• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4726 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۳ شهريور

جاي خالي نخبگان و سرنوشت تراژيك رضاشاه

رضا مختاري‌اصفهاني

سوم شهريور 1320 پايان تراژيك سلطنت شاهي است كه در نزد بخشي از جامعه ايران اميد و آرزو آفريده بود. در زماني كه رييس‌الوزرا بود، كساني بر اين باور بودند رضاخان سردارسپه مي‌تواند نمادي از دولت مقتدر باشد. سيدحسن مدرس به فرعي بودن مضارش اعتقاد داشت و اينكه به جهت محاسنش بايد اين مضار را رفع كرد. علي‌اكبر داور از نياز ايران به فردي مي‌گفت كه با «حكم مي‌كنم» كارها را پيش ببرد؛ او مي‌توانست نيروي جوان را به حركت وادارد و فرقش با رجال كهنه‌كار اين بود كه بي‌عرضه بودنش ثابت نشده بود. محمدعلي فروغي سلطنت رضاشاه را با دوره نادرشاه افشار مقايسه مي‌كرد كه فتنه افغان را برانداخت. عبدالحسين تيمورتاش سلطنت او را نويد انجام «اصلاحات مملكتي» مي‌ديد. فقيهاني چون حاج آقاحسين قمي‌ و علامه محمدحسين ناييني اقداماتش را در جهت «تنظيمات امور مملكتي» و «رفاهيت عامه» و مقابله با الحاد بلشويكي مفيد مي‌دانستند. در اين ميان محمد مصدق اگرچه منكر توانايي‌‌هاي رضاخان در مقام رييس‌الوزرا نبود، اما به تخت شاهي نشستن او با همان قدرت رييس‌الوزرايي را خلاف مشروطه مي‌ديد. به باور او، شاه مشروطه نمي‌توانست همه امور را در كنترل خود بگيرد. انقراض قاجاريه كه به تصويب نمايندگان مجلس پنجم رسيد، مخالفان پيشين هم دست از مخالفت برداشتند. تنها مصدق بود كه در آغاز مجلس ششم با حركتي نمادين پادشاه حقيقي كشور را پيامبر اسلام خواند و بدين طريق كنايتي به غيرحقيقي بودن پادشاهي موسس سلطنت پهلوي زد. با اين همه، در نيمه اول سلطنت رضاشاه اجماعي نسبي درباره تحولات و اصلاحات وجود داشت. حتي تيمورتاش، وزير دربار از نظرات مصدق در موضوعات مختلف بهره مي‌برد. به مرور اما پاي رضاشاه از ديكتاتوري در استبداد فردي لغزيد. حاميان ديروزش به تيغ قهر و ادبار دچار شدند. تيمورتاش به اتهامي‌ مالي به حبس محكوم شد و در حصار زندان جان سپرد. در جامعه‌اي كه شفافيت نبود، جان سپردگان در زندان مقتول و شهيد ناميده شدند. حبس و تبعيد گريبان هر آن كس را كه در مظان بدگماني شاه بود، گرفت. روزنامه‌نگاراني مانند علي دشتي، ملك‌الشعرا بهار، فرخي‌يزدي، تقي اراني و ... طعم زندان و تبعيد يا مرگ را چشيدند. فروغي از اين شانس برخوردار بود كه در كنج عزلت به تصحيح و پژوهش پرداخت. داور هم كه تاب سرنوشتي مانند نصرت‌الدوله فيروز، سردار اسعد بختياري و تيمورتاش را نداشت، خود جان خويش را ستاند. مصدق كه از حبس و تبعيد تا حصر را تجربه كرد، نام اين دوره را «مشروطه معطل» نهاد؛ دوره‌اي كه احزاب سياسي، مطبوعات آزاد و مجلس مستقل به محاق رفتند. روزنامه سياسي از رونق افتاد و در فقدان آزادي مطبوعات، مجلات علمي ‌و ادبي رونق گرفتند. همچنان كه در نبود آزادي سياسي، ابزار مدرني چون راه‌آهن، دانشگاه، مدارس جديد، راديو و بعضي از صنايع پا گرفتند. وقتي عرصه از رجال كارآمد خالي شد، جواناني از جمعيت ايران جوان مناصب را به دست گرفتند؛ جواناني كه سرعت در رسيدن به تجدد را طلب مي‌كردند. تمركزگرايي فرهنگي و اجتماعي از آمال‌شان بود. در ملي‌گرايي چنان افراطي بودند كه عربي‌زدايي از زبان فارسي را وجهه همت خويش قرار دادند. اقدامات‌شان به پايه‌هاي هويتي كهن آسيب رساند و فقيهان را به عنوان خاستگاه اجتماعي نهاد سلطنت به خصومت رهنمون كرد. رضاشاه از مشاوران سرد و گرم چشيده روزگار محروم ماند. هر آنچه از اوضاع جهان و مرزهاي ايران به تهران ارسال مي‌شد، در اطراف شاه كسي نبود كه حقايق را برايش بگويد. گزارش‌هايي كه از خطر قريب‌الوقوع مي‌گفتند، به بايگاني‌‌ها سپرده مي‌شدند. اخبار راديو و مطبوعات از آنچه در جهان رخ مي‌داد، بركنار بودند و چون در سپيده‌دم سوم شهريور ايران اشغال شد، همگان دريافتند جاي خالي نخبگان چه هزينه‌زاست. همچنان كه خود رضاشاه هم تاواني بود كه ‌بايد ايرانيان براي تحقق بعضي از تحولات مي‌پرداختند. از همين‌رو هنوز از ايران خارج نشده بود، دهان‌‌ها به انتقاد از دوران سلطنتش گشوده شد. همان‌هايي كه در مقابل مصدق ايستادند و از ناگزير بودن سلطنتش داد سخن دادند، حال از بيداد بيست ساله مي‌گفتند. واقعيت اما آن بود كه در سرنوشت تراژيك رضاشاه همگان شريك بودند؛ همچنان كه همگان تاوانش را پرداختند. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون