بازخواني فاجعه سينما ركس آبادان
عبرتها به جاي قضاوتها
حبيب احمدزاده
چند گاهي است كه انگار در بحثها نكته جديدي در مورد سينما ركس كشف شده و آنكه آمر عمل آتش زدن سينما ركس مسوولان رژيم پهلوي نبودهاند و شايد گناه افراط در قضاوت ديروز به تفريط در صدور حكم امروز تبديل شده است.
چرا ديروز همه بالاتفاق و بدون استثنا حكومت پهلوي را آمر عمدي آتش زدن سينما ميدانستند؟ بدون حاشيه شايد دليل اين است كه به راحتي هر ناني به تنور داغ حكومتي كه با مردمانش مراوده همتراز نداشته باشد، خواهد چسبيد. در كتاب خاطرات گرانبهاي علم (البته بدون قبول چاپلوسيهاي آويزان شده به سطور از سر اضطرار و ترس افتادن كتابش قبل از مرگ به دست ساواك يا مخالفان فردي) آمده كه شاه در جايي از او ميپرسد كه چرا با اين همه مخارجي كه براي دانشجويان خارج از كشور خرج ميكنيم باز هم آنان عليه ما شعار ميدهند. علم كه از دولت هويدا به هزاران سبب دلگير بود سخني چنين راست بر زبان ميراند كه شاهنشاها، مشكل در آن است كه دولت با ملت همچون قومي فاتح با ملتي مغلوب رفتار ميكند كه اگر نفت گران ميشود سودش به جيب آن قوم رفته و به جيب ملت مغلوب چيزي نميرود. ولي برعكس احساس ميكنند كه بدبختيها اول به پاي اين مردم نوشته ميشود اين خلاصه گفته علم به شاه و آن شكاف احساسي دليل اصلي و شروع هزاران بحران هميشگي در روابط بين رژيم شاه و ملت ايران بود.
در مرداد ماه ۱۳۵۹ و در دادگاه سينما ركس، حسين تكبعليزاده جواني با پيشينه اعتياد كه با ذكر دقيق ماجراي چگونگي آتش زدن سينما به همراهي دوستش (كه در اين فاجعه جان به در نبرده و در سينما سوخته بود) قبول اتهام كرده و به اعدام محكوم و در كنار سايريني كه به علت اهمال در ايمني به اعدام محكوم و حكم در مورد آنان اجرا شد.
در زمان اوليه پس از سوختن سينما ركس احساسات مردم آبادان و بهخصوص بازماندگان با اينگونه سوالات مواجه بود كه چرا شهرباني با زنجير، در سينما را حين آتشسوزي بسته و از كمك مردم براي زدن به آتش در مراحل اوليه جلوگيري ميكرد؟ چرا تانكرهاي حامل آب آتشنشاني بزرگترين پالايشگاه آن زمان جهان بايد خالي به صحنه برسند؟
و اين سوالات با خشونت بيحد و حصر ماموران پس از ماجرا در فرداي آن روز همه را به اين يقين رسانده بود كه حتما در زير كاسه حكومت نيم كاسهاي پنهان است. ولي تير آخر اصابت دست داشتن حكومت شاه در اين ماجرا با اصابت به مغز نداشته مبلغان كارمندش به بزرگترين اشتباهات مرگبارش تبديل شد و آن اعلام فردي سادهدل و روستايي عربزبان
به نام آشور به عنوان عامل اصلي آتش زدن سينما ركس بود. او كه براي رفتن به كويت توسط قاچاقچيان انسان از رودخانه مرزي اروند با بلم گذرانده و قاچاقچيان شهر سيبه عراق را به عنوان مقصد و شهر كويت به او نشان داده بودند توسط نيروهاي شرطه عراقي (پاسبان به زبان عربي) دستگير و در زندانهاي اين كشور به شدت شكنجه شده و در همكاري بين استخبارات عراق و ساواك با هواپيماي نظامي به تهران عودت و با شرح و تفصيل و بزرگنمايي از اخبار ويژه تلويزيون ايران به عنوان طراح و عامل اصلي فاجعه سينما بود كه وزير دادگستري وقت نيز به عنوان يك فتح الفتوح و كار گسترده نيروهاي امنيتي رژيم (در واقع براي ساكت كردن مردم) از آن ياد كرد كه پس از انقلاب و حضور آشور در دادگاه سينما ركس مشخص شد كه فردي كاملا بيگناه و تنها به عنوان بازيگر براي اين نمايش تلويزيوني دولت وقت حكومت پهلوي، انتخاب شده.
