مثل هر خبر درگذشت ديگري كوتاه بود:«بهمن مفيد از دنيا رفت». همين جمله كوتاه اما دامنهاي داشت به وسعت ناخودآگاه جمعي بخش قابل اعتنايي از يك ملت؛ نه فقط آنها كه چند فيلم مهم كارنامه او مثل «قيصر، طوقي، رضا موتوري و داش آكل» را ديده و پسنديده بودند، بلكه همه آن كساني كه -گيرم به هواي ساعتي آسودن و فكر نكردن به مصايب زندگي روزمره- پاي فيلمهاي صرفا سرگرمكنندهاي نشستند كه بهمن مفيد در اواخر دهه 40 و تقريبا تمام دهه 50 ايفاي نقشي از آن را برعهده داشت. سوگ درگذشت او تنها برآمده از جبر گريزناپذيري نيست كه بهمثابه همان اشتر معروف «در هر خانهاي ميخوابد» و اين بار آرتيست 78 سالهاي را به كام خود فرو برده؛ قصه مفيد و كساني مانند او قصه غمانگيز مهجور ماندن و حذف شدن نه به جبر بلكه حسب ارادهاي است كه متر و معيارش براي محروم كردن اهل هنر چنان متغير است كه يكي را به نماد سينماي-لابد- غيراخلاقي به روزي مياندازد كه تنها راه ناگزير براي ارتزاق، ميشود حضور در آگهيهاي نازل كانالهاي موهن ماهوارهاي و تبليغ كپسول «معجزهآسا»ي فلان و بهمان و آن ديگري را با وجود كارنامه - بهزعم قضاوتكنندگان و تصميمگيران- «غيراخلاقي»تر چنان مورد تبليغ و تكريم قرار ميدهد كه تو گويي از روز ازل نماد اخلاق سينماي ايران بوده است... نتيجه آنكه مفيد و مفيدها بهرغم جايگاهي كه در نگاه و حافظه مردم دارند و با وجود آغازهاي موفقشان، فرجامي دردمندانه و غمانگيز يافتند و يادآور غزل معروف مشفق كاشاني با اين بيت نهايي كه «مرغك من شده خاموش اي كاش/ اين سرانجام سرآغازي داشت» از درنگ بيشتر بر اين بحث درميگذرم كه قياس ميان امثال مفيد با آنها كه پذيرفته و گل سرسبد شدند، چيزي جز خودزني و وارد آوردن خسارت به تن و بدن كمرمق فرهنگ و هنر اين سرزمين نيست. پس آب به آسياب آنها كه فرهنگ را مايه تزيين منويات خود ميدانند، نميريزم و عبور ميكنم.
انگيزه نوشتن اين سطرها به جا آوردن فرضي- تو بخوان آييني- است بر روزنامهنويس هنر و ادبيات، زماني كه يكي از بدنه اين عرصه كم ميشود. در اينجا به مرور چند فيلم مهم كارنامه بهمن مفيد بسنده ميكنم و پرداختن به ديگر ابعاد زندگي و فعاليت هنري او را وا ميگذارم به صفحهاي كه به زودي به او اختصاص خواهد يافت.
فيلمي كه جاي تئاتر را براي بهمن مفيد گرفت
اولينها در كارنامه يك هنرمند معمولا مهمند و بالطبع اولين نقشي هم كه يك هنرپيشه در سينما ايفا ميكند از اين قاعده بيرون نيست. بهمن مفيد در سال 1348 با يكي از تاريخسازترين فيلمهاي سينماي ايران، فيلمي متعلق به حلقه چند فيلم آغازگر موج نو يعني «قيصر» وارد سينماي ايران شد. فيلمي كه در روايت خود او، سينماي ايران را به قبل و بعد از خود تقسيم كرد:«سينماي ايران را به دو قسمت تقسيم ميكنند ديگر! سينماي قبل از قيصر، سينماي بعد از قيصر...»
مفيد درباره چگونگي حضورش در اين فيلم كه در واقع در حكم آغاز حضورش در سينما هم بود، گفته:«من آن موقع در تئاتر بودم و داشتيم با برادرم [بيژن مفيد] شهر قصه را كار ميكرديم. اصلا كارم چيز ديگر بود. وقتي آقاي كيميايي به من گفتند آن جوك مشهورت را بيا در فيلم من بگو من هم به عنوان بچهمحل رفتم... اصلا فكر نميكردم چنين اتفاقي قرار است، بيفتد. به عنوان رفيق رفتم، چون بچههاي تئاتر آن زمان به سينما نميرفتند و دوست نداشتند... ولي من به خاطر آقاي كيميايي رفتم و بعد كه ديدم چه فيلم بسيار خوبي شده، طوري شد كه من از تئاتر كنده شدم...»
