چرا بين دختران و پسران ديوار ميكشيد؟
استفاده ابزاري از زنان و ديگر هيچ
پوران درخشنده
وقتي عكس دخترهاي ما از صفحه اول كتاب رياضي سوم دبستان به سادگي حذف ميشود و متقابلا روي جلد كتاب علوم تصويري به آنها اختصاص داده ميشود، اين نكته جز تبعيض جنسيتي چه معناي ديگري ميتواند داشته باشد؟ پس سهم دختران ما از اين مقوله چيست؟ آيا آقايان مسوول به اين نكته توجه كردهاند كه كشور ما رياضيدان و رياضيشناس مهمي همچون مريم ميرزاخاني داشته؟ چطور به خود اجازه دادهاند، تفكيك جنسيتي براي كودكان ما قائل شوند آن هم روي جلد كتاب مقطع ابتدايي. پرسش من از آقايان اين است كه مگر انديشه جنسيت ميشناسد؟ به عقيده من آن كسي در جهان و هستي مقام بالاتري دارد كه انديشه برتري داشته باشد. اينكه آقايان از دوران كودكي ميان فرزندان ما ديوار بكشند و همه چيز را دخترانه و پسرانه ببينند كه درست نيست. چنين تفكيك جنسيتي يعني اينكه پسرها با پسرها همصحبت باشند و دخترها با دخترها. پسرها با پسرها درس بخوانند و طرح مساله و مشكلاتشان را بين هم رد و بدل كنند و دخترها هم با دخترها حرف بزنند و با هم تشريك مساعي داشته باشند.
سوال من اين است آيا كودكان ما(دختر و پسر) نبايد تجربههايشان را با هم به اشتراك بگذارند؟ آيا نبايد از توانمندي خود يكديگر را مطلع كنند؟ وقتي از دوران كودكي براي آنها تبعيض جنسيتي قائل شويم اين به خانه و خانوادهها هم رسوخ پيدا ميكند. در حالي كه همين الان هم در خانوادهها پسرها از دخترها سرتر هستند، چاي ميريزند و عذا حاضر ميكنند و لباسها را ميشويند و خانه را تميز ميكنند و در يك كلام به مردها سرويس ارايه ميدهند. پس نقش پسر و مرد در اين وضعيت چه ميشود؟ آيا در يك زندگي مشترك بين زن و مرد بايد تبعيض قائل شد؟ به اين معني كه اگر همسر يا همان خانم خانه دچار بيماري و بدحالي شود آيا مرد بايد منتظر باشد تا حال همسرش خوب شود تا به او رسيدگي كند يا اينكه خودش بايد دست به كار شود؟ آيا مرد نبايد غذا درست كند؟ اين تبعيض يا تفكيك جنسيتي به نظر من غلط است؟
متاسفانه بايد اذعان كرد كه در طول تاريخ، زنان ما در تمام بخشها يا مادر فداكار بودند يا نقش همسر را به خوبي ايفا كردهاند، يا خواهر صبوري بودند يا خواهرزاده و برادرزاده مهربان. آنها هيچ وقت خودشان به مفهوم واقعي كلمه نبودند و معناي زن را به دوش نكشيدند. يا شايد بهتر باشد، بگوييم نقش كليدي در تمام عرصهها نداشتند و هر وقت هم كه از آنها استفاده شده، استفاده ابزاري بوده است. اگر هم در سالهاي اخير ميبينيد كه حضور زنان در جامعه زياد است آن هم براي اينكه زمينهسازي براي تصميمگيري را براي آنها به وجود آوردهاند كه نظر بدهند و از حضور آنها بهره بردهاند اما در نهايت در تصميمسازي حضور ندارند و تصميمگيرنده نيستند و تصميم آخر به مردان سپرده شده است. اين يعني نگاه غلط و نادرست و همان تبعيض جنسيتي. در واقع بزرگترين دغدغه من در طول سالهاي سال اين بوده كه چرا زنان را توانمند نميبينيم و قدرتشان را ناديده ميگيريم؟ خداوند بين بندگان خود فرقي قائل نشده و انسان را آزاد آفريده است. چرا ما بين زن و مرد به لحاظ انديشه و تفكر، تفاوت قائل ميشويم در حالي كه زن و مرد به لحاظ تفكر با هم تفاوت ندارند فقط به لحاظ فيزيكي و جسمي تفاوت دارند حتي در سالهاي اخير ثابت شده، زنان به لحاظ جسمي قدرتمند هم هستند و طاقت و توانايي و نيرويشان در بعضي جاها كمتر از نيروي فيزيكي مردان نيست بنابراين انديشه انسان برتر است نه توانايي جسمي او.
با اين توصيف ميتوانم بگويم كه سينماي ايران هم در طول سالها جداي از جامعه نبوده و نيست و نخواهد بود آنجا هم وضعيت زن همينگونه است. در سريالهايي هم كه از شبكههاي مختلف پخش ميشود، زنان نقش كليدي در داستانها ندارند ضمنا توانايي تغيير هم به آنها داده نميشود. اين درحالي است كه بايد به آنها طوري نگاه شود كه زنها توانايي به وجود آوردن تغييرات اساسي در جامعه را دارند ضمنا ميتوانند تصميمهاي بزرگ اتخاذ كنند.
در طول سالهايي كه در سينما كار كردهام به عنوان يك زن تلاشم اين بوده، شخصيتهايي از زن را به تصوير بكشم كه تصميمساز بودهاند و حرفي براي گفتن داشتند. شما نگاه كنيد وقتي فيلم «زمان از دست رفته» را ساختم و تبعيض جنسيتي را نقد كردم به اين فيلم رتبه «ج» دادند به اين معني كه ديگر از اين حرفها نبايد در فيلمهايت مطرح كني. از نظر آنها زن يعني فقط باروري جسمي و نه باروري انديشه. از نظر آنها اگر اديسون برق را اختراع ميكند، ميتواند باروري انديشه داشته باشد اما زن فقط بايد باروري جسمي داشته باشد و از نگاه آنها زن يعني تعداد جمعيت بيشتر و نه چيز ديگري.
همين مساله باعث شد كه من 10 سال از سينما دور باشم و فيلم نسازم و در يك انزوا به سر ببرم. حرف من اين است كه من كارگردان به خاطر طرح مسائلي كه دغدغهام است از عشقم كه سينماست بايد دور بمانم؟ 10 سال بعد توانستم فيلم بعدي خودم را بسازم. در حال حاضر هم هر 5 سال يك بار فيلم ميسازم. چرا؟ چون براي مجوز ساخت فيلمهايم با چالش مواجه ميشوم. نزديك دو سال است كه براي مجوز ساخت فيلم هيس پسرها صبر ميكنم. خيلي راحت براي دريافت مجوز ساخت اين فيلمنامه به من گفته بودند «اينجا حريم خصوصي پسرهاست لطفا وارد اين حيطه نشويد.» خب چرا؟ آيا اين تبعيض نيست؟ چرا من نبايد درباره سوژههايي كه به آن اشراف كامل و آگاهي دارم و سالها دغدغهام بوده، وارد نشوم چون حريم خصوصي مربوط به مردان است. آيا فرقي بين پسر و دختر وجود دارد كه مورد بيحرمتي قرار ميگيرند؟ جامعهاي كه مردان متزلزلي به لحاظ اخلاقي دارد آيا نبايد مشكلاتشان به بحث گذاشته شود؟ آيا فقط بايد ظاهر آرام آنها را در جامعه ببينيم بدون اينكه آنها را نقد كنيم؟
بدانيد و آگاه باشيد وقتي روي جلد كتابي عكس دخترها را حذف ميكنيم و جلد كتاب ديگري را به آنها اختصاص ميدهيم اين يعني تبعيض جنسيتي. با احترام بايد بگويم كه تصوير جلد هر دو كتاب غلط و اشتباه است و بايد تصوير آنها را در كنار هم داشته باشيم، چراكه آينده هر دو جنس به هم مربوط است.
به اين نكته مهم توجه كنيم، جامعهاي موفق و پوياست كه زنانش عهدهدار مسووليتهاي مهم باشند و در همه عرصهها حضور داشته باشند. چون آينده مردها و پسرهاي ما در دست آنهاست. زماني يك زن ميتواند مادر خوبي باشد كه انديشه درستي داشته باشد. چه زماني ميتواند انديشه درستي داشته باشد، زماني كه بتواند از ذهن و افكار خود به نحو احسن بهره ببرد و بتواند مفيد واقع شود. وقتي زني انديشه درست داشته باشد، فرزندان خوبي تربيت ميكند و افراد كاملي تحويل جامعه ميدهد.
من به عنوان سينماگر، روز سينما را تبريك ميگويم و به عنوان يك زن فيلمساز با تاكيد ميگويم كه ما هنوز به خواستههايمان در سينما نرسيديم و نتوانستيم فيلمهايي كه ميخواهيم را بسازيم. در بسياري از موارد به ما پروانه ساخت داده نميشود. وقتي ذهن من (نوعي) درگير چنين مسائلي باشد و تبعيض جنسيتي در كارها لحاظ شود، نميتوانم ذهنم را پرواز دهم و انديشه و خيالم را بارور كنم. اگر من (نوعي) نتوانم، حرفم را در قالب فيلم بيان كنم چه كسي ميتواند اين كار را بكند؟ و چرا من نبايد حرفهايم را به فيلم تبديل كنم. آن هم حرفهايي كه هيچ خط قرمزي نيستند و اتفاقات جامعه امروز ما هستند. آرزو ميكنم خانه سينما به معناي راستين جوابگوي تمام اصناف سينمايي باشد كه نيازهاي اصناف سينما همان نيازهاي جامعه امروز ماست.