• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4735 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۶ شهريور

توسعه سياسي مردم نهاد در ايران بدون دخالت دولت

شكاف ميان نخبگان و مردم

عبدالرسول خليلي

توسعه سياسي مردم‌نهاد برخاسته از ارتباط سازوكارهاي جامعه مدني بدون دخالت دولت است. اين نگاه مي‌تواند توسعه را از منظر فهم خواسته‌هاي مردمي، دروني و نهادينه سازد تا در سير زمانه نيازهاي اساسي مردم، ابزار دست سياست ورزان پوپوليست قرار نگيرد، سياستي كه مي‌تواند شعار انتخاباتي قرار گرفته و در پايان ناروشنفكران مدعي سياست، آن را به ضد خودش تبديل كنند و سرخوردگي آن، باعث آن شود كه نياز جامعه را به آن منتفي و محو ساخته و پس از چندي جاي آن را شعار نفت در سرسفره مردم و هدفمندي يارانه‌هايي قرار دهد كه نشان آن بي‌انگيزگي مردم از شعار توسعه سياسي و با واخورده شدن ناروشنفكران مدعي پيشبرد آن، آن را به ورطه نسيان به سپارند. اين اوصاف نشان مي‌دهد كه توسعه سياسي اگر بتواند مانند اهميت معيشت اقتصادي با واقعيت زندگي مردم عجين شده و ارتباط نزديك پيدا كند، مي‌تواند نهادينه شود و با هر تغييري از بين نرود و شعارهاي پوپوليستي جايگزين آن نشود. از اين رو، مهم‌ترين موانع توسعه سياسي در ايران كه هر كدام در برهه‌هاي تاريخي تاثيرگذار بوده‌اند، عبارتند از:

1-فرهنگ روستايي و عشايري

بررسي فرهنگ روستايي و عشايري واقعيتي است كه خويشاوندگرايي و احساس تعلق به ايل و طايفه در آن از اهميت زيادي برخوردار است. ريشه اين موضوع به تجربه‌هاي ايل و طايفه در مورد چگونگي حفظ امنيت و ادامه حيات آن برمي‌گردد. در اين مورد فرد همان ايل است و ايل مساوي با فرد است، به‌طوري كه در آن فرد به تنهايي قابل تصور نيست. در فرهنگ روستايي و عشايري ارزيابي فرد منوط به موقعيت خانوادگي اوست و نقش‌هايي كه به فرد واگذار مي‌شود منحصرا به او تعلق نداشته و تمام خانواده را در بر مي‌گيرد. به‌طوري كه وقتي عضوي از يك خانواده ارتقاي اجتماعي پيدا مي‌كند، در حقيقت خانواده او ارتقا پيدا مي‌كند. اين خصلت عشيره‌اي در حوزه سياست و اقتصاد ايران همچنان ادامه پيدا كرده است. (سريع القلم، 1377، ص38)

2- پايين بودن سطح آگاهي‌هاي سياسي

يكي از عوامل پويايي اجتماعي، آگاهي مردم است كه در تعريف آگاهي گفته مي‌شود آگاهي نسبت به حقوق و وظايف و پي بردن به علل اساسي مسائل اجتماعي بدين سان كه روابط و مناسبات موجود در جامعه را بتوان بررسي كرد و از راه تجزيه و تحليل درست آنها و نگرش عميق و اصولي به بنيادهاي اجتماعي توانايي عملي و فكري را بيشتر كرد (لرنر، 1958، ص 45) . بدون شك مشاركت سياسي نيازمند آگاهي به منزله حضور صورت اشيا در ذهن بشري است. اطلاع از وضع سياسي حاكم و ديدگاه‌هاي مختلف موجود پيش نياز مشاركت‌هاي آگاهانه مي‌باشد. تتميم اين آگاهي، با خودآگاهي انساني صورت مي‌گيرد كه مستلزم بصيرت وجودي بوده و به گفته دكتر علي شريعتي، با حكمت روشنگر، اخلاق و جهت‌ياب و حقيقت‌شناس و حركت زاي مسووليت‌آور و ارزش‌آفرين وجودي است كه يك نوع فهميدن تازه به انسان مي‌بخشد و شورخودسازي را برمي‌انگيزد كه بشريت بر اساس آن به حركت در مي‌آيد.