«قيصر» بهمن مفيد را جذب سينما و از تئاتر دور كرد اما به تمامي پيوند او و هنر نمايش را از بين نبرد:«هر وقت برادرم تئاتري داشت مثل «شهر قصه» مثل «ماه و پلنگ» مثل «شاپرك خانم» و...»
مفيد در «قيصر» در كنار بهروز وثوقي، ناصر ملكمطيعي، جمشيد مشايخي، پوري بنايي، ايران دفتري و... ايفاي نقش كرده است.
نوچه عباس گاريچي
نگاهدار به هيبت سيد مرتضي
سال 1349 براي بهمن مفيد از نظر هنري سال مهمي است. او در اين سال به عنوان بازيگر در سه فيلم حضور دارد كه دو تا از آنها از بهترينهاي كارنامه او به شمار ميروند. از «رضا موتوري» كه در اين سال ساخته شد اگر بگذريم، ميرسيم به همكاري او با زندهياد علي حاتمي در فيلم در نوع خود خاص «طوقي». او در اين فيلم نقش شخصيتي به نام جواد خالدار را بازي ميكند. جواد نوچه عباس گاريچي(غلامرضا سركوب) است و عباس گاريچي به نوعي دشمن قهرمان فيلم يعني آسيدمرتضي(بهروز وثوقي). عباس هم رقيب كفتربازي مرتضي است و هم از طرف دايي مرتضي، آسيدمصطفي(ناصر ملكمطيعي) ماموريت دارد كه او را بكشد. آسيدمصطفي فكر ميكند خواهرزادهاش با دختري كه او ميخواسته ازدواج كند، رابطه نامتعارف برقرار كرده و عباس و نوچهاش جواد را مامور كشتن او ميكند. در حالي كه آسيدمرتضي، دختر را براي خود عقد كرده بوده و ارتباط نامشروعي در كار نبوده. دختر كه نامش طوبي است(آفرين عبيسي) موضوع را به آسيدمصطفي ميگويد و او از كشتن خواهرزادهاش صرفنظر ميكند. از طرفي عباس كه چشمش دنبال كبوتر طوقي است، ناخواسته طوبي را ميكشد. مرتضي از عباس انتقام ميگيرد ولي در آخرين لحظات فيلم با گلوله پليس كشته ميشود. صحنه مرگ مرتضي در «طوقي» يكي از زيباترين مرگهاي سينماي ايران است كه در- به اصطلاح- سهله اتفاق ميافتد. دوربين در نمايي از پايين مرتضي را كه از بالاي سهله آويزان شده و طوقي را در دست دارد، ميگيرد و لحظه جان دادن او و رها شدن كفتر هرگز از ذهن كسي كه فيلم را ديده باشد، پاك نميشود.
مفيد در «طوقي» علاوه بر استفاده از جنبههاي كميك شخصيتي نوچه مسلك و بذلهگو، توانسته درونيات متناقض جواد را هم دربياورد. او اگرچه نوچه عباس گاريچي است اما به تاثير از هيبت و به اصطلاح كاريزماي قهرمان فيلم، دلش با آسيدمرتضي است و اين درون متناقض در بازي او به خوبي نمودار ميشود. علاوه بر نامبردگان، ديگر بازيگران «طوقي» عبارتند از: ژاله علو، حميده خيرآبادي، محسن آراسته، شهرزاد، حسين گيل، جلال پيشواييان و... .
واسه اينكه تو عاشق موتوري
«السلام... رضا جان موتوري، تو چطوري؟ من خوبم.
- من حالم خيلي خوبه... نفهميدم! چرا به من ميگي رضا جان موتوري؟
خب واسه اينكه تو عاشق موتوري ديگه... آره...
- من عاشق موتورم آره... قشنگه... سوژه انترسان و مامانيه... ببينم منو برا چي آوردن اينجا؟
خب واسه اينكه تو هر دقيقه خيال ميكني جيمز باند... يا اون مرتيكهاي كه خارجي بود بعد به كلي...»
