جامعه زيرزميني كابوس يا رويا
علي صارميان
براي گروهي نيز آرمان و رويا درياكنار و آبجو و كاباره است.
در ايران يك جامعه بيصداي زيرزميني بود كه كسي خبري از آن نداشت. به لطف فضاي مجازي آنها صدا پيدا كردهاند.بخشي از اين جامعه زيرزميني معدن خلاقيت و تفكر و هنر است. بخشي از آن به مثابه روح جامعه است و داوري در آن درست نيست. درصدي پررنگ و البته در چشم هم ميتواند صفت ولنگارها، بيماران روحي و حتي گاهي جامعه معتادان به افيون و ميخوارگي و تلذذ جنسي باشد.اين برساخته رسانه فقط نيست وقتي كه ميگويند در ايران ۲۵ درصد از جمعيت عارضه يا گرفتاري رواني دارند. حالا درصدش چقدر است، كم و زياد ميشود ولي قابل توجه است. كم يا زياد. ولي هست. در جوامع ديگر نيز هست ولي مشكل وقتي پيدا ميشود كه شاخها، راهبر جامعه گردند. معيار شناخت آدم سالم و ناسالم پايبندي به هنجارهاست. هيچ معيار ديگري ندارد. هيچ روانشناسي از آزمايش خون نميفهمد كسي مشكل رواني دارد. از رفتار او ميفهمد. از پايبندي به هنجارهاي عرف. درايران اغلب هنجارهاي عرفي مذهبياند. لذا اگر كسي پوشش نامناسب داشته باشد و هنجار حجاب عرفي و پوشش معمولي را رعايت نكند او را داراي رفتار ناهنجارديني و حتي ملي ميدانندو معمولا به صورت فوري عسس را ميفرستند كه ادبش كند. در صورتي كه اين رفتار نابهنجار ريشه در يك حالت روحي دارد (خشم، اعتراض، متفاوتنمايي، خودنمايي، بيقراري، احساس بيتوجهي، خستگي اجتماعي ...). اين ريشهها در فقدان روياي قابل تحقق است. وقتي روياي قابل تحققي گفتمان غالب شود، اغلب مردم آن را دنبال ميكنند و هنجارهاي لازم براي رسيدن به آن رويا را رعايت ميكنند. در غياب رويا، كابوسها و نابهنجاريها رشد ميكنند و كابوس و سياه نمايي جاي رويا و حتي آرمانهاي ملي را ميگيرد. در هرصورت اين نابهنجاري وجود خواهد داشت ولي مقدار آن در زماني كه روياي قابل تحقق وجود دارد بسيار كم ولي در زمان جولان كابوسها، زياد است. روياهاي فعلي ايران متفاوتند. از قدرت موشكي به اندازه شوروي و كره شمالي تا تشكيل جامعه ديني همشكل ۱۴۰۰ سال پيش. براي برخي از تبديل ايران به ژاپن و مالزي اسلامي است و براي برخي تا چين شيعه. براي روشنفكراني از سوئد شدن تا امريكا شدن و براي برخي از آنتاليا و تايلند شدن و براي گروهي دوره دهه پنجاه شدن و رشد مدرنيزم مصرفي حاصل از گران شدن نفت در شوك دهه پنجاه.
اما همه اينها ناكامند. گروههايي كه به يك شكل نوستالژي از مذهبيها تا غيرمذهبي، روياهايي دارند كه شايد با واقعيتهاي ايران و جهان نميسازد و به هر صورت توفيق دستيابي به چنين جامعهاي را ندارند. اما سواي ناتواني، امر مهمتري مانع جوامع رويايي ميشود. مهمتر آناست كه گروههاي فعلي روزميني و زيرزميني توافقي ندارند. مشكل جامعه زير زميني ايناست كه رويايي قابل تحقق و بر اساس توفيق و توافق ندارند. اينها اصولا روياي ملي نيستند. نوستالژي افراد فاقد ايده هستند. شكلگرايي فاقد ايده به رياكاري از يك طرف و ناهنجاري تتلوگونه از طرفي ديگر خواهد انجاميد.
اين جامعه در دولبه قيچي رياكاري و تتلو باشي مانده است. روشنفكران منفعلند. اقتصاد و حقوق و آزاديهاي اصيل مردم و همين فصول قانون اساسي و شعارهاي يك انقلاب بزرگ به ديوارهاي افراطيگري و تفريطيگري ميخورد. مومنين رباخوار چه فرقي با عرقخوران انقلابي دارند؟ كساني كه از طريق صندوقهاي به اسم ائمه(ع) چپاول ميكنند و درميروند هم فرقي با آنان ندارند. قوا و دولتهاي نگهدارنده وضع موجود و فساد غيرقابل مهار نيز شريك اين وضعيت هستند.
ايناست كه كسي كه 100 ملك در تهران دارد پرچم مستضعفين در مجلس را بلند ميكند. ديگري مدرك جعل ميكند. ديگري بخشنامه ضد فساد در بانك ملي صادر ميكند و دوسال بعد سر از كازينوهاي كانادا درميآورد و ديگري دنبال سنديكاي كمونيستي است عليه قبليها. يكي هم وسط داد ميزند روحت شاد رضا شاه(عامل سرنگوني مشروطه و بازگشت استبداد همزمان با رشد جهان در مدرنيسم). اين جامعه نوستالژيك و غيرآرماني كه در زير زمين اجتماع ايران در حال نشو ونماست، آينه وضعيت رو زميني ماست. چه ميتوان كرد؟ آيا به تلخي كابوسها فكر كردهايم يا به لذت تحقق روياي مورد توافق يك ملت، لختي درنگ كردهايم؟ جامعه زيرزميني آينه تحقق يافتن تلاش ما درروي زمين، در دولتها و مجالس و قوا و بنيادها و موسسات و نهادهاي مدني و... براي ساختن كابوس يا روياست.
اين جامعه روزميني نيازمند به يك توافق براي رسيدن كم هزينه به رويايي قابل تحقق است تا زمزمههايش به شكل رويا، كابوسهاي جامعه زيرزميني را محو كند. وگرنه زشتترين نابهنجاريهايي كه در غرب غيرممكن است در كنار سلفيترين برداشت از دين مبين، ابتدا در جامعه زيرزميني سپس به صورت علني و در جولاني داغ عربده خواهد كشيد.