زندان و بوستان
سيد علي ميرفتاح
توي خبرها آمده است كه «اوين زندان نميماند». آنها كه مثل من اميدوار و خوشبين به آيندهاند از اين خبر چنين استنباط ميكنند كه كلا قرار است زندان نماند. بر اين مژدهگر جان فشانم رواست. اما ظاهرا خبر منحصر به جغرافياست نه مفهوم. جغرافياي زندان تغيير ميكند و بهترين جاي تهران كه زمينش متري خدا تومن ميارزد، تغيير كاربري ميدهد و بوستان عمومي ميشود، ان شاءالله تعالي و زندانيان و زندانبانان به يك جاي ديگر كه بعيد است به اين ارتفاع و به اين خوش آب و هوايي باشد اثاثكشي ميكنند. ياد چيزي افتادم كه بيربط با خبر نيست. تا چشمم به گوشه سمت راست صفحه يك «اعتماد» و خبر فوقالذكر افتاد يكي از سخنرانيهاي آقاي قرائتي در سي و شش، هفت سال پيش برايم تداعي شد. بيجهت نفرمودهاند كه العلم في الصغر، كالنقش فيالحجر. روي حجر حافظهام حك شده كه نظام ايده آل اسلام با زندان كاري ندارد و امورش با زندان راه نميافتد. دقيق و روشن يادم هست كه قبل از انقلاب در يكي از جلسات مكتب اسلام، در آن جلساتي كه در شاه عبدالعظيم برگزار ميشد، در يكي از جلساتش آقاي قرائتي با تخته سياه آمد و جلسهاي را متفاوتتر از هر جلسه مذهبي كه تا آن روز ديده بوديم، اداره كرد. حتي من يازده دوازده ساله تصورم از جلسه مذهبي اين بود كه خطيبي عبوس و جدي منبر برود و وعظ كند و اشك بگيرد و نكات عبرتآموز بيان كند. اما مكتب اسلام خلاف آمد عادت بود و حاج آقاي قرائتي «خلاف آمد عادت»تر. يك ضبط صوت آيوا هم با پدرم برده بوديم به آن جلسه كه ضبط كنيم و چيزي را از دست ندهيم. اين ضبط صوت هم چيزهاي عجيب و غريبي بودند و حوادث عجيب و غريبي را باعث ميشدند. يك بار سر سخنراني حاج آقاي عبدوس يكي از پا منبريها به جاي دكمه ريكورد، پلي را زد و وسط مسجد صداي گوگوش، يا خوانندهاي در آن حد و اندازه بلند شد و خنده حضار و اخم خطيب را باعث شد. آن موقع ملت تغيير رويه ميدادند و روي كاستهاي رنگ و آواز سخنراني مذهبي ضبط ميكردند. ما هم همين كار را ميكرديم با اين دقت كه دقت ميكرديم بيموقع پلي نكنيم. آقاي قرائتي روي تخته سياه جمع و تفريق كرد و حديث نوشت و به قرآن استناد كرد كه بيزندان هم ميشود جامعه را اداره كرد. بعدها، اوايل انقلاب كه پاي ايشان به تلويزيون انقلاب باز شد شبيه به همين سخنراني را كردند و همان استدلالها را آوردند كه زندان كارساز نيست و جز دردسر چيزي ندارد. من البته نميدانم ايشان هنوز هم بر همين عقيده هستند يا نه. ضمن اينكه در عمل معلوم شد از زندان گريزي نيست. بحث زندان پيچيدهتر از اين حرفهاست كه بشود با يك سخنراني و با يك يادداشت تكليفش را روشن كرد. خيلي دوست دارم بعد اين تجربه سي و چند ساله نظر امروز حاج آقاي قرائتي را بدانم. كاش در يكي از «درسهايي از قرآن» آن سخنراني و آن استدلال را آپگريد كنند. اما آنچه ميدانم و قطع و يقين همه با من موافقند اين است كه آمار زندان و زنداني هر چقدر پايينتر باشد معنياش اين است كه اوضاع آن مملكت و آن جامعه بهتر است. يادم هست يكي از دلايل ارزش و اهميت ايمان را همه استدلال ميآوردند كه در دارالمومنين و دارالعباد يزد، تعداد زندانيانش آنقدر كم است كه انگار نيست. يا وقتي ميخواستند تاثير روزه و رمضان را بر روابط اجتماعي بيان كنند به همين پايين آمدن آمار زندانيان و پروندههاي قضايي استناد ميكردند. بعيد ميدانم كسي با اين حكم كلي موافق نباشد كه جامعه خوب و سالم تعداد زندانيانش كماند و زندان بيشترين دردسر و زحمت را براي حكومت و دولت دارد. صلاح مملكت خويش ترديدي نيست كه خسروان دانند اما متواضعانه عرض ميكنم كه حالا كه قرار است روي جغرافياي زندان اوين تصميم مهم و اساسي بگيرند فرصت مغتنمي است كه روي محتواي زندان و اصل و اساس زندان و شيوههاي كم كردن زندانيان هم تصميم بگيرند. بزه كه نباشد دادگاه هم نيست، دادگاه كه نباشد زندان و مجازات هم ضرورتي نخواهد داشت. يك نكته جزيي هم بگويم و بيش از اين تصديع ندهم. نبايد براي بحثهاي نو و شيوههاي تازه مانع و رادع ايجاد كنيم. زندان، خوب و بد، شيوهاي قديمي و تجربه پس داده است، كاركرد و توانش هم معلوم است. يك جاهايي خوب است و جواب ميدهد، يك جاهايي هم خوب نيست و جواب نميدهد. بحث در اين باره و يافتن شيوههاي جديد، خوب و لازم و ضروري است، به جايي هم برنميخورد.