به بهانه اجراي نمايش «پنهانخانه پنج در» به كارگرداني آرش فلاحتپيشه در مركز تئاتر مولوي
ريشه تنومند خانه در خاك سرزمين
آريو راقبكيايي
دست آشتيجويانه تئاتر در روزهاي پرالتهاب و قهرآلود كرونايي به اميد پيوند دوباره با جريان زندگي به سوي مخاطبان دراز شده است. تئاتري كه هماره جان از خود ميگيرد و بيمنت جان به مهمانان ميبخشد. اما اين روزها و در شرايطي كه قيمت عرضه اين موتيف هنري گرانتر از هميشه به نظر ميرسد، گروههاي تئاتري از تكاپو نيفتادهاند و تلاش بيقيمت و بيمنت آنها اين محفلها را گرم نگه داشته. نمايش «پنهان خانه پنج در» مثالي است كه در چنين دوراني روي صحنه آمده و تجربه كار گروهي جمعي از هنرجويان را در برابر ديدگان تماشاگران گذاشته و از قضا با استقبال نيز مواجه شده است.
مركز تئاتر مولوي غالبا با تئاتر دانشجويي شناخته ميشود.ليكن ذات تجربهگرايي اين قشر، بعضا خروجي ماندگاري در خاطر دنبالكنندگان جدي به يادگار گذاشته است. اين بار، سالن بزرگ مجموعه تئاتر مولوي ميزبان اثري به قلم «حسين كياني» و كارگرداني «آرش فلاحتپيشه» است كه با همراهي گروهي از بازيگران تجربه اول به صحنه آمده. نمايش«پنهان خانه پنج در» دربرگيرنده همان نگاه مالوف و هميشگي است كه از حسين كياني در نمايشنامههايش سراغ داريم؛ درونمايههاي زندگي ايراني. آثاري كه ميتوان آنها را شناسنامه بخشي از تئاتر آييني- سنتي دانست كه در زمينه باز توصيفِ حال و احوال جامعه ايراني ميكوشد و قصد دارد رنگ جعلانگاري و خرافهپرستي را از اين سرزمين بزدايد.
اما «پنهان خانه پنج در» كه رگههايي از هويت ملي را نشانه گرفته است همچون آثار استاد «بهرام بيضايي» از زبان آركاييك در گفتار بهره ميجويد؛ به اين معنا كه روايت ظاهرا كهنه و قديمي از موقعيتها كه نقش بازآفريننده فضاهاي مدنظر نويسنده و كارگردان را برعهده دارد ابتدا ممكن است تا حدي براي بيننده غيرقابل هضم به نظر برسد ولي به مرور اين گفتار كلامي، زبان غالب بر ذهنيت معاصر پسند را به تسخير درميآورد و هر چه پيش ميرويم ديگر از آن گنگي و ناسازه ابتدايي خبري نيست. ديدن و شنيدن اين جنس نمايشها شايد همچون نمايش «شب هزار و يكم» سخت باشد اما مثلا در مقايسه با نمونههاي رئاليستي كه در تلاشند از ابزار ساده فهمتر بياني و اجرايي براي ارتباط با تماشاگر استفاده كنند نهتنها جذابيت بيشتري توليد ميكند بلكه شكلي از رمزگشايي را به عنوان پيششرط برقراري رابطه بين خود و مخاطب درنظر ميگيرد كه ميتوان از آن با عبارت «احترام به هوش و دريافت تماشاگر» ياد كرد؛ امري كه منجر به درك و احترام متقابل ميشود حداقل در ذهن نگارنده سطور. از منظر پرداخت شخصيتي و محوريت موضوعي، نمايش «پنهان خانهپنج در» نمايشي است زنمحور كه سعي دارد، مصايب اين قشر از جرم انگاشتن علم و سوادآموزي گرفته تا آموختن كتابت را بازنمايي كند. زناني كه قصد دارند حتي با طغيان هم شده خود را از بند شرايط تحميلي مرد سالار رها كنند؛ حتي به اين قيمت كه اعتراض و به جان خريدن گناه آگاهي منجر به مرگشان شود. شخصيت زنان در اين اثر را ميتوان در قالب كهن الگوي مام وطن بررسي كرد كه پيشاهنگ افراشته نگهداشتن پرچم مبارزه با تحجر شدهاند و همزمان گام در جنگي غالب و مغلوبوار گذاشتهاند كه رد پايش در ساختار جامعه امروز نيز قابل درك و دريافت است.
زنان نمايش «پنهان خانه پنج در» از «عطري جان» كه خانهاش را به صورت پنهاني وقف كرده تا «سوسنك»، «نازياب»، «مشكناز» و «صنمسا» فقط قشري از زنان زمانه را نمايندگي نميكنند و ميتوان اين استنباط را داشت كه در جدال بين خير و شر، طولي به درازاي تاريخ ميپيمايند. هرچند طراحي لباس به سمتي رفته كه به جز كاراكتر «عطري جان» ساير كاراكترها با تمايزي جزيي به صورتي همسانساز در رنگ و طرح لباس تصوير شدهاند. در طراحي صحنه نيز نگاه پارادوكسيكال به عنوان نمايشنامه رعايت شده است. پنهانخانهاي با پردههاي لغزنده كه تبديل به «آشكار خانه» شده است. خانهاي -بخوانيد درختي- كه گويي تيشه بر پيكرش زدهاند اما ريشههاي تنومد فرو در خاك دارد؛ اين است روزگار سپري نشده مردمان امروز.