طوطيان شكرشكن...
مهرداد احمدي شيخاني
يكي از دوستان فيلم كوتاهي برايم فرستاده بود كه به گمانم داراي نكته كليدي بسيار مهمي بود. در فيلم عدهاي حدود 50 نفر را ميبينيم كه در يك صف به ستون يك، پشت سر هم ايستادهاند، به گونهاي كه هيچ يك از آنچه در پشت سرش ميگذرد، خبردار نميشود. يك نفر به سراغ آخرين نفر از اين صف ميرود و طوري كه هيچ كدام از ديگر نفرات صف متوجه نشوند و نبينند، با حركات پانتوميم براي اين نفر آخر، روشن كردن موتورسيكلت و سواري با آن را اجرا ميكند و از او ميخواهد كه همين پانتوميم را براي نفر جلويي خود طوري اجرا كند كه نفر بعدي نبيند و متوجه نشود. نفر آخر هم جلويي را به سوي خود برميگرداند و پانتوميم روشن كردن موتورسيكلت را اجرا ميكند. اين اجرا خيلي شبيه اجراي آن نفر اول است با يك تفاوتهاي بسيار جزيي در اجرا كه قطعا طبيعي است و به ويژگيهاي فيزيكي و شخصيتي هر فردي مربوط است. سپس اين آخرين فرد صف از نفر جلويي خود ميخواهد كه او هم همين پانتوميم را براي نفر جلويي خود اجرا كند و الي آخر تا برسد به اولين فرد اين صف. آنچه رخ ميدهد و ما به عنوان ناظر بيروني شاهدش هستيم اين است كه در اجراي پانتوميم توسط هر فرد، حركات به شكلي كاملا عادي، تفاوتي جزيي با نفر قبلي دارد كه ناشي از همان تفاوتهاي گفته شده و اجرايي كه هر فرد ميتوانسته انجام دهد و جالب اينكه در پايان، آنچه نفر جلويي صف اجرا ميكند، باز كردن پنجه دست و گذاشتن انگشت شست بر بيني و باز و بسته كردن انگشتها است. وقتي دو پانتوميم اول و آخر را با هم مقايسه كنيم، قطعا كاملا بيربط به نظر ميرسند ولي چنانچه فرآيند پانتوميم اول به آخر را دنبال كنيم، اين تغيير كاملا طبيعي رخ داده است. هر كدام از افراد صف در انتقال پانتوميم به نفر بعدي، يك تغيير جزيي غيرعمدي و طبيعي اعمال كرده و با هر تغيير، آنچه به نفر بعدي رسيده، تفاوتي بسيار ناچيز با پانتوميم نفر قبلي داشته تا در نهايت، آنچه به نفر اول صف رسيده چيز ديگري شده است. يكي از دوستان كه اين فيلم را برايش فرستادم ميگفت اين همان مثل يك كلاغ، چهل كلاغ است ولي به گمان من حتي از آن هم متفاوتتر است. اين ويژگي اصلي فرهنگ شفاهي است كه قدم به قدم در ماجرا تغيير حاصل ميشود تا جايي كه موضوع تبديل به يك چيز ديگر و كاملا بيارتباط با موضوع اصلي ميشود. موارد مثالش هم در تاريخ بسيار است. واقعهاي رخ ميدهد. يك نفر كه ناظر آن بوده به ديگري ميگويد، بعد اين به نفر بعدي و نفر بعدي به ديگري منتقل ميكند و هر بار، حتي بدون كوچكترين تعمد و فقط با حذف يك كلمه يا حتي تغيير لحن، بعد از گذشت سالي و بعضا قرني و نقل پس از نقل، آنچه به ما ميرسد، قطعا همان نيست كه اول بوده، حتي اگر همه راويان خبر با صدق كامل راويتگري كنند. اين از گذشته، امروز كه راويان اخبار هزاران هزار بار بيشترند و شك در صداقتشان هم شايد كم نباشد. اينكه يك موضوع بدون ارايه هيچ مستندي از يك زبان به زبان ديگر جاري ميشود، خدشه به خبر را هزاران هزار بار بيشتر ميكند و گفتن اينكه لطفا غيرمستند سخن نگوييد، هيچ گويندهاي را ملزم به مستند و دقيق ساختن آنچه گفته نخواهد كرد. فقط باقي ميمانند آنهايي كه دستشان به مستندات ميرسد و اينكه اين مستندات را نه تك به تك كه در پيش روي همه حاضران در صف به نمايش بگذارند كه همه آنها مستندات را ببينند. اما اگر چنين نشود چه؟ اگر آنهايي كه مستندات را در اختيار دارند از ارايه آن خودداري كنند چه ميشود؟ آيا ميتوانند گله كنند كه چرا در نقل آنچه رفته، تغيير و حتي جعل رخ ميدهد؟ هزار سال پيش بهجاي خود، همين امروز هم بسياري، از ارايه مستندات اجتناب ميكنند و بعد گله دارند كه چرا راويان اخبار و ناقلان آثار و طوطيان شكرشكن شيرين گفتار در نقل آنچه رخ داده دست ميبرند؟ خب وقتي آنكه مستندات و دلايل روشن را در اختيار دارد به هر دليلي از گفتن امساك ميكند و به پنهانكاري متوسل ميشود، عملا غير از اين نتيجه ميشود كه پذيرفته ديگران محقند هرچه خواستند بگويند و ديگرانتر هم هر چه خواستتد بپذيرند. شفاف نبودن و مستندات را ارايه نكردن، يعني پذيرفتهايم كه حق با آنهاست كه سخن غيرمستند ميگويند، چه درباره كرونا باشد يا هر چيز ديگر.