اين بخشي از ديالوگ بهمن مفيد و بهروز وثوقي در فيلم «رضا موتوري» مسعود كيميايي است. فيلم كه يك سال بعد از «قيصر» يعني در سال 1349 ساخته شده بود، قصه جواني است به نام رضا كه خود را به ديوانگي زده و همراه دوستش بدون اطلاع مسوولان از تيمارستان خارج ميشود و بعد به صرافت سرقت از يك كارخانه ميافتد. فرخ جوان، نويسندهاي كه بسيار شبيه رضاست براي تحقيق در مورد زندگي ديوانهها به تيمارستان ميرود و با رضا اشتباه گرفته ميشود. رضا هم در سوي ديگر قضيه وارد زندگي بورژوايي فرخ ميشود و... .
«رضا موتوري» چهارمين فيلم سينمايي بهمن مفيد است و دومين همكاري او با مسعود كيميايي. كيميايي در اين فيلم هم از توانايي تيپسازي مفيد بهره ميبرد و نقشي تيپيكال اما به ياد ماندني به او ميدهد كه بهواسطه مهارت بازيگري مفيد در خاطرهها مانده است. مفيد در رضا موتوري علاوه بر وثوقي با فريبا خاتمي، محمود تهراني، جلال پيشواييان، بهمن مفيد و پروين ملكوتي همبازي بوده است.
در نقش ضدقهرمان قصه هدايت
يك سال بعد از «طوقي» و «رضا موتوري» كيميايي فيلم اقتباسي خود «داش آكل» را ساخت كه برگرفته از داستان معروف و تاثيرگذار صادق هدايت است. گرچه فيلم با لحاظ كردن مقياسي كه در آن عرضه ميشود يعني سينما در دوره خود اثر قابل اعتنايي است اما هرگز به پاي خود داستان نميرسد. شايد دليلش همان چيزي باشد كه زماني داريوش مهرجويي كه خود فيلمسازي با تعداد زيادي اثر اقتباسي است در مورد ادبيات داستاني گفته بود. اگرچه جمله مهرجويي در مورد اقتباس از رمان بود و گفته بود «رمان در ذات خود كامل است» اما بيراه نيست اگر مفهوم حرف او را به ادبيات داستاني بهطور اعم تعميم دهيم. قصه كوتاه «داش آكُل» هدايت با همه اين اوصاف، آبرومندانه به مختصات اثر سينمايي كيميايي درآمد. داش آكل(بهروز وثوقي) جوانمرد صادقي از اهالي شيراز است و آوازه قهرمانيهاي او را همه مردم شيراز ميدانند. يك حاجي شيرازي كه زماني با او همسفر بوده و فضايل نيك داش آكل را ميدانسته قبل از مرگ، داش آكل را وصي زندگي و املاك خود ميكند. داش آكل در جريان انجام ماموريت محوله با خانواده حاجي و از آن جمله دختر او كه دست بر قضا كم سنوسال هم هست، روبهرو ميشود و به او دل ميبندد. عشقي كه داش آكل از ابراز آن خودداري ميكند و خود را به خلوتي چنانكه افتد و داني ميسپارد. كاكارستم(بهمن مفيد) كه دشمن داش آكل است و بارها از او شكست خورده در غيابش نزد اين و آن رجزخواني ميكند. داش آكل ازدواج با دخترك را به علت سن زياد خود، دور از مردانگي ميداند و ترتيب ازدواج او را با يكي از خواستگارانش ميدهد. شب عروسي دخترك، داش آكل در راه خانه با كاكارستم روبهرو ميشود و درنهايت كاكارستم، قمه را از پشت در بدن داش آكل فرو ميكند. داش آكل در همان حال كاكا را زير فشار انگشتهاي خود خفه ميكند اما خودش هم بر اثر جراحت قمه ميميرد. در حالي كه همه چيز فراهم بود تا عشق داش آكل به مرجان كه حالا بايد همراه او به گور برود از نظر همه دور بماند و كسي هرگز از آن خبردار نشود، مقلد صداي او يعني طوطي كه در روزهاي خلوت و خويشتنداري همدم داش آكل بوده به زبان ميآيد و با صداي داش آكل درميآيد كه «... مرجان، عشقت مرا كشت...»
مفيد در اين فيلم در نقش دوم و ضدقهرمان ظاهر ميشود و به نظر يكي از مهمترين نقشهاي كارنامه سينمايي خود را بازي ميكند؛ ضدقهرماني كه هم خود و هم قهرمان را به نابودي ميكشاند. در اين فيلم علاوه بر وثوقي و مفيد، ژاله علو، كنعان كياني، مري آپيك، شهرزاد و... نيز بازي ميكنند.
عنوان مطلب مصرع اول از يك غزل مشفق كاشاني است