3- عدم وجود احزاب كارآمد

مي‌توان گفت كه اكثريت قريب به اتفاق احزاب كنوني كشورها از جمله ايران متكي و وابسته به افرادند، و به اصول و اركان حزبي مرتبط نيستند، بدين معني كه ديدگاه‌ها و مواضع حزبي با تغيير موضع فرد با نفوذ حزب، دگرگون مي‌شود، و منافع حزبي در آن كمتر اثر دارد. در اين صورت نمي‌توان انتظار داشت كه احزاب از كارآمدي قابل ملاحظه‌اي برخوردار باشند.

4- پايين بودن سن راي‌دهندگان

ازآنجايي كه مهم‌ترين نمود مشاركت سياسي مردم، شركت درانتخابات است، هر چه سن انتخاب‌كنندگان بر اساس قوانين كشوري پايين‌تر باشد، نشانگر عدم توسعه سياسي است، هرچند بلوغ سياسي در كشور بالا باشد. كم نيستند محققاني كه با سن پايين راي‌دهندگان مخالفند. استدلال اصلي آنها اين است كه افراد در سنين پايين‌تر مثلا 16 سال، بيشتر تابع احساسات و كمتر تابع ملاك و معيارهاي عقلاني هستند، (ايوبي، 1379، ص27) و مي‌گويند از آنجا كه افراد با سنين پايين از درك و قدرت و تجزيه و تحليل مواضع سياسي – اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي عاجزند، بنابراين مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه راي آنان بيشتر ازروي احساسات و عواطف است تا آگاهي تمام. جدول سن انتخابات در كشورها نشان‌دهنده آن است كه كشورها به چه اندازه به اين موضوع در انتخابات اهميت مي‌دهند، يعني پايين‌ترين سن انتخابات عدم توسعه سياسي را در كشورها تصريح مي‌كند. (همان ص 28 به نقل از علي بيرانوند، 1386).

 

فرهنگ سياسي و ساخت قدرت

5-‌ در ايران فرهنگ سياسي يا نگرش‌ها و گفتمان‌هاي گروه‌هاي حاكم بعضا مغاير با مشاركت و رقابت در سياست بوده، و اين خود يكي از موانع توسعه سياسي به شمار مي‌روند (حسين بشيريه، 1388، ص 167).

6-‌ پيدايش ساخت قدرت مطلقه مدرن مانع عمده‌اي بر سرراه توسعه سياسي بوده و موجب برقراري سياست غيررسمي و سنتي، تخريب نهادها و نابساماني و بي‌نظمي سياسي شده است. مانع اصلي در ساخت قدرت از لحاظ توسعه سياسي تمركز فزاينده منابع قدرت از انواع مختلف آن بوده است. اين تمركز معمولا به بهانه ضرورت تحول اقتصادي و اجتماعي توصيه شده است (همان، ص 124) . نمونه آن را مي‌توان در دوره رضا‌شاه دانست كه با مدرن‌سازي دستوري خويش، قانون را مي‌شكست و آن را زير پا قرار مي‌داد. خودكامگي‌هاي او باعث شد تا نوعي بناپارتيسم در ايران حاكم شود، هرچند چيرگي قانون به مثابه پيش نياز دموكراسي، از زمان شروع نوگرايايي و تجدد در ايران به ويژه در رساله يك كلمه ميرزاحسين‌خان سپهسالار و حتي قبل از او بر آن تاكيد شده بود.

 

