مرداد پرحادثه براي پهلوي
رضا مختاري اصفهاني
مرداد ماه براي سلطنت پهلوي ماه پرحادثهاي است. درگذشت دو شاه اين سلسله در روزهاي چهارم و پنجم مرداد رخ داده است. گويي پس از مشروطه تقدير نبود كه شاهي در خاك وطن جان سپارد. كودتاي 28 مرداد هم مهمترين حادثهاي است كه با اين خاندان پيوند خورده است. رضا شاه اما پيش از آنكه بر تخت سلطنت تكيه زند، مرداد پرحادثهاي تجربه كرد. او در مقام رييسالوزرا در مرداد 1303 اولين حكومت نظامي را اعلام كرد. اين حكومت نظامي به بهانه قتل ماژور رابرت ايمبري، ديپلمات آمريكايي بود. با اعلام آن با بسياري از مخالفان كه در جريان جمهوريخواهي و قتل ميرزاده عشقي قدرت رضاخان را به چالش كشيده بودند، تسويهحساب شد. بسياري از آنان به بازداشت و تبعيد دچار شدند. او قتل ايمبري را به فرصتي براي بازيابي قدرت خود در مقابل مخالفان تبديل كرد. از همين رو برخي توطئهانگارانه اين قتل را به رضاخان نسبت دادند. آنچه در اعلام حكومت نظامي رعايت نشد، تصويب مجلس بود. محمدعلي فروغي، وزير امور خارجه تنها اطلاع مجلس را كافي دانست. آنچه فروغي كرد، آغاز روندي بود كه در دوره سلطنت رضا شاه تكميل شد؛ روندي كه در آن براي خانه ملت اعتباري نبود. ملكالشعرا بهار در همان زمان در اعتراض به اين رويه گفت:«اين يك سلب آزادي است و پتكي است كه بر فرق مجلس شوراي ملي خورده است. اين يك سابقه است كه براي آتيه غيرقابل جبران است...» اكثريت مجلس اما اين نقض آزادي را براي حفظ امنيت و آسايش عموم لازم دانست. گويي در نظر هواداران دولت، امنيت به بهاي به مسلخ بردن آزادي بلااشكال بود. به اعتقاد مخالفان حكومت نظامي، اجازه آن در اوايل مشروطه براي مقابله با مخالفان مشروطه بود نه براي مقابله با آزادي به عنوان ركن مشروطه. چون اقليت مجلس پنجم به رهبري سيدحسن مدرس نتوانست دولت و اكثريت را به لغو حكومت نظامي مجاب كند به سلاح استيضاح روي آورد؛ سلاحي كه تا پايان سلطنت رضا شاه ديگر به كار نيامد. به گفته مدرس، اشكال كار جايگاه رضاخان در مقام رييسالوزرا بود نه در مقام وزير جنگ. گويي رهبر اقليت به روش و منش نظاميگري رضاخان در هدايت دولت اشاره داشت. او دوري يك نظامي از مقام اجرايي و سياسي را طالب بود. مهمترين بند استيضاح به رفتارهاي خلاف مشروطه رييسالوزرا اختصاص داشت:«قيام و اقدام به ضد قانون اساسي و حكومت مشروطه و توهين به مجلس شوراي ملي.» با آنكه اكثريت مجلس از حاميان دولت بودند اما تكرار ماجراي جمهوريخواهي و بهره مدرس از ترفندهاي پارلماني موجب شد، رضاخان ريسك نكند. رييسالوزرا احساس ميكرد تمام آنچه با فرصت قتل ايمبري به دست آمده ممكن است با استيضاح مدرس و يارانش از كف برود. اقدامات او شايد در نظر و بيان هوادارانش توجيه ميشد اما شكنندگي اكثريت مجلس و مردود بودن بعضي از اقداماتش نزد افكار عمومي به ترديدهايش براي برگزاري جلسه استيضاح دامن ميزد. روز 28 مرداد، موعد استيضاح با غوغا در بيرون و درون مجلس آغاز شد. مدرس، سيدابوالحسن حائري زاده و كازروني سه نماينده اقليت در خارج مجلس مورد ضرب و شتم قرار گرفتند؛ اقدامي كه مانع از حضور آنان در جلسه استيضاح شد. بهار از معدود نمايندگان استيضاحكننده كه به دليل خارج نشدن از مجلس از ضرب و شتم مصون مانده بود ضمن پافشاري بر استيضاح از اكثريت خواست در برابر سلب مصونيت نمايندگان اقليت و جلوگيري از آزادي افكار بايستند. اين دادخواهي اما پاسخ مثبت نيافت. سليمان ميرزااسكندري كه بعدها اولين دبيركل حزب توده شد، اقليت را به رفتارهاي تهديدكننده امنيت نواخت. بدين ترتيب استيضاح رضاخان در مرداد گرم 1303 تهران به نتيجه نرسيد. رضاخان دريافته بود، تن دادن به بازي دموكراسي شايد به نفعش تمام نشود. بازيگران آن استيضاح هر كدام در دوره سلطنت رضا شاه فرجامي ناخوشايند يافتند. قربانيان دوره سلطنت رضا شاه بيشتر از فراكسيون اكثريت مجلس پنجم بودند. اين قربانيان اگرچه ابتدا به مقام و موقعيتي رسيدند اما به مرور به كنج عزلت و گوشه زندان رانده شدند. عبدالحسين تيمورتاش، سليمان ميرزا، علياكبر داور و سيدمحمد تدين از جمله اين قربانيان بودند. مدرس و بهار هم از فراكسيون اقليت يكي معدوم و ديگري به حبس و تبعيد دچار شد. بهار به بهايي كه براي اصلاحات و تحولات در دوره رضاشاه پرداخته شد، انتقاد داشت. به اعتقاد نخبگاني چون بهار، ذبح آزادي براي امنيت و پيشرفت توجيهپذير نبود. شايد اگر نمايندگان مجلس پنجم سخن محمد مصدق را در جلسه نهم آبان 1304(انقراض قاجاريه) ميشنيدند، نتيجه جز آن ميشد كه شد. مصدق به درستي فرياد زد:«اگر ما قائل شويم كه آقاي رييسالوزرا پادشاه شوند، آن وقت در كارهاي مملكت هم دخالت كنند و همين آثاري كه امروز از ايشان ترشح ميكند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد كرد، شاه هستند، رييسالوزرا هستند، فرمانده كل قوا هستند، بنده اگر سرم را ببرند و تكهتكهام بكنند و آقاي سيديعقوب هزار فحش به من بدهد زير بار اين حرفها نميروم.» نمايندگان مجلس و نخبگان ايران اما ترجيح دادند چنين دورهاي را تجربه كنند؛ دورهاي كه پايانش اشغال ايران و خروج رضا شاه از كشور بود. نهايت، سومين شاه ايران هم دور از ايران جان سپرد.