• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4698 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۱ تير

به ياد دكتر محمدعلي مرادي از زبان كسي كه هرگز شاگردش نبود

صداي بي‌صدايان

كبوتر ارشدي

تحت هر سلطه‌اي، آكادمي ازجمله مهم‌ترين مراكزي است كه مديريت مي‌شود. مديريت آكادمي يعني اعمال قدرت براي مهندسي دانش و نظام‌هاي معرفتي. در آكادمي تحت سلطه، آنچه به تعويق مي‌افتد، پرسشگري است و آنچه شنيده نمي‌شود، صداي بي‌صدايان است. بي‌صدايان به معني حضور نداشتگان نيست كه بيشتر حضور داشتگان تاريخ، بي‌صدايان بوده‌اند. آنان‌كه صدايي متفاوت از صداي قدرت توليد كرده‌اند و دم و دستگاه يا آپاراتوس قدرت اجازه شنيدن صداي‌شان را نداده است. در آكادمي تحت انقياد يا تحت سلطه، فاعل شناسا بايد جاي خودش را به ابژه تحت تربيت نظام دانش رسمي بدهد تا قدرت بتواند فضاي آموزش را به نفع تثبيت خودش نگه دارد. 
گاهي اين نظم‌ها در برش‌هايي از تاريخ در چرخش‌هاي دوراني- گفتماني يا شيفت‌هاي پارادايمي، دستكاري شده و اين دستكاري‌ها در ايجاد شكاف‌هايي تكين موثر شده‌اند. به تاريخ دانشگاه نگاه كنيم. اين چرخش‌هاي دوراني بسيار به تغيير گفتمان‌هاي سياسي مربوط بوده‌اند. تلاش‌هايي كه اجتماع انساني به نفع آزادي و دموكراسي مبذول داشته، در برهه‌هايي خاص بروز كرده و با خود تغييرات يا دست‌كم چالش‌هايي ايجاد كرده است. جنبش‌هاي دانشجويي از جمله عامل‌هايي محسوب مي‌شوند كه در نظم مسلط اخلال ايجاد كرده و فضا را حتي به‌طور مقطعي دچار تنش و تغيير مي‌كنند.
اما گاهي نيز نفراتي در موقعيت‌هايي توانسته‌اند به جهت دستكاري وضعيت متصلب آكادمي، حضوري مداخله‌گر داشته باشند. گرچه آنها هم توسط شكاف‌هايي كه در گفتمان‌هاي سياسي ايجاد شده موفق به مداخله شده‌اند اما درنهايت اين مداخله به نوعي از نبوغ يا دغدغه يا جديت و كنش مبتني بر شخصيت فردي (پرسوناليته) آنها نيز مربوط بوده است. دستكاري و مداخله افراد در طول تاريخِ مستند شده نهادهاي مختلف، از جمله روايت‌هاي سينه به سينه نسل‌هاست. 
در سال‌هايي كه محمدعلي مرادي، پژوهشگر فلسفه به ايران برگشت، در مقام مداخله‌گري جدي در وضعيت آكادمي ظاهر شد. چيزي كه به آن اشاره دارم تلاشي است از سوي او كه تاثيرات خود را به‌جا گذاشت. محمدعلي مرادي به دليل عدم وابستگي شغلي‌اش به نهادهاي رسمي، درون آكادمي بيرون از سيطره آن رفتار مي‌كرد. از اروپا آمده بود. رفتارش با جنس مخالف از نوع ديگري بود. به‌طور علني و بيرون از قراردادهاي عرفي عمل مي‌كرد. ادبياتش متفاوت بود. در سخنراني‌هايش از زندان و عشق و روابط عاطفي و مبارزه و ديگري و تمايز و تفاوت و دوستي و دشمني و دين و لاديني و... سخن مي‌گفت. سخن گفتن او يعني به واژه درآوردن بسياري موضوعات كه ما در آكادمي و در حضور اربابان آن، پيش از او جراتش را نداشتيم. همه مي‌دانند كه علي مرادي خودش به تنهايي يك سبك بود؛ سبكي همه‌جانبه كه بر ايده‌هايي بنا شده بود. تاكيدش بر متن خواني و تشكيل حلقه‌هايي كه بر بحث و مجادله استوار باشد، تا آخرين روزهاي زندگي‌اش پابرجا بود. دوستي‌هاي متنوعي داشت با افرادي متنوع از جاي‌جاي ايران. كمك به دانشجوها براي رسيدن به ايده در تاليف پايان‌نامه‌هايي كه پولش در جيب استادان راهنما مي‌رفت بي كه زحمتي به خود داده باشند، ازجمله فعاليت‌هاي بي‌دريغش بود.
محمدعلي مرادي پس از برگشتش از آلمان به نسلي برخورد كه مهياي آموختن بود اما دقيقا به دليل گسست‌هاي بين‌نسلي، نمي‌دانست اين عطش را از كدام چشمه سيراب كند. او هر كسي را در جاي خودش به كيفيتي در انديشه دعوت مي‌كرد. به احترام به تفاوت‌ها اعتقادي راسخ داشت و تمايزها را عامل جدي تقويت كيفيت‌ها مي‌دانست. همين كه مي‌دانست «الف در رابطه با جز-الف است كه الف مي‌شود»، كليد اصلي تاكيد بر برهان جدل از جانب او در مراوده اجتماعي بود. بسياري از فوران ايده‌هايش كاسه كاسه برمي‌داشتند و مي‌بردند. از استاد گرفته تا دانشجو تا محقق تا مدعي تا روشنفكر و شبه‌روشنفكر. بي‌دريغ بود نه از منظري تئولوژيك و مسيحاطور! بلكه دقيقا بر بنيادي اراده‌گرايانه و تحول‌خواه، به شكلي ماترياليستي در جهت تاثيري درازمدت براي «ايجاد معرفت». گرچه در كل اهل نوشتن نبود، چراكه نوشتن سازوكاري نياز دارد كه او به كل نداشت. امكان‌هاي مادي نوشتن را نداشت وگرنه ايده‌هايش سرريز بود و جاري، پرسه زن (فلانور) بود. همو كه مي‌گشت و با روشي غريب و جنون‌آميز بحث مي‌كرد و همه را از جاي قبلي‌شان مي‌كند و به كيفيت در فهميدن و انديشيدن فرا مي‌خواند. در شكلي مادي و نه در عوالمي خطيب‌گون و پيغمبرانه. مادي‌تر از آن بود كه ادعايي جز اين داشته باشد. متكي بودنش به ابزار فلسفه نيز او را از باب كلام دور مي‌كرد و از قياس به نفس جهان نيز. به همين خاطر رفقاي قديمش او را به درستي «فيلسوف كف شهر» ناميدند و دوستان ديگري «فيلسوف خيابان». 
بگذريم كه خيلي‌ها را به جاي كيفيت به توهم رساند و رفت و بسياري را در فهم آنچه منظورش بود، نصف و نيمه رها كرد. گرچه اينها هيچ كدام به او مربوط نيست. اين همان تنوعي است كه اجتماع انساني دارد: «هر كس به ميزان ظرف خودش آب برمي‌دارد.» برخي متن‌ها كه بعد از او توليد شد، تكه‌پاره‌هاي حرف‌هايي از علي مرادي است كه گويي نويسنده حتي توان مفصل‌بندي آنها را هم پيدا نكرده و نتوانسته سر و شكلي به شنيده‌هايش بدهد. اما اين همه هيچ مهم نيست، مهم اين است كه در زمان مشخص و در مكان مشخص، به منظور تقويت فضاي مستقل پرسشگري و فلسفيدن، علي مرادي كاري كرد كه پيش از خود و بعد از خود را متفاوت ساخت و اين يعني بيهوده بر زمين راه نرفتن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون