حضرت علي نام پسر روحالله را نشان داد
رضا صيادي|
نجف، توي هتل با رفقا گعده كرده بوديم كه روحالله زنگ زد. حتما كار واجبي داشت كه تماس مستقيم ميگرفت. جواب دادم، بلافاصله گفت: سلام رضا، نجفي؟ گفتم آره.
گفت: همين الان پسرم به دنيا اومد. تا آمدم بگويم مبارك است و اين حرفها، پريد توي حرفم: ببين! من بين دو تا اسم شك دارم، شهابالدين يا صدرا. همين الان پاشو برو حرم و از اميرالمومنين بپرس كدام اسم را انتخاب كنم!
گفتم: روحالله! دقيقا چي كار كنم؟
خيلي عادي جواب داد: برو از اميرالمومنين بپرس.
گفتم عشق است.
وضو گرفتم و رفتم سمت حرم. توي دلم گفتم اين روحالله هم دلش خوشه. حتما الان انتظار داره توي حرم يه عارف الهي بياد دست روي شونهام بذاره و بگه اسم پسر رفيقت اينه!
وارد حرم شدم، زيارت امينالله خواندم و نشستم روبهروي ضريح. گفتم يا اميرالمومنين! روحالله به من گفته اسم پسرش رو از شما بپرسم. خودتون جواب بديد. ميشناسيدش كه!
خيره شده بودم به ضريح و با خودم فكر ميكردم كه مولا قرار است چطور جواب دهد. در همين فكرها بودم كه يك لحظه اسم پسرش را ديدم، درست روي ضريح: شهاب.
گفتم آخ روحالله! مولا جوابتو داد.
روي ضريح اين بيت را نوشته بودند:
«و شهاب موسي حيث اظلم ليله
رفعت له لالاوه تشعشع»
شعر درباره نوري بود كه در تاريكي درخشيد و راه را براي موسي روشن كرد. با سختي سعي كردم حفظش كنم. با ذوق از حرم آمدم بيرون. موبايلم را از امانات پس گرفتم و زنگ زدم روحالله، گفتم اسم پسرت را نوشتند روي ضريح مولا و دست و پا شكسته برايش خواندم.
من بغض كردم و او گريه كرد. گفتم برو كه مولا پشت و پناه پسرته.
گفت عكس و متن شعر را برايم بفرست، سر فرصت دربارهاش مينويسم.
فرصت نشد روحالله اين داستان را بنويسد، ولي من، در شب عيد غدير نوشتم تا دعا كنيم همان نور، روشناي راه آخرتش باشد. همان نوري كه موسي را از ظلمت نجات داد؛ همان نوري كه قطعا ولايت اميرالمومنين است و ...