• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4723 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۳۰ مرداد

عمري گذشت تا به اميد اشارتي

فاطمه باباخاني

فرق نمي‌كند چه روزي از هفته يا ماه باشد مي‌دانم تا ساعت دو نيمه شب بيدار است و خوابش نمي‌برد، همين است كه با خيال راحت از روي اپليكيشن موبايل دكمه نيت كردن و فشار دادن دكمه را مي‌زنم و غزلي كه نشان مي‌دهد را اسكرين‌شات مي‌گيرم و برايش مي‌فرستم. دقيقه‌اي بعد پيام مي‌دهد، استيكري با قلب و گل و مي‌فهم كه خوانده است. حرف هميشگي را مي‌زنم، اينكه اميدوارم امشب زودتر خوابش ببرد و راحت باشد، اينكه مشكلات زودتر برطرف خواهد شد و پسر و عروسش نزد او مي‌آيند. او هم دعا مي‌كند و تمام. ماه‌هاست اين مكالمه تكرار مي‌شود و همچنان او اميدش به خداست و من اميدم به اميدواري او و روز بهتري كه خواهد آمد.
زماني كه درباره يك بيمار، يك اسير، يك زنداني، يك بازداشتي، يك مهاجر سخن مي‌گوييم، رنج و سختي تنها به او خلاصه نمي‌شود. پدر، مادر، خواهر، همسر، برادر و دوستانش هم شامل اين حال مي‌شوند. گاه افراد براي جلوگيري از اين دلواپسي، درد و بيماري حتي بازداشت‌ و احضار شدن‌شان را از خانواده‌شان مخفي مي‌كنند با اين استدلال كه نمي‌خواهند آنها دچار اضطراب شوند، مساله‌اي جدي پيش نخواهد آمد و به زودي يا از بيماري رهايي مي‌يابند و مرخص مي‌شوند يا يك پرسش و پاسخ ساده است. به دوش كشيدن تنهايي اين ‌بار و منتقل نكردن آن به ديگري تنها در چند روز اول جواب مي‌دهد يا ماه اول و... آنگاه كه شرايط امتداد يابد، اطرافيان از درد با خبر مي‌شوند و اين ‌بار تقسيم مي‌شود. شبكه‌هاي اجتماعي پر از عكس و دل‌نوشته‌هايي است از آنها كه درد عزيزي را بر سينه دارند و آن را صبح تا شب با خود حمل مي‌كنند، از خاطره‌ رفتگان، از دوست يا فرزندي بيمار، از آنها كه اين روزها به هر دليلي اعم از مهاجرت يا زندان در كنار خانواده نيستند. عكس‌هايي كه در آن لبخند هست‌، شادي هست، خنده هست و اين بيرون اثري از آنها باقي نمانده! جز با ياد كردن از آن روزها و سخن گفتن از آن روزها و نشستن زهرخنده‌اي بر لب و البته همچنان كورسوي اميدي از معجزه‌اي براي شفا، بازگشت به نزد خانواده و... .
سال 99 را در تنهايي آغاز كرديم، سالي كه به واسطه كرونا اغلب روزهاي مان به تنهايي گذشته، سالي كه به نيمه دارد نزديك مي‌شود و ترس از بيماري خودمان و عزيزان‌مان و آرزوي زنده و سالم ماندن به دعايي هميشگي تبديل شده و «مراقبت كن» يا «مراقب خودت باش» نه كلمه‌اي از سر عادت بلكه آرزويي قلبي است. در اين سال شايد بشود، اندكي از اين استرس را با كاهش اين ‌بار بر دوش بسياري از شهروندان كم كرد. اگر شهروندان مي‌توانند با رعايت پروتكل‌هاي بهداشتي به همديگر كمك كنند، بسياري از نهادهاي ديگر هم قادرند بخشي از اين فشار را بردارند از دوش كساني كه اين روزها فشاري مضاعف را تحمل مي‌كنند. اگر دولت مي‌تواند با تصميم‌هايي در راستاي كاهش تردد افراد يا بهبود تجهيزات بيمارستاني به سلامت از شهروندان مراقبت كند، كاهش شمار زندانيان و دادن مرخصي به آنها بي‌شك به جمع بزرگي از خانواده‌ها در اين روزها اين توان را مي‌دهد تا اين روزها را با آرامش بيشتري طي كنند، نه تنها به خانواده‌ها بلكه به دوستان‌شان و اطرافيان‌شان و همه آنها كه دل‌نگران هستند تا بتوانند آنها بالاخره از سردي اين ميله‌ها خلاص شوند و با گذر از آن در اين آفتاب تابستان قدم بزنند، راه بروند و بودن‌شان را در كنار ديگران بار ديگر معنا كنند. 
بار ديگر دكمه را فشار مي‌دهم، صفحه باز مي‌شود: 
عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم 
روي و رياي خلق به يك سو نهاده‌ايم
طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم 
در راه جام و ساقي مه رو نهاده‌ايم
هم جان بدان دو نرگس جادو سپرده‌ايم
هم دل بدان دو سنبل هندو نهاده‌ايم
عمري گذشت تا به اميد اشارتي
چشمي بدان دو گوشه ابرو نهاده‌ايم
ما ملك عافيت نه به لشكر گرفته‌ايم
ما تخت سلطنت نه به بازو نهاده‌ايم
تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز
بنياد بر كرشمه جادو نهاده‌ايم
بي‌زلف سركشش سر سودايي از ملال 
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده‌ايم
در گوشه اميد چو نظارگان ماه 
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده‌ايم
گفتي كه حافظا دل سرگشته‌ات كجاست 
در حلقه‌هاي آن خم گيسو نهاده‌ايم

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون