شرمسار ابنسينا هستيم
محسن آزموده
دستكم نيم قرن است كه از ضرورت بازگشت به خويشتن و «آنچه خود داشت» سخنسرايي ميكنيم و ميگوييم كه نبايد در برابر فرهنگهاي ديگر خودمان را ببازيم و دچار خودفراموشي شويم و... نتيجه سياسي اين گفتار انقلابي شد كه تا حدود زيادي دست مستقيم ديگران را از سرزمينمان بريد. ميتوان گفت در دهه اول درگير جنگ و كشمكشهاي سياسي بوديم، اما از آغاز دهه دوم حدود سي سال ميگذرد، در همه اين سالها، در زمينه بازگشت به خودمان و اداي دين به سنت و كوشش براي شناخت آن چه كردهايم؟ روزها را نامگذاري كرديم، يكي را به اسم ملاصدرا، ديگري را به نام خواجهنصير و اول شهريور را به اسم ابنسينا. اما به راستي در اين نيم قرن در زمينه پژوهش در زمينه بوعلي سينا چه كار كردهايم؟ تصحيح و چاپ انتقادي مجموعه آثار ابنسينا پيشكش، آيا يك كتاب زندگينامهاي دقيق و درست و علمي و دانشگاهي درباره او نوشتهايم؟
همچنان اطلاعات عموم مردم از اين «درخشانترين چهره در تاريخ فرهنگ ما» در حد سريالي است كه سال 1364 به همت كيهان رهگذار (درگذشته 1372 در دانمارك) ساخته شد و آگاهي بيشتر به چند خطي كه احتمالا در كتابهاي درسي راجع به او خواندهايم، مثل اينكه بوعليسينا حكيم و پزشك بزرگ و توانمندي بود و كتابهايش تا سدههاي ميانه در دانشگاهها و مراكز علمي سراسر جهان تدريس ميشد و ... در مورد ابنسينا همچنين برخي شايعات و گفتارهاي درگوشي در افواه رايج شده، مثل اينكه او به دليل افراطش در عيش و نوش و كمخوابي كم عمر كرده يا ابنسينا با آن همه فضل و دانش، دلباخته و شيفته قدرتمندان بوده و از دربار اين امير و شاه نزد ديگري رفته است. تاكنون كمتر كسي در صحت و سقم اين روايتها و بررسي انتقادي آنها كاري يا درباره شرايط تاريخي شكلگيري روايتهاي مذكور بحث كرده است. محققان تاريخي ميدانند كه ابنسينا در يكي از پرتنشترين دورههاي تاريخي ايران زندگي ميكرد، زماني كه ايران غير از ارتباط پر فراز و نشيبش با خليفه عباسي، ميان سه سلسله سامانيان و غزنويان و آلبويه دست به دست ميشد.
بوعلي با آن استعداد درخشان و شهرت عالمگيرش در چنين روزگار پر تنشي كه بازار انديشهها و افكار و جريانهاي فكري داغ و پرتنش بود، براي كار علمي بيدغدغه و به دور از طعن حسودان و تكفير ظاهربينان ناگزير بود، اين سو و آن سو رود و طبيعي است كه مخالفانش هزاران تهمت و افترا به او ميبندند و وقتي نميتوانند در استعداد و توانايي و قوت فكر او خدشهاي وارد كنند، او را به انواع و اقسام اتهامهاي غيرقابل اثبات متهم سازند. اين وظيفه ماست كه به جاي تكرار مكررات درباره اين متفكر بزرگ، به راستي به خوانش انتقادي و پرسشگرانه مشهورات در مورد او بپردازيم. در غياب اين تلاشهاي عالمانه و انتقادي، سخن گفتن از روز ابنسينا و تكرار برخي نوشتهها و گفتههاي او، در كنار تاكيد بيفايده بر ضرورت بازگشت به خويش، مهمل است و ما كماكان شرمسار ابنسينا خواهيم ماند.