يووال نوح هراري، روشنفكر عمومي، تاريخنگار و استاد دانشگاه و نويسنده كتابها و نوشتههايي پرفروش و پرمخاطب است كه بسياري از آنها به زبانهاي متعددي در سراسر دنيا از جمله فارسي ترجمه شده و مورد استقبال گسترده علاقهمندان به مباحث تاريخي قرار گرفته است، از جمله انسان خردمند، 21 قرن براي قرن 21، پول و ... .
او يكي از معدود روشنفكران و نويسندگاني است كه در ماههاي اخير در واكنش به كرونا، گفتارها و نوشتارهاي فراواني پديد آورده و با رسانهها و نشريات متعدد در اين زمينه گفتوگو كرده است.
او در نوشتار حاضر روي موضوع مرگ و كرونا انگشت گذاشته است و نشان ميدهد كه در روزگار سيطره «علم» و «نگرش علمي» (scientific) تبيينها در مورد مرگ و علل وقوع آن تغيير كرده است، اگرچه نگرشها و ايدئولوژيهاي مدرن، كماكان از پاسخگويي به پرسشهايي راجع به پس از مرگ ساكتند و حرفي براي گفتن ندارند. هراري همچنين نشان ميدهد كه در مواجهه با كرونا بهتر است به جاي فرافكني، مسووليت و وظيفه خود را به ياد آوريم و آگاهانه با آن مواجه شويم.
مرگ در تاريخ
آيا بيماري همهگير كروناويروس ما را به نگرش به مردن سنتيتر و پذيرفتهتر بازميگرداند يا تلاشهاي ما براي طولاني كردن زندگي را تقويت ميكند؟ دنياي مدرن با اين اعتقاد شكل گرفته است كه انسان ميتواند از مرگ پيشي بگيرد و آن را شكست دهد. اين يك نگرش جديد انقلابي بود. در بيشتر تاريخ، انسانها با خونسردي تسليم مرگ ميشدند. تا اواخر عصر مدرن، بيشتر اديان و ايدئولوژيها مرگ را نه تنها سرنوشت اجتنابناپذير ما بلكه به عنوان منبع اصلي معنا در زندگي ميديدند. مهمترين وقايع وجود بشر پس از آنكه آخرين نفس خود را كشيديد اتفاق ميافتد. فقط پس از مرگ ميتوانستيد اسرار واقعي زندگي را دريابيد. فقط در اين صورت رستگاري ابدي به دست ميآورديد يا دچار نفرين ابدي ميشويد. در دنيايي بدون مرگ - و بنابراين بدون بهشت، جهنم يا تناسخ- باورهاي سنتي معنايي نخواهند داشت. در بيشتر تاريخ برترين ذهن انسانها مشغول معنادهي به مرگ بودند، نه تلاش براي شكست دادن آن. حماسه گيلگمش، اسطوره اورفئوس و يوريديس، كتابهاي مقدس مثل وداها و كتابها و حكايتهاي بيشمار ديگري با صبر و حوصله براي انسانهاي مضطرب توضيح ميداد كه ما ميميريم زيرا امر باري آن را حكم كرده است، يا كيهان يا مادر طبيعت و ما با فروتني و فضل آن سرنوشت را بهتر ميپذيرفتيم. شايد روزي امر باري مرگ را از طريق يك ژست متافيزيكي عظيم لغو كند. اما هماهنگ كردن چنين فجايعي به وضوح فراتر از پرداخت بها با گوشت و خون انسانهاست.
علم چه ميگفت؟
سپس انقلاب علمي به وجود آمد. براي دانشمندان، مرگ يك تقدير نيست، اين فقط يك مشكل فني است. انسانها ميميرند نه به خاطر تقدير، بلكه به دليل برخي نقصهاي فني ميميرند. قلب از پمپاژ خون متوقف ميشود. سرطان كبد را نابود كرده است. ويروسها در ريهها تكثير ميشوند و مسوول اين مشكلات فني چيست؟ ساير مشكلات فني. قلب پمپاژ خون را متوقف ميكند، زيرا اكسيژن كافي به عضله قلب نميرسد. به دليل برخي جهشهاي تصادفي ژنتيكي، سلولهاي سرطاني در كبد گسترش مييابد. ويروسها در ريههاي من مستقر شدند زيرا شخصي در اتوبوس عطسه ميكرد. هيچچيز متافيزيكي در مورد آن وجود ندارد. علم معتقد است كه هر مشكل فني راهحل فني دارد. براي غلبه بر مرگ نيازي نيست كه منتظر وعدههاي سنتي باشيم. چند دانشمند در يك آزمايشگاه ميتوانند اين كار را انجام دهند. اكنون اين متخصصان در كتهاي سفيد آزمايشگاه هستند. اگر ضربان قلب دچار اختلال شود، ميتوانيم آن را با دستگاه تنظيمكننده ضربان بهبود بخشيم يا حتي قلب جديدي را پيوند بزنيم. اگر سرطان بيداد كند، ميتوانيم با اشعه آن را بكشيم. اگر ويروسها در ريهها گسترش يابند، ميتوانيم آنها را با چند داروي جديد مهار كنيم. درست است، در حال حاضر ما نميتوانيم تمام مشكلات فني را حل كنيم. اما در حال كار روي آنها هستيم. بهترين ذهنها ديگر وقت خود را صرف تلاش براي معناي مرگ نميكنند. درعوض، آنها مشغول طولانيتر كردن زندگي هستند. آنها در حال تحقيق در مورد سيستمهاي ميكروبيولوژيكي، فيزيولوژيكي و ژنتيكي مسوول بيماري و پيري، ايجاد داروهاي جديد و درمانهاي انقلابي هستند.
دو قرن مبارزه با مرگ
در تلاش خود براي طولانيتر كردن زندگي، انسانها بسيار موفق بودهاند. در طول دو قرن گذشته، ميانگين اميد به زندگي از زير 40 سال به 72 سال در كل جهان و به بيش از 80 سال در برخي كشورهاي توسعه يافته رسيده است، بهويژه كودكان موفق به فرار از چنگال مرگ شدند. تا قرن بيستم حداقل يكسوم از كودكان هرگز به بزرگسالي نميرسيدند. جوانترها بهطور مرتب درمعرض بيماريهاي كودكان مانند اسهال خوني، سرخك و آبله قرار ميگرفتند. در انگلستان قرن 17، حدود 150 از هر 1000 نوزاد در سال اول جان خود را از دست ميدادند و تنها حدود 700 نفر آن را به 15 سالگي ميرسيدند. امروز، تنها
5 كودك از 1000 كودك انگليسي در طول سال اول خود ميميرند و 993 نفر پانزدهمين سالگرد تولد خود را جشن ميگيرند. در كل دنيا، ميزان مرگ و مير كودكان به كمتر از 5درصد رسيده است.
سكوت ايدئولوژيهاي جديد در برابر
پس از مرگ
انسانها در تلاش براي حفظ و تمديد زندگي چنان موفق بودهاند كه جهانبيني ما به شكلي ژرف تغيير كرده است. در حالي كه باورهاي سنتي زندگي پس از مرگ را منبع اصلي معنا ميدانستند، از قرن هجدهم ايدئولوژيهايي مانند ليبراليسم، سوسياليسم و فمينيسم تمام علاقه به زندگي پس از مرگ را از دست دادند. بعد از فوت دقيقا چه اتفاقي براي يك كمونيست ميافتد؟ چه اتفاقي براي يك سرمايهدار ميافتد؟ چه اتفاقي براي يك فمينيست ميافتد؟ جستوجوي جواب در نوشتارهاي كارل ماركس، آدام اسميت يا سيمون دوبووار بيهوده است. تنها ايدئولوژي مدرن كه هنوز هم نقشي اساسي به مرگ ميبخشد، ناسيوناليسم است. مليگرايي در لحظات شاعرانه و نااميدانه، وعده ميدهد كه هركس براي ملت بميرد، براي هميشه در حافظه جمعي آنها زندگي خواهد كرد. با اين حال اين وعده چنان مبهم و مهآلود است كه حتي اكثر ناسيوناليستها هم دقيقا نميدانند چگونه از آن استفاده كنند. چگونه واقعا در حافظه زندگي ميكنيد؟ اگر مردهايد، چگونه ميدانيد مردم شما را به ياد ميآورند يا نه؟ يكبار از وودي آلن سوال شد كه آيا او اميدوار است براي هميشه در خاطر طرفداران سينما زندگي كند. آلن پاسخ داد: «من ترجيح ميدهم در آپارتمانم زندگي كنم.» حتي بسياري از باورهاي سنتي تمركز خود را تغيير دادهاند. آنها به جاي قول دادن سعادت در زندگي پس از مرگ، به آنچه ميتوانند براي شما در اين زندگي انجام دهند تاكيد بيشتري دارند.
كرونا و مرگ
آيا همهگيري كوويد19 نگرش انسان را به مرگ تغيير خواهد داد؟ احتمالا نه. برعكس اين بيماري احتمالا باعث ميشود كه ما فقط تلاشهاي خود را براي محافظت از زندگي بشر دو برابر كنيم. واكنش فرهنگي غالب به كوويد19، تسليم شدن نيست؛ تركيبي از خشم و اميد است. هنگامي كه يك اپيدمي در جامعهاي قبل از مدرن مانند اروپاي قرون وسطايي فوران ميكرد، مردم مطمئنا از جان خود ميترسيدند و با مرگ عزيزان ويران ميشدند اما واكنش اصلي فرهنگي يك تسليم شدن بود. روانشناسان ممكن است آن را «درماندگي آموخته شده» بنامند. مردم به خود ميگفتند اين خواست سرنوشت است يا شايد عذاب الهي براي گناهان بشريت. «خدا بهتر ميداند. ما انسانهاي شرور سزاوار آن هستيم و خواهيد ديد، در پايان همه چيز به بهترين نتيجه خواهد رسيد. نگران نباشيد، افراد خوب پاداش خود را در بهشت ميگيرند و به دنبال دارو وقت خود را تلف نكنيد. اين بيماري از بالا فرستاده شده است تا ما را مجازات كند. كساني كه فكر ميكنند انسانها ميتوانند با ابتكار عمل خود بر اين بيماري همهگير غلبه كنند، فقط گناه غرور را به جنايات ديگر خود اضافه ميكنند. ما كي هستيم كه نقشههاي بالا را خنثي كنيم؟»
اشتباه انسان
برعكس نگرش امروز قطبي است. هر زمان كه يك فاجعه باعث كشته شدن بسياري از افراد شود مانند يك تصادف قطار، آتشسوزي شديد و حتي توفان، ما تمايل داريم آن را به عنوان يك اشتباه قابل اجتناب انسان و نه به عنوان مجازات يا يك فاجعه طبيعي اجتنابناپذير تلقي كنيم. اگر شركت قطار در بودجه ايمني خود مضايقه نميكرد، اگر شهرداري مقررات بهتري را در مورد آتشسوزي اتخاذ كرده بود و اگر دولت سريعتر كمك ميفرستاد، اين افراد ميتوانستند نجات پيدا كنند. در قرن بيست و يكم، مرگ گروهي به يك دليل خودكار براي دعاوي و تحقيقات قانوني تبديل شده است. اين رفتار ما نسبت به طاعونها نيز هست. درحالي كه برخي واعظان سنتي سريع توصيف ايدز را به عنوان مجازاتي براي برخي افراد معرفي ميكردند، جامعه مدرن با ملاطفت چنين نظرياتي را به مجذوبان آنها واگذار ميكند و اين روزها ما بهطور كلي گسترش ايدز، ابولا و ساير بيماريهاي همهگير اخير را ناكامي سازماني ميدانيم. ما فرض ميكنيم كه بشر دانش و ابزار لازم براي مهار چنين بيماريهايي دارد و با اين وجود اگر يك بيماري عفوني از كنترل خارج شود، اين امر ناشي از بيكفايتي انسان است تا خشم آسماني. كوويد19 نيز از اين قاعده مستثنا نيست. بحران تا پايان فاصله زيادي دارد، اما بازي مقصر دانستن از قبل آغاز شده است. كشورهاي مختلف يكديگر را متهم ميكنند. سياستمداران رقيب مانند يك نارنجك دستي بدون ضامن، مسووليت را از سمتي به سمت ديگر مياندازند.
اميد در كنار خشم
در كنار خشم، اميد بسيار چشمگيري نيز وجود دارد. قهرمانان ما كاهنان نيستند كه مردگان را دفن ميكنند و فاجعه را بهانه ميكنند؛ قهرمانان ما پزشكاني هستند كه جانها را نجات ميدهند و ابرقهرمانان ما آن دانشمندان آزمايشگاهها هستند. درست همانطوركه فيلمبرداران ميدانند كه اسپايدرمن و سوپرمن سرانجام آدمهاي بد را شكست داده و دنيا را نجات خواهند داد، بنابراين ما كاملا مطمئن هستيم كه طي چند ماه، شايد يك سال، مردمي كه در آزمايشگاهها قرار دارند، درمانهاي موثري براي كوويد19 خواهند داشت و حتي شايد واكسن آن. سپس ما به اين ويروس كروناي نامطبوع نشان خواهيم داد كه ارگانيسم آلفا در اين سياره كيست! سوالي كه از كاخ سفيد و وال استريت گرفته تا بالكنهاي ايتاليا بر سر زبانها جاري است اين است كه «چه زماني واكسن آماده خواهد شد؟» اگر نشود؟
هنگامي كه واكسن واقعا آماده شد و همهگيري به پايان رسيد، مهمترين دستاورد بشريت چيست؟ به احتمال زياد، اينگونه خواهد بود كه ما بايد براي حفاظت از زندگي انسان تلاشهاي بيشتري را نيز انجام دهيم. ما بايد بيمارستان بيشتري داشته باشيم، پزشك بيشتري داشته باشيم، پرستار بيشتري داشته باشيم. ما بايد دستگاههاي تنفسي بيشتري، وسايل محافظت بيشتر، كيتهاي آزمايش بيشتري را ذخيره كنيم. ما بايد پول بيشتري براي تحقيق در مورد عوامل بيماريزاي ناشناخته و توسعه درمانهاي جديد سرمايهگذاري كنيم. ما نبايد دوباره غافلگير شويم.
برخي ممكن است استدلال كنند كه اين يك درس نادرست است و اين بحران بايد به ما فروتني ياد دهد. ما نبايد از توانايي خود در تسخير نيروهاي طبيعت اطمينان داشته باشيم. بسياري از اين افراد منفيباف امروزي، بازماندگان قرون وسطايي هستند كه تواضع را موعظه ميكنند، در حالي كه 100درصد مطمئن هستند كه همه جوابهاي صحيح را ميدانند. بعضي عوام متعصب نميتوانند به خودشان كمك كنند، كشيشي كه به صورت هفتگي كتاب مقدس را براي كابينه دونالد ترامپ ميخواند، اظهار داشت كه اين بيماري همهگير نيز مجازات براي برخي افراد است. اما حتي اكثر معيارهاي سنتي امروزه نيز بيشتر به علم اعتماد ميكنند تا به اين باورهاي قشري.
دولتها چه كنند
البته تمام كساني كه به ما در مورد غرور انساني هشدار ميدهند روياي بازگشت به قرون وسطي ندارند. حتي دانشمندان موافقند كه ما بايد در انتظارات خود واقعبين باشيم و نبايد به قدرت پزشكان ايمان كور داشته باشيم تا ما را از تمام بلاياي زندگي محافظت كنند. در حالي كه بشريت به عنوان يك كليت روز به روز قدرتمندتر ميشود، افراد هنوز هم بايد با شكنندگي خود روبهرو شوند. شايد در يك يا دو قرن زندگي بشر بهطور نامحدود گسترش يابد، اما هنوز نه. به استثناي احتمال تعداد انگشتشماري از بچه ميلياردرها، فعلا همه ما روزي خواهيم مرد و همه ما عزيزانمان را از دست خواهيم داد. ما بايد فاني بودن خود را بپذيريم. قرنها مردم از سنت به عنوان يك مكانيسم دفاعي استفاده ميكردند و معتقد بودند كه در زندگي پس از مرگ براي هميشه وجود خواهند داشت. اكنون مردم گاهي اوقات به استفاده از علم به عنوان مكانيسم دفاعي جايگزين روي ميآورند و به اين باور ميرسند كه پزشكان هميشه آنها را نجات ميدهند و براي هميشه در آپارتمان خود زندگي ميكنند. در اينجا به يك روش متعادل نياز داريم. براي مقابله با همهگيريها بايد به علم اعتماد كنيم، اما بايد باز هم مسووليت مقابله با مرگ و مير و انفعال فردي خود را بر دوش داشته باشيم. بحران فعلي مطمئنا بسياري از افراد را از ماهيت موقتي زندگي انسان و دستاوردهاي انساني آگاهتر سازد. با اين وجود، تمدن مدرن ما به عنوان يك كل احتمالا در جهت مخالف پيش خواهد رفت. با يادآوري شكنندگي آن، با ايجاد دفاعي قويتر واكنش نشان خواهد داد. با پايان يافتن بحران فعلي، من انتظار ندارم كه شاهد افزايش چشمگير بودجه بخشهاي فلسفه باشيم. اما شرط ميبندم كه شاهد افزايش چشمگير بودجه دانشكدههاي پزشكي و سيستمهاي بهداشتي خواهيم بود. و شايد اين بهترين چيزي باشد كه ما انتظار داريم بشريت داشته باشد. دولتها به هر حال از نظر فلسفه خيلي خوب نيستند. فلسفه خارج از دامنه كاري آنهاست. دولتها واقعا بايد روي ساختن سيستمهاي مراقبتهاي بهداشتي بهتر تمركز كنند. اين وظيفه افراد است كه به پيشبرد فلسفه بپردازند. پزشكان نميتوانند معماي وجود را براي ما حل كنند. اما آنها ميتوانند براي جدال زندگي ما زمان بيشتري بخرند. كاري كه ما با آن زمان انجام ميدهيم به خودمان بستگي دارد.
https://www.theguardian.com/books/2020/apr/20/yuval-noah-harari-will-coronavirus-change-our-attitudes-to-death-quite-the-opposite
بحران فعلي مطمئنا بسياري از افراد را از ماهيت موقتي زندگي انسان و دستاوردهاي انساني آگاهتر سازد. با اين وجود، تمدن مدرن ما به عنوان يك كل احتمالا در جهت مخالف پيش خواهد رفت. با يادآوري شكنندگي آن، با ايجاد دفاعي قويتر واكنش نشان خواهد داد. با پايان يافتن بحران فعلي، من انتظار ندارم كه شاهد افزايش چشمگير بودجه بخشهاي فلسفه باشيم. اما شرط ميبندم كه شاهد افزايش چشمگير بودجه دانشكدههاي پزشكي و سيستمهاي بهداشتي خواهيم بود.