نود سال سينما
محمدمهدي عسگرپور
يكصد و بيست سال از ورود دوربين فيلمبرداري به ايران و نود سال از ساخت اولين فيلم سينمايي ايراني ميگذرد. اين اعداد نشان از يك قدمت دارد؛ قدمتي كه نميتوان به سادگي از آن گذشت. اينكه سينما مهمترين دستاورد بشر در طول چند قرن گذشته بوده چيز عجيبي نيست...
چراكه سينما برخلاف ديگر دستاوردها چنان با روح آدمي سروكار دارد كه غالبا زندگياش را جهت ميدهد. چه پيامهايي كه به واسطه سينما به انسانهاي سراسر جهان منتقل و تبديل به عادت و رفتاري شده و چه تجاربي از گذشتگان را به اشتراك گذاشته و چه ترسيم دورنماهايي كه به آينده سمت و سو داده است. گويي اين سينماست كه ميتواند از گذشته و حال و آينده پيكرهاي قابل درك بسازد.
حتي اگر توان باز كردن گنجينه عظيم سينما در يك دايره وجود نداشته باشد كه ندارد، بازهم با مرور كلي آن به راحتي اين مفهوم دريافت ميشود كه انگار قرار نيست اين هنر هفتم جايگاه منحصر به فردش را به يافته يا دستاورد ديگري بدهد و شايد از اين روست كه به عنوان شاخص مهم توسعه هر جامعهاي ميتواند تلقي شود.
سالهاست در برخي كشورهاي مهم در عرصه فيلمسازي، از اين هنر (هنر، صنعت) به عنوان راهبردي بيبديل بهره ميجويند و اهميت آن را در عمل به همه يادآور ميشوند ولي متاسفانه در كشور ما با وجود آن قدمت، هنوز درگير اثبات اهميت و گاهي مشروعيت آن به حاكميت هستيم، هنوز بخش بسيار زيادي از دستاندركارانش امنيت شغلي ندارند، هنوز مسائل صنفي اين حوزه قوام نيافته، هنوز مقامات عاليرتبه از اهميت بالاي آن فقط ميگويند ولي عملا به آن بيتوجهند و هنوز مراقبت از آن مترادف با نظارت و مميزي است، هر چند سينماگران ايراني با سختيهاي زياد و با تلاش، سعي در ارايه بالاترين توانشان را دارند اما داشتن فضايي كه امنيت رواني و شغلي را به همراه داشته باشد كمكم به آرزوي دستنيافتني تبديل شده است. اين فضا به مدد اعتماد به هنرمندان به وجود ميآيد؛ اعتمادي كه مسووليتپذيري را به دنبال دارد و ثمره اصلي آن توجه به مشكلات و مسائل جامعه و كمك به حل آنهاست. در كشور ما به دلايل مختلف كه مجالي بيش از اين نوشته براي طرح آن لازم است، به جز برخي مقاطع كوتاهمدت، اين اعتماد شكل نگرفته و تعجبآور اينكه تلاشي هم براي از بين بردن موانعش نميشود، انگار دولتمردان با اين فرض كه بايد فاصله معناداري بين حاكميت و هنرمندان وجود داشته باشد خو گرفتهاند و آن را از بديهيات ميدانند.
سينما با مردم معناي اصلي خود را مييابد و اداره آن نيز در همين شاكله قابل فهم خواهد بود، پس براي داشتن رابطهاي منطقي و مداوم بين سينما و حاكميت ناديده گرفتن مطالبات مردم عملي بيهوده است كه به تدريج شمايلي غيرمردمي از سينمامي سازد.
هر چه كه هست سينماي ايران در مقاطعي كه كم هم نبوده، نشان داده مهمترين جريان فرهنگي كشور است و بايد اين را قدر دانست و به درستي با آن رفتار كرد، منزلتش را حفظ كرد و در يك كلام آن را به عنوان شاخص مهم توسعه كشور درنظر گرفت. شهريور ۱۳۹۹