ننه دلاور ما و ننه دلاور اونا!
جنگ يكي از پيششرطها و پيامدهاي منطقي زيادهخواهي در تمدن است. جنگ براي رهبران اصلي اروپا يك سرمايهگذاري پرسود بوده است. «ننه دلاور» اين نمايشنامه هم يك تاجرك خرده پاست كه با كاري كه ميكند هم جنگ را به طور موقت از سر ميگذراند و هم اندكي سود به جيب ميزند. اما تلاش او براي كسب و كار و سودي كه از طريق جنگ به دست مي آورد به بهاي از دست رفتن جان فرزندانش تمام مي شود.
جنگ به همان اندازه كه چيزي به آنها ميدهد به همان ترتيب هم سهم خود را از آنها پس ميگيرد. جناب فرمانآراي عزيز! كجاي اين كاراكتر نمايشنامه «برشت» شباهتي به شخصيت متفكر، صلحجو، كنشگر و شاعر انساندوست و بزرگ كشور ما سيمين بهبهاني دارد؟ شاعري كه ميخواهد از نو وطنش را بسازد، شاعري كه از ديدن شلوار تاخورده «مردي كه يك پا ندارد» دلش به درد ميآيد و برآشفته ميشود؛ آيا كوچكترين شباهتي به «ننه دلاور» «برشت» دارد؟
در دقايق اوليه فيلم شبحي از يك انسان در فضايي مهآلوده، گنگ و نامعلوم در حالي كه به طور متناوب بر طبلي مي كوبد با صداي بلند گويا به مردم هشدار مي دهد: بيدار شيد! بيدار شيد! اين سكانس بلافاصله به چند عكس قديمي از سيمين وصل مي شود كه از قضا اولين عكس از خانم ترانه خلعتبري (سهراب) خواهر ناتني سيمين است و نه خود سيمين بهبهاني... عجبا! به نظر مي آيد كه آقاي «فرمانآرا» اين فيلم را بعد از اتمام - حتي يك بار هم - براي فرزندان «ننه دلاورشان» پخش نكرده است تا آنها ايشان را متوجه اين اشتباه و اشتباهاتي از اين دست بكنند.
فيلم با نشان دادن تصوير و كلامي از كارگردان كه در ماشيني در ميان ترافيك قرار گرفته است شروع ميشود؛ تصويري كه احتمالا جز نمايش قيافه كارگردان هدف ديگري نداشته است، زيرا ديگر در هيچ جاي فيلم ادامه پيدا نميكند. از اين پلان به بعد، حدود 90 درصد فيلم دوربين در گوشهاي از اتاقي كاشته شده و پروژكتورهايي بسيار قوي با تاكيدي عمدي به چهره سيمين تابانده شده، تا با گرفتن كلوزآپهايي بسيار مبالغهآميز و طولاني بر خستگي مصاحبهاي يكنواخت و خستهكننده بيفزايد.
به نظر ميرسد فيلم از قواعد و اصول فيلم مستند تا حدود زيادي بيبهره است و چندان هم از قواعد و خلاقيتهاي شخصي و خصوصي و منحصر به خودش هم پيروي نمي كند. دوربين بيحركت، نه چيزي از فضاي خانه و مكان زندگي شاعر را به ما نشان ميدهد و نه لحظهاي از خلوت شاعرانه او را ثبت ميكند. آقاي فيلمساز به سرعت از روي پارهاي از موضوعات كليدي زندگي سيمين رد ميشود؛ شاهكليدهايي مانند پدر سيمين «عباس خليلي» كه از روزنامهنگاران مطرح روزگار خود بوده و نيز مادرش كه از اهالي هنر و فرهنگ و نقش بسزايي در رشد و نمو و بالندگي سيمين داشته است ناديده گرفته ميشوند.
كسالتباري و يكنواختي فيلم به حدي است كه بيننده را از صرافت ديدن فيلم باز ميدارد. صحبتها و سوالات تسلسل و توالي منطقي ندارند و پراكندهاند. به طور مثال از مشكل ديد چشم سيمين، ناگهان پرسشگر بدون هيچ زمينه قبلي و بدون آنكه پاسخ سوال قبلي سر و سامان پيدا كرده باشد، وارد جرياني ديگر و سوال به شدت متفاوت ديگري ميشود.
بگذريم كه گاهي دامنه ادبيات و فرهنگ لغات پرسشگر ناگهان سقوط مي كند و آنچنان نازل ميشود كه باعث تاسف شنونده ميشود؛ از «سيمين بانو» ميپرسد: شما با كدام شعر حال ميكنيد؟
اين پرسشهاي مكرر در آن فضاهاي تنگ و با آن كلوزآپهاي بيقواره و طولاني به چه معناست؟ آن هم در فيلمي با سوژهاي تا آن اندازه قوي، پرقدرت و پربار؟! فيلمي درباره شاعري همچون سيمين بهبهاني ميتوانست به فيلم- شعري جاودانه تبديل شود؛ اما متاسفانه از حد تجربه اوليه يك تازه كار فيلمساز فراتر نميرود.
جناب «فرمانآرا» جدا جناب عالي به عنوان كارگردان اين فيلم مستند كه راجع به يكي از بزرگترين شاعران و انديشهورزان و كنشگران پرآوازه تاريخ معاصر ايران است، چه كردهايد؟ آيا آثار اين شاعر را (حتي به خاطر ساخت خود اين مستند) مطالعه فرمودهايد؟ آيا زندگي و آثار ايشان را كه جزو لوازم بديهي ساخت چنين فيلمي است، پيش از ساختن اين فيلم مطالعه كردهايد؟ اگر كردهايد انعكاسش را در كجاي فيلم شما ميتوانيم ببينيم؟
آيا بهتر نبود با مطالعه و پژوهش بيشتر و دقيقتر در زندگي سوژه فيلم، انسجام و توالي بهتري به سوالات ميداديد و با استفاده از تسلط سينمايي كه داريد نميگذاشتيد كه فيلمتان تا اين اندازه بريده بريده و ناقص به نظر آيد و به سرانجامي منطقيتر وجذابتر برسد؟
آيا نميتوانستيد فيلمتان را از اين سرگرداني و آشفته احوالي آشكار نجات بدهيد و درنهايت تصوير قابل قبول و واقعيتري از اين بانوي عزيز و ارجمند شعر معاصر براي آيندگان به ارمغان بگذاريد؟
«خانم بهبهاني» در طول سابقه كاريشان، دهها و شايد صدها سخنراني و سمينار ضبط شده داشتهاند كه در روزگار فعلي با وجود اين همه امكانات اينترنتي، تنها با اشاره يك انگشت ميتوانستيد آنها را در اختيار بگيريد و براي گريز از اين ريتم كشدار و يكنواخت با اندكي خلاقيت در جايجاي فيلم بر زيبايي و طراوت فيلمتان ميافزوديد و تماشاگرتان را هم نجات ميداديد.
هر انساني در هر مقام و منزلتي كه باشد زندگي خصوصي و روزمره خودش را دارد كه بخشهايي از آن مي تواند براي مخاطب بسيار جذاب و قابل اعتنا باشد. در فيلم شما ما چيزي از اين روزمرّگي نميبينيم. ارتباط و برخورد اطرافيان و از جمله فرزندان و فرزندزادگان «سيمين» ميتوانست براي مخاطب جذابيتهاي خاص خودش را داشته باشد، ولي آنها هم غايبند. صرفا حضور سيمين در يك گوشه از يك اتاق و صرفا پاسخ دادن به سوالاتي خلقالساعه، بعد از مدتي براي مخاطب خستهكننده و غيرجذاب مي شود.
در اين فيلم به جز پلان شروع فيلم كه ضرورتي هم نداشت، حتي يك بار اينسرتي از حضور پرسشگر كه همانا كارگردان محترم است را نميبينيم؛ و حتي تصوير «علي بهبهاني» پسر «سيمين» كه به نظر ميآيد در نزديكي مادر نشسته است را هم نميبينيم. البته ناگفته نماند كه چند باري هم، بيهيچ دليل و منطقي، تصوير بيپا و بيسر يكي دو نفر كه در پشت سر سيمين مشغول پيادهروي و قدم زدن هستند، مشاهده ميشود. آنقدر بيتوجهي حيرتآور است!
اشاره كرديم كه در دقايق اوليه فيلم زني در حالي كه به طور متناوب بر طبلي مي كوبد در يك فضاي مهآلود و گنگ با صداي بلند گويا به مردم هشدار ميدهد كه: بيدار شيد، بيدار شيد ...
اين سكانس در آخرين لحظات و ثانيههاي پاياني فيلم هم ادامه پيدا ميكند كه ناگهان با صداي گلولهاي زن طبال بر زمين ميافتد و جان به جان آفرين تسليم ميكند.
اين سكانس شبه سورئاليستي كه احتمالا نشان از ذهن خلاق فيلمساز دارد، نه تنها هيچ ارتباط تصويري ارگانيك و معناداري با موضوع و شخصيت سوژه بر قرار نميكند، بلكه خيلي هم «لايتچسبك» و گل درشت به نظر ميآيد و به شدت به فيلم و موضوع آن ضربه ميزند.
جناب «فرمانآرا» كارگردان عزيز و محترم، سالهاست كه ديگر دوران نگاههايي اينچنين شعاري و گل درشت به سر آمده است؛ اگر هم تتمهاي از آن باقي مانده است در انديشه و رفتار هنرجويان بسيار جوان و تازهكار و بيتجربه ميتواند نمودي داشته باشد، نه در انديشه كارگرداني با تجربه مثل «جنابعالي» كه حداقل 50 سال سابقه كار سينمايي پشت سر داريد.
در سكانس ماقبل آخر در نمايي باز «سيمين» مادر بالا بلند ما، در كنار درياي پهناور خزر، مشغول راه رفتن و صحبت كردن با مردي است و صداي شعر خواني «سيمين» بر اين تصوير حاكم است.
بيننده كنجكاو است بداند مردي كه در حال صحبت با «سيمين» است، چه كسي است؟ معلوم نميشود.
شايد فقط نزديكان سيمين بدانند كه او كيست؟
مرد دست «سيمين مادر» را مي گيرد و آرام آرام به طرف جنگل و دوربين پيش مي آيند، نزديكتر كه ميشوند ميفهميم كه آن مرد كسي نيست جز برادرم «علي بهبهاني» فرزند ارشد سيمين.
چقدر خوب و به جا ميبود كه طبق رسم مألوف برنامه آپارات، پس از پايان نمايش فيلم، مانند اغلب فيلمهاي نمايش داده شده در آن برنامه از چند نفر از كارشناسان سينما و آشنايان شعر «سيمين» دعوت به عمل مي آمد تا نظراتشان را در مورد اين فيلم بيان كنند.
اما در اين برنامه، براي چند دقيقه از سخنان دكتر «ضياء موحد» - آن هم نه به شكل حضوري - استفاده شده بود و او هم صرفا در مورد ويژگيهاي شعر سيمين سخن گفت. در واقع مي توان گفت حضور جناب «ضياء موحد» هم پاره الصاقي و به گمانم براي پر كردن جاي خالي منتقدان فيلم بوده است و بس.
اين بود ننه دلاور ما ؟؟
شهريور 99