تخريب گورستانهاي تاريخي
خاطرم هست حدود 25 سال پيش بود كه داستان تخريب در گورستان امامزاده صالح، گورستان مشاهير تاريخ معاصر كشور آغاز شد. آن روزها من در ميراث فرهنگي مشغول به كار بودم و در آن زمان چنين رفتارهايي با قدرت تمام در امامزاده صالح رخ داد. بعد از آن نوبت به امامزاده قاسم رسيد. آن زماني كه ميخواستند، ايوان زيبا و پرتزيين مرقد مشيرالدوله را تخريب كنند، متولي وقت امامزاده صالح به من ميگفت كه لازم نيست «خودم را اين ور و آن ور بزنم»، ميراث كاري نميتواند بكند و به هر حال آن مقبره تخريب خواهد شد و چنين هم شد. مقبره مشيرالدوله، عمارت جبهه غربي امامزاده صالح و مقبره سپهدارتنكابني همگي تخريب شدند و همان طور كه متولي وقت امامزاده به من گفته بود، ما نتوانستيم مانع تخريب شويم. طي سالهاي 75، 76 و 77 ما شكايت كرديم، بارها به دادگاه رفتيم اما اين متولي حتي در دادگاه حاضر نشد تا اينكه بخش حقوقي به من گفتند كه ايشان آدمي است كه سروكلهاش در دادگاه پيدا نميشود. بله حق با بخش حقوقي بود نه تنها سروكله ايشان پيدا نشد همزمان كه مقبرههاي خانوادگي، قبرهاي ارزشمند و تاريخي در اين گورستان تخريب ميشدند به طبقات پاساژ قائم تجريش نيز افزوده ميشد. گورستان تبديل به صحن شد، پاساژ قائم هم ساخته شد اما هرگز اين مسوول پاسخي در مورد تخلفات خود نداد. حالا سوال اين است كه چرا اين الگو توسعه پيدا كرد؟ وقتي چنين تخلفاتي بيپاسخ ميماند، تخريب و نوسازي گورستان تاريخي توسعه پيدا ميكند و گورستانهاي تاريخي ما را ميبلعند. به همين دليل است كه در باغ طوطي نيز مقبرهها صاف شدند. حدود سالهاي 77 و 78 بود كه به باغ طوطي سر زده و در جستوجوي قبر ستارخان، سردار ملي بودم. نيم ساعتي گشت زدم و قبر را پيدا نكردم، سراغ آرامگاه سردار را از نگهبان گرفتم، نگهبان اصرار كرد كه تمايلي به آمدن همراه من ندارد و فقط مسير را نشانم ميدهد. من مقبره ستارخان را پيدا كردم و مايه تاسفم بود كه قبر چنين شخصيتي در تاريخ معاصر ايران، همسطح با ساير قبور است و تنها سنگي بر گوري دارد. چنين رفتارهاي اشتباهي در امامزاده عبدالله و ابنبابويه نيز تكرار شد. تاكيد ميكنم كه در ابنبابويه پيش از اين نيز چنين قصدي داشتند اما ورود افكار عمومي مانع شد. با اين حال تجربه امامزاده عبدالله به زعم آنها تجربه موفقي بود و ميخواستند همين تجربه را در ابنبابويه تكرار كنند. در چنين رفتارهايي آنچه كه به چشم نميخورد، تاريخ است، چنين رفتارهايي با يك گورستان تاريخي عملا تاريخ را درنظر نميگيرد، هويت را در نظر نميگيرد، فرهنگ را در نظر نميگيرد، هنر را در نظر نميگيرد، اين كار همان يكسويهنگري است، يكسويه نگري صرفا براي داشتن يك محوطه صاف. حالا نگاه كنيد به وضعيت امامزاده قاسم و امامزاده صالح، از آن گورستانهاي تاريخي و آرامگاه مشاهير تاريخ معاصر ايران چه چيزي جز يك سطح بتني باقي مانده است؟ زندهياد منوچهر ستوده در سال 1327 نام مشاهير مدفون در امامزاده صالح را فهرست كرده بود. من از همين فهرست در كتابم استفاده كردم اما بدون هماهنگي با من، اين نامها از كتابم بيرون كشيده شدند، علت را جويا شدم، گفتند براي مردم چه سودي دارد؟ چه سودي دارد؟ مشاهير يك كشور حافظ يك كشور هستند. مشاهير يك كشور تعلق سرزميني را براي ساكنان ايجاد ميكنند، مشاهير يك كشور حافظ مليت آن كشور هستند. اشكال چنين برخوردهايي همان يكسونگري است، من حتي در چنين تصميمهايي نفع شخصي يا مالي هم نميبينم مگر گورستان زمين فوتبال است كه آن را صاف ميكنند؟ مگر گورستانهاي ما از گذشته صاف و يكدست بودهاند كه حالا اين رسم عجيب متداول شده است؟ يكدست نبودن گورستان يعني احتياط كردن موقع تردد در دنياي رفتگان يعني داشتن فرصت تامل براي خواندن سنگ قبرها يعني سر به زيري و احترام، اين چه رسمي است كه بايد در سطحي صاف از روي قبر انسانها بگذريم؟ چنين رويكردهاي يكجانبهنگر در صورتي اعمال ميشود كه مسوولان اوقاف، ميراث فرهنگي و شهرداري خود بايد در مقابل چنين برخوردهايي ايستادگي كنند شايد زورشان به برخي از افراد نرسد اما اقلا به مسووليت خود عمل كردهاند. راه و رسم برخورد با گورستان، زدودن كهنگيهاي آن نيست، گورستاني كه قديمي باشد، ارزش و هويت دارد، مايه افتخار است و بايد حفظ شود. نوسازي گورستان به هيچ عنوان مايه افتخار نيست، نوسازي گورستانهاي تاريخي عين جهالت است.