تابعيت به جاي مشاركت

7-‌ فرهنگ سياسي ايران به دلايل گوناگوني از جمله فرهنگ سياسي تابعيت در مقابل فرهنگ مشاركت قرارداشته ومعمولا مجاري جامعه‌پذيري و فرهنگ‌پذيري روي هم رفته اينگونه فرهنگ را تقويت مي‌كرده‌، از جمله از موانع توسعه سياسي به شمار مي‌روند. تنها تحولات در آموزش و ارتباطات و رسوخ ايدئولوژي‌هاي جديد مي‌تواند تغييراتي در آن ايجاد كند. بايد گفت فرهنگ سياسي تابعيت، تحت تاثير گفتمان‌ها و نگرش‌هاي نامساعد نسبت به مشاركت و رقابت در بين نخبگان سياسي حاكم قوت و توان مي‌گيرند. به ويژه اينكه در كشورهايي مانند ايران تاكنون ساخت قدرت كاملا نوسازي نشده و همواره عنصري از مشروعيت سنتي يا گروهي از گروه‌هاي سنتي يا شبه‌مدرن در آن حضور داشته‌ باشند. از اين رو، تمايل به نگرش مشاركت ستيز به قوت خود باقي مي‌ماند. چنين نگرشي طبعا با ساخت قدرت عمودي يكجانبه هماهنگي دارد، و در آن قدرت به صورت افقي توزيع نمي‌شود. فرهنگ تابعيت، ساخت و رابطه قدرت عمودي همواره پشتوانه يكديگر بوده و در طي قرن‌هاي اخير تمركز منابع قدرت در دست حكومت مطلقه مدرن و نوساز نياز به تداوم فرهنگ تابعيت را افزايش داده است. در پژوهش‌هايي كه درباره ويژگي‌هاي عمده فرهنگ سياسي و نظام ارزشي در بين اقشار مختلف طبقه متوسط ايران انجام داده است، گفته شده بر اساس فرهنگ سياسي ايران زمينه مساعدي براي مشاركت و رقابت سياسي ايجاد نمي‌كند. آر.دي. گاستيل در اين پژوهش‌ها نشان داده است كه ايرانيان معتقدند كه آدميان طبعا شرور و قدرت طلبند، همه‌چيز در حال دگرگوني و غيرقابل اعتماد است، آدم بايد نسبت به اطرافيانش بدبين و بي‌اعتماد باشد، حكومت دشمن مردم است و غيره . برخي فرهنگ سياسي اليت ايران را در چهار ويژگي خلاصه كرده‌اند كه عبارتند از: بدبيني سياسي، بي‌اعتمادي شخصي، احساس عدم امنيت آشكار و سوءاستفاده بين افراد. به نظر ماروين زونيس، اين نگرش‌ها اساس رفتارهاي سياسي اليت در ايران بوده‌اند. (حسين بشيريه، همان، صص 159-157).

 

عدم ارتباط روشنفكران و مردم

8-‌ بارزترين مانع توسعه سياسي در جوامع در حال توسعه از جمله ايران، شكاف ميان اقليت نخبگان متجدد و اكثريت توده مردم است. اين شكاف عمده در تحقق توسعه سياسي «حاصل تغيير رفتار، اراده و صداقت نخبگان است. نخبگان به دليل كاهش قدرت نمي‌توانيد به صورت دروني خود را مجاب به تغيير عملكرد و رعايت قواعد بازي سياسي كنند، زيرا ترجيح مي‌دهند قواعد بازي پيش از آنكه قدرت آنها را كاهش دهد، از قدرت رقيب بكاهد و اينگونه است كه نخبگان مانع اصلي در راه توسعه سياسي جامعه به شمار مي‌آيند» (محمدباقر خرمشاد، 1382). عدم ارتباط ميان روشنفكران و هنرمندان به لحاظ انتقال افكار و انديشه‌هاي آنها به بستر مردم نيز يكي از مهم‌ترين عوامل توسعه سياسي در ايران به شمار مي‌روند. به‌طوري كه اگر آگاهي شرط لازم براي توسعه سياسي باشد، هنرمندان به لحاظ ناتواني و كم سوادي و حتي لمپنيسم حاكم بر آن، نمي‌توانند انتقال‌دهنده ديدگاه‌هاي انديشمندان و بزرگان عقلي و فكري جامعه به توده مردم باشند. از اين رو، مردم بي‌ارتباط با طبقه روشنفكر و علما قرار گرفته و به مرور فضاي سياسي آن را تحت تاثير قرار مي‌دهد. بنابراين، امروزه پس از گذشت سال‌ها هنوز نخبگان جامعه دچار ناسازه‌اي‌اند كه به لحاظ بي‌اعتمادي مردم تبديل به مانعي بر سرراه توسعه سياسي شده‌اند. بدين معنا كه انگار براي خود حرف مي‌زنند و كسي سخن آنها را باور ندارند. در ايران بعد از ورود تجدد و پيامدهاي مدرنيته، بين نخبگان سياسي و غيرسياسي با وجود هدف مشترك شكافي اساسي به وجود آمده است. نخبگان سياسي، نقش تحكيم‌دهنده قدرت موجود و نخبگان غيرسياسي نقش منتقدان وضع موجود را به خود گرفتند، كه بعضي وقت‌ها از سر خودنمايي و ناتواني بود و حتي توجيه‌كننده وضعيت سياسي بودند، آن‌چنان‌كه در شروع دوران رضا شاهي خيلي از روشنفكران از او طرفداري مي‌كردند. هنگامي كه در تقابل بين گروه‌هاي مياني انقلابي، نخبگان ديني به قدرت رسيدند، نخبگان ديگر در مقابل رقباي گذشته خود كه داراي چالش عقيدتي و ايدئولوژيك بودند، در آن دوران فضاي رواني خاصي نيز حاكم شد كه گروهي از روشنفكران غرب تبديل به متفكريني شدند كه گروه‌هاي سياسي را در براندازي نخبگان حاكم تغذيه مي‌كردند. انقلاب اسلامي نخبگاني را به حكومت رساند كه در جست‌وجوي دموكراسي و فضاي آزادي بودند. آرزوي آنها در پيش از انقلاب و در مبارزه با رژيم شاه برقراري آزادي و حكومت قانون و دموكراسي بود. براي دموكراسي، توافق بر سر شرايط احترام متقابل و چند عقيدگي عقلاني بسيار مهم بود. اين عقيده كه همه بايد با يك الگو زندگي كنند به نظر يورگن هابرماس كه خود نيز با خفقان سياسي به مردم تحميل مي‌شود، عقيده‌اي افراطي است. در نتيجه به لحاظ شفاهي به باورهاي انقلابي و تحقق آني معتقدند، اما از سوي ديگر نيز شرايط موجود پس از انقلاب در آنها نوعي بدبيني نسبت به نخبگان غيرحكومتي ايجاد كرد كه تا به حال نيز ادامه يافته است، و به‌رغم تغيير شرايط اين بدبيني به نخبگان حكومتي، اجازه توسعه فضاي باز سياسي را نمي‌دهد، زيرا فضاي باز سياسي را مساوي با براندازي حكومت مي‌دانند به گونه‌اي نخبگان حكومتي در فضاي گذشته منجمد شده‌اند. دومين مساله در مورد نخبگان سياسي، نگاه سخت افزاري آنها به توسعه سياسي است. اين رويكرد در شرايطي كه ايران دچار عقب‌ماندگي بوده است، خود مانع توسعه شده است. نخبگان سياسي در بسياري از موقعيت‌‌ها به دنبال توسعه سخت‌افزاري هستند، تا بتوانند از دستاوردهاي آن استفاده ببرند. نخبگان غيرسياسي فاقد توانايي لازم براي خروج از فضاي گذشته هستند، آنها در گذشته كه مبتني بر واقعيت نيست به سر مي‌برند و آن را به دوران معاصر تسري مي‌دهند و چون نمي‌توانند خود را با شرايط جديد تطبيق دهند به عنوان مانعي براي توسعه سياسي محسوب مي‌شوند. ضمن اينكه نخبگان غيرحكومتي به دليل شرايط پيش از انقلاب، نگاهي اپوزيسيوني به نظام دارند، بنابراين بحث توسعه سياسي، كه مساله ملي و عمومي است، وارد تقسيم‌بندي‌هاي سياسي مي‌شود. در اين شرايط نگاه به توسعه سياسي وقتي از يك جناح سياسي كه خود را مقابل حكومت تعريف مي‌كند، باشد و تا هنگامي كه اين شكاف پر نشود، دولت و ملت خود را مجزا از هم تصور مي‌كنند.

 

ساختار رانتير دولت

9-‌ ساختار قدرت مدرن در ايران و تمركز كنترل منابع قدرت به عنوان يكي از موانع عمده توسعه سياسي در ايران به شمار مي‌رود، اين ساختار تا زماني كه دولت رانتير در ايران از منابع نفتي به جاي ماليات مردمي بهره مي‌برد همچنان به قوت خويش باقي است و نمي‌توان از توسعه سياسي واقعي سخن به ميان آورد. سياست‌هاي اقتصاد مقاومتي مي‌تواند راهكار عملي توسعه سياسي اقتصاد محور هم باشد و مي‌تواند عدم مشاركت مردم در تصميم‌گيري‌هاي سياسي را از اين جهت كه گفته مي‌شود با اين تعريف عقب ماندگي توسعه سياسي در ‌ايران را از لحاظ توسعه سياسي بپوشاند. 10- نگرش نسبت به مدرنيته امريكايي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مانع بزرگي بر سر گفتمان توسعه سياسي در ايران بوده است؛ همچنان كه آدورنو در منطق مدرنيته فتنه و خطري بنيادين مي‌ديد كه سرنوشت آن ايجاد سلطه است، اين تلقي در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، شرايط بنياديني را در ايران ايجاد كرده و البته رفتار توهمي و غرض ورزانه امريكايي نيز نسبت به ايران و به خصوص در دوره ترامپ به اين مساله دامن زده است. از اين رو، دوگانگي عميقي را بين مدرنيسم اجتماعي و مدرنيسم فرهنگي دامن زده است.

 

توسعه سياسي از درون مردم مي‌آيد

11- اساسي‌ترين تفاوت انديشمندان، نويسندگان و هنرمندان از يكديگر، بسته به ميزان محصور شدن آنهاست در قلمرو ملي يا بر عكس، بسته به ميزان درگير شدن آنهاست در قلمرو تحقيقات پيشرفته در زمينه علوم، هنر و ادبيات، قلمروي كه اكنون ضرورتا بين‌المللي است. بايد با غلبه بر موانع زباني و فرهنگي در گفت‌وگوهاي عملي به صورتي كه در سطح جهاني گسترش مي‌يابد شركت كرد. بايد با انزواطلبي فكري مبارزه كرد به ويژه اشكالي كه ريشه در استكبار دارند. بايد كار اصلي وحدت بخشيدن به دنياي مباحثه و تقويت و تشديد جريان بين‌المللي مساله، روش‌ها و انديشه‌ها بود. اما وقتي نمي‌پذيريم خود را در ساخت ملي محصور مي‌كنيم. امر بين‌المللي فكري بيش از هميشه ضرورت دارد؛ و مي‌توان يكي از تواناترين نيروهاي سياسي را تشكيل داد تا به گفته پير بورديو، در برابر تمام كساني قدعلم كند كه قادرند انواع خشونت نمادين را به لباس ارزش‌هاي متعالي و جزو آن اعمال كنند.

12- مهم‌ترين مانع توسعه سياسي ايران اين است كه توسعه سياسي را از دولت مي‌خواهيم، در حالي كه توسعه سياسي بايد از درون متن مردم بيرون بيايد، و با آگاهي مردم شكل بگيرد؛ آگاهي كه متضمن توسعه اجتماعي و توسعه فرهنگي باشد. نگاه توسعه به دولت يعني اينكه همه‌چيز را از دولت خواستن از ضعف‌هاي ساختاري و تاريخي ناشي از بي‌خاصيتي وظايف طبقه روشنفكر و بي‌عرضگي انديشمندان اجتماعي است كه ناتواني خود را با نقد توده به گردن دولت مي‌اندازند؛ در حالي كه دولت بسترساز توسعه انساني و توسعه سياسي است كه هم مي‌تواند قبل و هم مي‌تواند عامل بعدي توسعه اقتصادي براي رشد جامعه ايران باشد. بنابراين، لازمه رفع موانع توسعه سياسي، اعمال سياستگذاري عقلاني براي دروني‌سازي توسعه سياسي مردم نهاد است كه بدون مشاركت آزادانه و نياز مردم قابل اجرا نيست. براي چنين مشاركتي شركت در انتخابات براي آزادي سياسي لازم است، ولي كافي نيست. دستيابي به چنين مشاركتي بايد از طريق فرآيندهاي تصميم‌گيري در فرهنگ مردم نهادينه شده صورت پذيرد و اينگونه فرآيندها بايد جزيي جدايي‌ناپذير از فضاي عمومي اجتماع باشند و در عين حال قابليت در‌يافت امواج روابط سياسي را نيز داشته باشند؛ ولي آراي عمومي به گفته هابرماس خود بايد با استفاده از گفت‌وگو و تبادل نظر ساخته شود تا با توجه به اهميت كرسي‌هاي آزادانديشي بتواند نفوذي عقلاني بر سياست داشته باشد. از اين رو، در توسعه سياسي بايد داراي گستره همگاني سياسي‌اي باشيم كه ساختاري بازدارنده مردمي نداشته باشد.

استاد علوم سياسي

 


اين عقيده كه همه بايد با يك الگو زندگي كنند به نظر يورگن هابرماس كه خود نيز با خفقان سياسي به مردم تحميل مي‌شود، عقيده‌اي افراطي است. در نتيجه به لحاظ شفاهي به باورهاي انقلابي و تحقق آني معتقدند، اما از سوي ديگر نيز شرايط موجود پس از انقلاب در آنها نوعي بدبيني نسبت به نخبگان غيرحكومتي ايجاد كرد كه تا به حال نيز ادامه يافته است.
امر بين‌المللي فكري بيش از هميشه ضرورت دارد؛ و مي‌توان يكي از تواناترين نيروهاي سياسي را تشكيل داد تا به گفته پير بورديو، در برابر تمام كساني قدعلم كند كه قادرند انواع خشونت نمادين را به لباس ارزش‌هاي متعالي و جزو آن اعمال كنند. مهم‌ترين مانع توسعه سياسي ايران اين است كه توسعه سياسي را از دولت مي‌خواهيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون