• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4695 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲۸ تير

درباره سرگيجه اين روزهاي مديران و بعضي هنرمندان نمايشي

انسان برتر از تئاتر آمد پديد

بابك احمدي

 

آلفرد هيچكاك 60 سال قبل در «سرگيجه» فضاي امروز مديريت فرهنگي و نمايشي ما را ترسيم كرد. پليسي در يك تعقيب و گريز روي بام‌هاي سانفرانسيسكو به دليل ترس از ارتفاع نمي‌تواند ماموريتش را به درستي انجام دهد، در نتيجه يك مامور جان مي‌بازد. كارآگاه اسكاتي فرگوسن (جيمز استوارت) خود را باعث و باني اين واقعه مي‌داند. او كه از ارتفاع به ‌شدت هراس دارد در يك بزنگاه كار دست خودش داده و حالا پس از واقعه به ‌شدت دچار عذاب وجدان است، پس تشكيلات پليس را رها مي‌كند و در جست‌وجوي يافتن آرامش به محبوبه‌اش ميچ پناه مي‌برد، تا اينكه همه ‌چيز با درخواست دوستش وارد مرحله تازه مي‌شود. اسكات حالا ماموريت دارد همسر (كيم نوواك) دوست خود را در پستي بلندي‌هاي شهر تعقيب كند. روز از نو روزي از نو؛ سرگيجه پشت سرگيجه. 
وقتي به ماجراهاي اين روزهاي تئاتر نگاه مي‌كنيم وضعيتي مشابه حاكم است. هر قدر هم كه دقيق و ظريف و جست‌وجوگر باشيد، باز هم جايي چيزي از گوشه چشم‌تان در مي‌رود؛ بس ‌كه نقاط مركزي شهر پر شده از موسسه هنري، پلاتو، سالن تئاتر و گالري. دولت مي‌گويد بودجه ندارم، مدير دولتي هم ناتوان از جذب منابع حداقلي است، در نتيجه مدام بايد خودش را بچلاند و هزينه‌هاي اضافي‌اش را تحت عنوان «مديريت منابع» كاهش دهد. خروجي بي‌كلاه فعالان تئاتر. 
در اين مرحله كارگردان و مدير سالن به ناچار بايد يك تنه آستين بالا بزند. همه جاي جهان گروه‌هاي تئاتر سالن هم اداره مي‌كنند ولي به واسطه عقب‌نشيني دولت‌ها و شهرداري‌ها و از پا درآمدن كارخانه‌ها كمرشان زير انواع و اقسام فشار خرد نمي‌شود. 
اصلا مشكل اينجاست كه همه دورهم دچار سرگيجه‌ايم، هيچ‌ كس نمي‌داند با حضور ويروس چه فردايي در انتظار است، يك روز دستور رفع قرنطينه مي‌آيد، مدتي بعد بانگ خاموشي دوباره سر مي‌دهند. يعني آدم مي‌ماند هنرمند و مدير فرهنگي بايد چه قابليت‌هاي عجيب و غريبي داشته باشد كه از پس انواع محاسبه برآيد؛ چيزي شبيه سوپرمن؟ مثلا بايد بداند فردا قرار است قيمت دلار چه بر سر او و حرفه‌اش بياورد. اينكه ويروس تا پايان سال چطور مي‌خواهد سر همه را بكوبد به طاق! جيب ملت چه وضعيتي خواهد داشت؟ با اين سير صعودي قيمت‌ها، امكان دارد مثلا به افزايش بهاي بليت نمايش يا فيلم فكر نكنيم؟ اصولا تئاتر كار كنيم يا به دوستان تاكسي‌هاي اينترنتي درود جانانه بفرستيم؟ ماجراي اجاره‌بهاي تلنبار و صاحب ملكي كه براي دريافت تا قران آخر اجاره‌اش ايستاده يك لنگه‌پا چه مي‌شود؟ اگر بي‌هوا دستي خورد به سوييچ ماشين مملكت و بدون راهنما و پيش‌بيني نشده چپ و راستي رفتيم چه مي‌شود؟ 
همه سردرگمند، آيا همچنان بايد كار هنري را به عنوان شغل تعريف كنيم يا نه؛ در حالي كه وقتي بزنگاه كرونايي سر مي‌رسد، همه ‌چيز به فاصله نوشيدن يك ليوان آب نيست مي‌شود. بين اين همه گرفتاري، اينكه بعضي هنوز نسبت به روي صحنه آوردن نمايش پافشاري مي‌كنند هم در نوع خودش ماجرايي است. دلم مي‌خواهد از اين دوستان بپرسم تئاتر برتر از انسان آمد پديد يا برعكس؟ چطور ممكن است در اين شرايط ناايمن از مردم بخواهيم خانه‌هاي امن خود را رها كنند و براي ديدن تخم دو زرده ما خطر حضور در انواع محيط‌هاي با ريسك بالا را بپذيرند؟ اصلا چطور ممكن است كارگردان بتواند مسووليت دور هم جمع كردن يك گروه پرتعداد را آن‌ هم در چنين شرايطي بپذيرد؟ نوع برخوردها بيشتر به ماجراي مواجهه انسان با مصنوعات تكنولوژيك ساخته دست خودش شباهت پيدا كرده، ما گوشي‌هاي هوشمند را مديريت مي‌كنيم يا گوشي‌ها مشغول مديريت زندگي ما هستند؟ انواع جست‌وجوگرهاي اينترنتي را ما ساختيم يا حالا آنها هستند كه با آناليز زيروبم سفارش‌ها و علايق انسان مشغول ساختن اميال روز و شبند؟ 
خلاصه كه بين تمام سرگيجه‌هاي موجود اين نمونه آخري نورعلي نور است. غافلگيركننده اينكه تازه بعضي از گروه‌ها و كارگردانان تئاتر مردم را به خاطر استقبال نكردن از نمايش‌هاي خود سرزنش هم مي‌كنند. يك نفر بايد به اين دوستان برساند كه اگر شما به كشف قرص و آمپول نابود‌كننده ويروس كرونا نايل آمده‌ايد، مردم هنوز مشغول مطالعه و تحصيلند. اگر شما به سرگيجه دچاريد دليل ندارد مردم هم سرگيجه بگيرند و جان شريف بي‌دفاع‌شان را يكه و تنها در برابر اهريمن قرار دهند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون