• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4698 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۱ تير

يك كيك و اين همه غوغا

امير جديدي

يكي، دو هفته پيش به مناسبت پنجاه سالگي بهشت زهرا سه، چهار روزي را براي عكاسي به جنوبي‌ترين نقطه تهران رفتم. همين چند روز پيش هم پدر نيوشا طبيبي به رحمت خدا رفت و هفته‌ام را براي چندمين روز متوالي با بهشت زهرا شروع كردم. از آنچه در آن‌ روزها در آنجا ديدم همين بس كه بر اساس يك اشتباه محاسباتي پنجشنبه به قطعه كودكان رفتم و هنوز كه دارم اين يادداشت را مي‌نويسم ياد چهره‌هاي معصوم آن بچه‌ها از ذهن و ضميرم پاك نمي‌شود. مادر‌ها و پدر‌هاي داغ ديده در فشرده‌ترين حالت ممكن چنان خانه‌هاي ابدي كودكان‌شان را تزيين ‌كرده‌اند كه دل شمر را هم مي‌سوزاند. اگر روزي گذرتان به آنجا افتاد، اميدوارم كه شاهد سوگواري پدري يا مادري بر سر مزار فرزندش نباشيد چون بعيد است كه همان آدم قبل بمانيد.باري روز شنبه در شبكه‌هاي اجتماعي عكسي از بريدن كيك توسط شهردار تهران منتشر شد. ظاهرا بريدن اين كيك در حاشيه مراسمي به مناسبت تولد 50 سالگي بهشت زهرا صورت گرفته بود. يكي از رفقاي توييتري كه اتفاقا در بسياري از موارد با او هم‌نظرم، عكسي از مراسم كيك‌بري را منتشر كرده و نوشته بود: «اين روزها چيزهاي زيادي مي‌بينم كه عجيب و بهت‌آور و احمقانه هستند، ولي به نظرم اين يكي با فاصله از همه سمي‌تر بود. بر‌پايي جشن تولد 50 سالگي براي يك گورستان!»حقيقت ماجرا را بخواهيد اول ماجرا خودم هم خنده‌اي كردم و شستم را روي قلب پايين عكس فشار دادم. به اين هم اكتفا نكردم و رفتم و در باكس كامنت، يك، دو نقطه و چهار، پنج ‌تا پرانتز باز هم ضميمه كردم و فرستادم به عالم مجاز. چند ساعتي گذشت و هر جا را كه باز كردم، ديدم هر كسي از هر جا كينه‌اي به دل دارد دق و دلش را ضميمه اين عكس كرده؛ از خارج‌نشين و داخل‌نشين، از آخوند و مكلا، از سلبريتي و مردم كوچه بازار لگدي به عوامل اجرايي بهشت زهرا و شهرداري زده و راهي فضاي مجازي كرده. اينها را كه ديدم ناگهان حال بدي پيدا كردم. با خودم گفتم همين هفته پيش بود كه از نزديك سختي كار اين جماعت را ديدي حالا چه ايرادي دارد كه در ميان اين همه تلخي يك روز هم دور هم جمع شوند و كيكي را ببرند و شايد و تاكيد مي‌كنم شايد براي لختي كام‌شان شيرين شود. من بابت آن خنده و لايك خودم را نمي‌بخشم براي اينكه به چشم خود ديدم كه از رييس تا غسال و گوركن در اين ايام با چه مشقتي روز مي‌گذراندند. من در مصاحبه با مديرعامل بهشت زهرا شنيدم كه مي‌گفت تهران روزانه چيزي حدود 200 متوفي دارد. هفت فروردين 119 متوفاي كرونايي هم به اين تعداد اضافه شد. اضافه شدن 10 جسد مي‌تواند كل سيستم را به هم بريزد. حالا حساب كنيد اضافه شدن 119 نفر در يك روز يعني اضافه شدن 119 كفن، 119 قبر، 119 كاور، 119 مداح و آمبولانس (متناسب با اين تعداد). چيزي كه مي‌گويم نقل به مضمون است. مديرعامل بهشت زهرا گفت: «همان روز به همراه همه بچه‌ها به قطعه شهدا رفتيم و هم‌قسم شديم كه نگذاريم مرده‌اي روي زمين بماند كه شرمنده روي خانواده‌هاي متوفيان شويم. من خانواده‌ام را به شهرستان بردم و يك ماه و نيم بعد دنبال‌شان رفتم.»آنها درست در روزهايي كه تعطيلات عيد بود و همه ما در قرنطينه به سر مي‌برديم و خيلي كه مي‌خواستيم دست از جان بشوييم با ماسك و دستكش تا ميوه‌فروشي محل مي‌رفتيم. حتي براي لحظه‌اي دوركاري و قرنطينه نداشتند و در سخت‌ترين شرايط براي آنكه شرمنده روي ملتي نشوند، خود و خانواده‌شان را به سختي و خطر انداخته‌اند. حالا به هر دليلي اين رفقا درست يا غلط تصميم گرفته‌اند پنجاهمين سالگرد تاسيس‌شان را جشن بگيرند. اول آنكه اهالي گورستان مرگ را اين‌طور كه ما مي‌بينيم نمي‌بينند و به عنوان يك واقعيت پذيرفته‌اند. درست مثل اينكه يك كافه يا كتابفروشي پنجاهمين سالگردش را جشن بگيرد. دوم آنكه نسبت رييس و دربان و غسال و گوركن و راننده آمبولانس و مداح و ... با محل كارشان درست مثل نسبت باقي كارمندان با محل كارشان است. اگر درك موضوعي براي ما ثقيل است به معني اشتباه بودن ماجرا نيست. حالا اما در مرتبه بالاتر حتي اگر در اين ماجرا اشتباهي هم صورت گرفته باشد، وقت آن است كه ما هم خودي نشان دهيم. حالا كه يار شاطري براي آنها نبوديم لااقل بار خاطرشان نشويم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون