نماد شكوه و تابآوري ايرانيان
رضا مختاري اصفهاني
نمادها و نشانهها در هر سرزمين و ملتي فرهنگ و مفهوم ميسازند. اين نمادها ممكن است اثري طبيعي يا مقبره و خانهاي باشد. جالب اينكه حتي در بعضي كشورها و در ميان ادياني كه مقبرهسازي جايگاهي ندارد، مقبره بعضي شخصيتها به نماد و نشانهاي تبديل ميشود. در اين ميان بعضي آثار طبيعي همچون كوهها و رودخانهها تا مرز قداست پيش ميروند. بعضي ملتها اين آثار طبيعي را نشانهاي از توجه خداوند و مهر طبيعت به خويش ميدانند. دماوند براي ايرانيان از چنين وضعيتي برخوردار است. اين كوه با تاريخ و اسطوره ايراني درآميخته است. دماوند مفاهيمي چون شكوه، فداكاري، ميهنپرستي، پايداري و استقامت را نمايندگي ميكند. اين كوه برخلاف بعضي آثار طبيعي در برخي كشورها كه قداستي ديني و ماورايي دارند، بيشتر با پيوند مفاهيم ماورايي و مفاهيم والاي زميني در نزد ايرانيان اعتبار يافته است. ثنويت ايراني و رويارويي و نبرد خير و شر در دماوند نيز نمود دارد. ديوان و ضحاك در دماوند به بند كشيده شدهاند و گويي سپيدي بر فراز اين كوه نشانهاي بر پاكي و اعتلاي خير است. از همين رو دماوند تنها نشانهاي بر پاكي و نيكي نيست كه نمادي از وطنخواهي هم هست. چنانچه ضحاك به عنوان نابودكننده نسل و حرث ايراني در اين كوه به بند كشيده ميشود: «بياورد ضحاك را چون نوند/ به كوه دماوند كردش به بند» (فردوسي)
آرش هم از فراز دماوند تير از چله كشيد تا مرز ميان ايران و انيران (غيرايران) را مشخص سازد. او نه تير كه جان خويش در چله نهاد تا به آخرين نقطه برسد. آرش به مفهوم «ايران جان جهان است» معنا بخشيد. به قول سياوش كسرايي: «آري، آري جان خود در تير كرد آرش/ كار صدهاهزاران تيغه شمشير كرد آرش» كيخسرو هم كه در فرهنگ و انديشه ايراني نماد خرد و دانايي است، براي وانهادن تاج و تخت به دماوند پناه برد. برخي وجه تاريخي كيخسرو را كوروش ميدانند. دماوند تنها در اسطورههاي ايراني نماد و نشانه نيست. در دوران تاريخي نيز دماوند مركزي براي اصالت و پايداري بود. مهمترين خاندان ايراني در دامنههاي آن زندگي ميكردند. رشتهكوههاي البرز و دماوند ديوارهاي از مقاومت بودند. استواري دماوند به مردماني سرايت كرد كه در مقابل اعراب ايستادند. جنبشهاي ضدبيگانه در پشت كوههاي البرز و دماوند پناه گرفتند و به مبارزه پرداختند. دماوند نمادي از پايداري و مقاومت ايرانيان شد. بهطوري كه فخرالدين اسعد گرگاني در منظومه ويس و رامين خود جنگجويان دماوند را مثال ميزند: «تو گفتي بود بر دشت نهاوند/ ز بس جنگاوران كوه دماوند» مردماني كه در پناه آن بودند، به ميل و رغبت آيين پناهندگاني از علويان را پذيرفتند، نه به اجبار و بيم. از اين زمان دماوند به نشانهاي از پناه تبديل شد. اين كوه تنها نمادي از حصار براي دشمنان ايران نبود كه دامني از عطوفت براي ايرانيان و مهمانانشان داشت. اين تضاد تا دوره معاصر وجود داشت. چنانچه ملكالشعرا بهار اين تضاد و شكوه را چنين توصيف ميكند: «اي ديو سپيد پاي در بند/اي گنبد گيتي اي دماوند» هرچند ايجاد راههاي مواصلاتي جديد غيرقابل دسترس بودن پشت دماوند را از بين برد، اما از شكوه دماوند نكاست. گويي در ميانه راههايي كه از دل كوهها سر بر آورده بودند، شكوه دماوند ديدنيتر شده بود. اين كوه شكوهي تاريخي را نمايندگي ميكرد. گويي از زخمها و تلخيهاي بيشمار تاريخي بر ملت و سرزميني روايت ميكرد؛ سرزمين و ملتي كه مانند دماوند تاب آورده بودند. دماوند راوي اين شكوه و تابآوري است. همچنان كه تاريخ سرزميني متعلق به قوم و مذهب خاصي نيست، نمادها و نشانههاي ملي و سرزميني هم در انحصار كسي نيست. دماوند نيز نمادي متعلق به تمام ايرانيان است.
پژوهشگر تاريخ معاصر