به هر حال از بزرگترين عبرتهاي به درد بخور فاجعه سينما ركس آن است كه اكثر ما بيشتر دوست داريم در هر واقعه، وجه فرع مظلومنمايي را به جاي اصل حق گذاشته و گمان دلخواهمان را به نسبت اتمسفر زمانه، حق مطلق معرفي كنيم و مصداق اصلي تاييد اين حرف در همان سخنان علم نهفته است. سردمداران رژيم سابق با تمام قصورات از جمله زنجير زدن به در سينما (كه خود ميگويند تنها براي جلوگيري از فرار مسببان و نه مردم بوده كه باز هم بيخردي مطلق و احتمالا بالا بردن آمار شهداي اين فاجعه را رقم زده)، فعاليت ديرهنگام براي خاموشي آتش به علت عدم آمادگي ماشينهاي آبپاش آتشنشاني پالايشگاه و از همه مهمتر شوي مسخره معرفي بيگناهي بهنام آشور سادهدل به عنوان عامل اصلي جنايت، باز هم تمامي اين حماقتها تنها گوشهاي از قطعات سناريوهاي محتمل قبول حتمي جنايت است. ولي تنها همان فضاي احساسي اصل ماجرا يعني همان شكاف اعتمادي بين قوم به اصطلاح حاكم فاتح با ملتش كافي است بدون نياز به هرسندي، هر ترديدي را براي يك ملت خود مغلوب پندار برطرف كند كه بهراحتي بپذيرند كه بيشك جنايتكار آمر سينما ركس همين حاكمانشان هستند.
و بعدها نيز وقتي احساسات فرو بنشيند متوجه خواهند شد كه براساس صرف احساسات قضاوت كردهاند و دوباره اين تكرار بازي همانگونه كه امروز پررنگ كردن نقش افراد ديگر از گروههاي ملي يا مذهبي هم براي جايگزين كردن جنايتكار در واقع ادامه همان طريق قضاوتي احساساتي گذشته است. حسين تكبعليزاده مانند من و شما انساني بود كه هرگز براي راه انداختن كوره آدمسوزي چنين آتشي برنيافروخت و تنها ميخواست در ميان تحقيرها و جدي گرفته نشدنها خودي نشان دهد.
او به دوستانش گفته بود كه از فرداي واقعه كه صداي ناله و سوگ از هر محله شهرش بر آسمان بلند بوده و
در پي رفيق گمگشتهاش پرسان بوده بارها و بارها از چشم در چشم بازماندگان شدن پرهيز ميكرده و از خدا تنها طلب مرگ ميكرده. به هر حال او ميخواسته از جلوه يك معتاد مورد تحقير و جدي گرفته نشده در جامعه در قامت مسيح دوباره به زمين عروج كند كه با خطاي استراتژيك هدف و زمان اشتباه آتش زدن سينما ركس ناگهان به باراباسي بدنامتر از قبل تبديل شد. بعدها به علت مشكلات روحياش هرگز در بحبوحه پيروزي انقلاب كسي و حتي مسوولان به علت اعتياد شديد سخنان او را شهرتطلبي دانسته يا شايد با كوتاهي در باور نخواستند نسبت به داستان ذهنيشان از ماجرا خللي وارد شود.
حسين تكبعليزاده و تعدادي ديگر در شهريور ۱۳۵۹ كمتر از يك ماه قبل از جنگ اعدام شدند و شروع جنگ و درگيري تمامعيار كشور و بهخصوص مردم داغديده آبادان باعث شد كه بحث سينما ركس به فراموشي سپرده شود. شايد اگر حمله صدام و ويرانيهايش نبود گرهها و سوالات بيشمار داستان سينما ركس نيز سالها قبلتر به جواب رسيده و اكنون اينگونه ملتهب جلوه نميكرد.
اگر زنجيري به در نبود !
اگر ماموران از حركت مردم براي كمك به خاموشي جلوگيري نميكردند!
و اگر و اگر و اگر ...
به هر حال بزرگترين عبرت سينما ركس اين است كه هميشه مجموعهاي از حوادث نامربوط دست به دست هم داده تا بغضهاي كوچك و بزرگ مردماني به ستوه آمده و ناكارآمديهاي كوچك پنداشته در حكومتها، همگي در نقطهاي خارج از انتظار دست به دست هم داده تا فاجعهاي بزرگ بدون حتي نياز به رهبري و سازماندهي به سرانجامي ناميمون برسد.
بهترين مدرك براي فهميدن اين ادعا رجوع به آرشيو مباحثات دادگاه سينما ركس پخش شده از شبكه مستند سيماست كه هر محققي را ميتواند در رسيدن به اين عبرت تاريخي كاملا يارا باشد. باز ميتوان تكرار كرد كه راه هر منصفي با اين تجربه تلخ دوباره به راه قضاوتهاي احساسي رفتن نيست.
جملهاي معروف در اوايل انقلاب بر ديوارها نوشته ميشد:
باد آتش كوچك را خاموش ميكند
ولي همان باد آتش بزرگ را شعلهورتر ميكند.
شايد روزي ياد بگيريم سازنده بودن را به جاي سوزنده بودن و در آخر تكبعليزادههاي نگون بخت نشدن.
در آخر در سالگرد اين ماجراي عبرتانگيزتر و فراتر از دعواهاي هميشگي جناحي و باندي و سياسي براي تمامي بازيگران ناخواسته اين ماجرا بهخصوص شهداي سينما ركس و خانوادههاي تا به امروز بهتزدهشان طلب آمرزش و آرامش روح داشته باشيم.