ادامه از صفحه اول
از روغن مقدستا روغن صخره
سركش از دل صخرهها خود را رها كرده و سر به آسمان ميساييدند، از اصليترين نكاتي است كه ماركو پولو را در گذر از ايران به تعجب
وا داشته و او به آتشهاي جاودان در عبور از بادكوبه يا باكو امروزي اشاره كرده است. البته سرزمين پارسيان تنها جايي نبود كه اين مايع عجيب از دل صخرههاي آن بيرون ميزده و پنسيلوانيا در ايالاتمتحده نيز از ديدن اين موهبت بيبهره نبوده است. البته در اواسط قرن نوزدهم و در سرزمين يانكيها، نفت را روغن صخره ميناميدند، زيرا از شكافهاي بين صخرهها به صورت خودجوش بيرون ميزده و توجه بسياري را به خود جلب ميكرده است، اما هنوز كاركرد درستي براي آن به جهانيان معرفي نشده بود. بد نيست به اين نكته نيز اشاره شود كه از ابتداي پيدايش تمدن بشر تا آن روزها يكي از بزرگترين معضلات زندگي بشر روشن ساختن تاريكي شب با استفاده از مادهاي بود كه آسان به دست آيد و ارزان تمام شود تا همه نقاط و همه اقشار به راحتي به آن دسترسي داشته باشند. اين نكته آنجايي اهميت خود را نشان ميدهد كه بدانيم بشر ناچار بود از تاريكي شب تنها براي خوابيدن استفاده كند و اين مساله در ماههاي سرد سال يا در نقاطي كه شبهايي بلندتر از اندازه عادي دارند، گاهي باعث تلف شدن نيمي از عمر بشر ميشد. در همين اثنا فردي به نام جرج بيزل در 1853 در امريكا به فكر استفاده از روغن صخره ميافتد و مقدمات كار را جوري ترتيب ميدهد كه در سال 1859 مته حفاري ابتدايي آنها به نفت ميرسد. در آن زمان روغن صخره با كندن گودال با دست و بيل جمع ميشد اما جرج بيزل با الهام از روش كندن چينيها در معدن نمك در يكهزار و پانصد سال پيش تصميم گرفت از برجهاي چاهكني نمك براي نفت استفاده كند. بيزل پيش از كشف نفت ميدانست كه از مشتقات اين ماده ميتوان براي استفاده در روشنايي، روغنكاري و پارهاي استفاده دارويي بهره جست. استفاده از نفت به روش صنعتي در 1859 در پنسيلوانيا متولد و سرآغاز داستاني شد كه تا همين امروز دنيا را تحتتاثير خود قرار داده است. در نوشتارهاي ديگر به رونق صنعت نفت در امريكا و بعدها در روسيه خواهيم پرداخت و از پارهاي از تاثيرات اين رونق در شمال ايران كه در كمتر منابع تاريخي آمده است پردهبرداري خواهيم كرد.
بحرين و پاس گل بن زايد
ترامپ اعتراضات ضد نژادپرستي را سركوب كرد و رسواييهايي به بار آورد كه به طور روزانه بر تعداد آنها افزوده ميشود. همه اينها نشان ميدهد، ترامپ وضعيت خوبي ندارد و به همين دليل كشورهايي كه علاقهمندند، رييسجمهور امريكا يك دوره ديگر نيز بر سر كار بماند و فشار حداكثري بر ايران همچنان پا برجا بماند، تلاش ميكنند تا به هر نحو ممكن ابزارهايي را در اختيار ترامپ قرار دهند كه او بتواند در رقابتهاي انتخاباتي از اين ابزارها بهره جويد. پر واضح است، روابطي از اين نوع كه ميان برخي كشورهاي عربي و اسراييل وجود دارد، دردي از مردم فلسطين دوا نميكند و آنها دچار مشكلاتي هستند كه روابط كشورهاي عربي با اسراييل نه تنها در راستاي حل اين مشكلات موثر نيست كه بر حجم مشكلات نيز ميافزايد. اگر اعراب پشت سر فلسطين ميايستادند هم ميتوانستند از اين موضوع به عنوان اهرمي براي فشار به رژيم صهيونيستي استفاده كنند و هم مسائل خود را پيش ببرند اما آنها با امضاي توافق صلح با اسراييل هم اين اهرم را كنار گذاشتند و هم اينكه نتوانستند امتياز خاصي در اين زمينه به دست آورند. هر چند اين اقدامات امارات و بحرين به نوعي خيانت به آرمان فلسطين محسوب ميشود اما حسني كه دارد اين است كه فلسطينيها درخواهند يافت كه بايد دست روي زانوي خود گذاشته و برخيزند. آنها نبايد چشم اميدشان به كشورهاي عربي باشد كه سر بزنگاه در پي صلح با اسراييل هستند و اهميتي به مساله فلسطين و حق حاكميت ملي مردم اين كشور نميدهند. زماني كه فلسطين قطع اميد كند از روند مصالحه و ثبات از طريق ديپلماسي آنگاه آنها راههايي را امتحان خواهند كرد كه شايد در مقطع زماني فعلي موثرتر باشد. در اين ميان بايد به نقش عربستان نيز توجه داشت. عربستان با اتخاذ سياستي دوگانه از سويي اعلام ميكند كه تا زمان حل مساله فلسطين روابط خود را با اسراييل عادي نخواهد كرد و از سوي ديگر در پشت پرده، روابطي با مقامات اسراييلي برقرار ميكند. به نظر ميرسد اين كشور با توجه به اينكه خود را رهبر جهان اسلام و خادمالحرمين تلقي ميكند، نميخواهد بدنامي رابطه رسمي با اسراييل را تحمل كند. از سوي ديگر نميتوان عنوان كرد كه بحرين با فشار سعوديها، رابطه با اسراييل را پذيرفته چراكه خود بحرين نيز انگيزههاي فراواني براي اين اقدام داشته كه از جمله آنها ميتوان به همان كمك به انتخاب مجدد ترامپ و حفظ فشار بر ايران اشاره كرد.