گوشهاي از قلبم
خانه هنريك است
بيژن فرهنگ درهشوري
من و هنريك خيلي پيش از انقلاب باهم رفيق بوديم، آنهم نه از اين رفقاي خياباني، بلكه از رفقاي كوهي و بياباني! اغلب كوهها را باهم رفتيم، از اشترانكوه گرفته تا كوههاي بلوچستان، مازندران، گرگان و ... بهطوريكه جايي نبود نرفته باشيم. هنريك موجود عجيبي بود، انساني فوقالعاده علاقهمند به طبيعت و اين سرزمين. ارمنيها همه عزيزند با اين حال هنريك يكي از عزيزترين ارمنيها بود. او هم به فرهنگ و تاريخ و هم به طبيعت و هم به خلقهاي ايران نه تنها علاقه داشت، بلكه عشق و احترام قائل بود. سالها است كه هنريك بخش عمده قلب من را گرفته و همانجا نشسته. هنوز هم آن گوشه قلب من متعلق به هنريك است. بياندازه دوستش داشتم و بياندازه دوستش دارم. خانه من، خانه هنريك بود و خانه هنريك، خانه من بود. دههها قبل زماني كه قرار بود تحولات و تغييرات جدي در كشور ايجاد شود ما هم اميدوارانه تلاش ميكرديم. گمان ما اين بود كه پاركهاي ملي و مناطق حفاظتشده دو برابر خواهد شد و ميتوانيم آنها را به شكل بهتري حفظ كنيم اما نه تنها به آنها اضافه نشد بلكه جمعيت حياتوحش پاركهاي ملي و مناطق حفاظتشده كاهش يافت و طبيعتشان تخريب شد. به وضعيت درياچه اروميه به عنوان بزرگترين درياچه كشوري نگاهي بيندازيد! هنريك خانهاش اروميه بود و ما هر وقت آن طرف ميرفتيم منزل مامي يعني مادر هنريك ميرفتيم. آن زمان جزاير درياچه جمعيت خوبي از نظر حياتوحش داشت اما امروز آنها كجا هستند؟ اروميه به مدد باران اين روزها وضع بهتري دارد. نگاهي به جنگلها بيندازيد و ببينيد چه وضعيتي دارند؟ ميگويند هنريك در سالهاي آخر نااميد و منزوي شما بود، آيا آنچه گفتم هر عاشق طبيعي را نااميد نميكند؟ دماوند شوخي نيست. دماوند مظهر آزادي و آزادگي ماست. ما ضحاك ماردوش را در شاهنامه گرفتيم و دو دستش را به دو صخره بستيم، براي اينكه ضحاك مغز جوانهاي ايران را ميخورد. آرش در جنگ با توران و سپاه افراسياب از روي دماوند تير انداخت و مرز ايران را گسترش داد. آرش، جان خود را روي تير گذاشت و آن را پرتاب كرد. در اين سالها دماوند عزيز من و هنريك را، دماوند آرش را جاده كشيدهاند همينطور جاده پيچيده و از رينه رد شده و رفته... اين اتفاقات فقط مربوط به دماوند نيست، اروميه و آذربايجان و كردستان و.. را ببينيد! هيچ چيز اميدواركنندهاي نيست، هيچ مقام موثر و انسان شاخصي، هيچ نيرو و قانوني از سرزمين ما، عزيزترين ثروت ما كه ميراث فرهنگي و تاريخ ماست دفاع نميكند و هنريك هم به عنوان يكي از اين عاشقان رفت. اي داد و بيداد و آه و آه.. البته من باور نميكنم، هنريك همين جاها و گوشهاي از قلب من است. شما بگوييد چه چيز باعث ميشود هنريك اميدوار و شاد باشد كه برخي ميگويند او اين سالهاي آخر نااميد بود! كدام اتفاق اميدواركننده؟ از خليج فارس بگيريد و برويد تا آذربايجان، از چابهار بگيريد و برويد تا خراسان. من و هنريك روزي به سرخس رفتيم و چند شب در كوهها خوابيديم و گشتيم. كوهها پر بود از قوچ و ميش، پستههاي وحشي را پيوند زده بودند شده بود پسته واقعي. هزاران هكتار بود كه اين درختان را ميديديم و يك نفر دست نميزد و تخريب نميكرد اما روز به روز و سال به سال اتفاقات بد براي طبيعت ما افتاده است. از اعماق خليج فارس بگويم كه از شقايقزارها و لالهزارهاي كردستان هم زيباتر است اما اين روزها كشتيهاي چيني با تورهاي كفروب جنايتي ميكنند كه هيچكس با دشمن خود نميكند، چه بگويم! بس است ميترسم گريه كنيد! ديگر نميگويم.