داوود نازيآبادي
سيد علي صنيعخاني
اولين ديدار و آشنايي با حاج داوود در سال 1344 در جلسات هفتگي مرحوم جوهريزاده در منزل مرحوم حاج آقا رحيمي بود. جلساتي متفاوت با ساير جلسات مرسوم در محلات و هياتها. درواقع كلاس درس بود و دوستان در بحثها مشاركت و گاهي موضوعاتي را مطرح ميكردند و از اعضاي جلسه خواسته ميشد كه مطالعه، بررسي و تحقيقي به عمل آورده و نتيجه را به صورت كتبي ارايه كنند.
پاي آقا داوود به جلسات هيات هفتگي ما كشيده شد. (هيات جوانان مكتب ولي عصر عج)
يكي، دو جلسه از شركت آقا داوود گذشته بود كه يك شب به اتفاق مرحوم سيدعلي موسوي و اكبر گلگيرساز با در دست داشتن دو بيرق گلدوزي شده به نام هيات در جلسه حاضر شدند. در برنامه هفتگي اين سه نفر زيارت شاه عبدالعظيم، رفتن به استخر و صرف ناهار قرار داشت. در يكي از اين روزها سيدعلي در استخر در زير آب سكته ميكند و آقا داوود با مشاهده اين صحنه مدتها گرفتار بيماري شده و براي مدتي در بيمارستان بستري شد.
جلسات هيات با شرح كتاب معراجالسعاده مرحوم نراقي توسط طلبه علاقهمندي كه از قم ميآمد و از جذابيتي براي جوانان و همفكرانمان برخوردار بود، برگزار ميشد.
آقا داوود نيز تفسير آياتي از قرآن كريم و مطالبي از نهجالبلاغه را در برخي جلسات مطرح ميكرد.
جلسات به صورت سيار در منازل دوستان برقرار ميشد و گاهي هم در منزل آقا داوود در ايستگاه ورزشگاه در ميدان كلانتري كه مأمن مادر و پدربزرگ و خواهر و برادرهاي او بود، برگزار ميشد.تا اينكه ازدواج كرد و مدتي در نازيآباد ساكن بود و سپس به خانه محقري در اتابك نقل مكان كرد مساحت آن خانه با حياط و اتاق و آشپزخانه حدود 30 متر ميشد.داوود كه مشهور به بذلهگويي بود در توصيف خانهاش ميگفت: در خانه را كه باز ميكني و يك قدم به جلو برميداري وارد مهمانخانه ميشوي، قدمي به چپ توالت و قدمي به راست آشپزخانه. در دهه 40 حمام موروثي را در محله خانيآباد اداره ميكرد، گاهي به او سر ميزديم و برخوردار از سفارشات او به جعفرآقا، مياندار حمام براي مشت و مال بوديم و گاهي هم با اشاره او توسط جعفر نقش بر زمين ميشديم.
در همان حال از كار اصلياش هم كه قالبسازي بود، غفلت نداشت و نهايتا مغازه قالبسازي را در خيابان ري با مشاركت احمد نيكزاده اداره ميكرد كه خود حديث مفصلي دارد.
داوود شايد از نخبهترين قالبسازان تهران بود.
به عنوان مثال وقتي من مسوول خريد نيروي انتظامي بودم چراغهاي گردان وارداتي بود و شركتي داخلي هم عرضهكننده آن بود. با توجه به قيمت بالاي آن و نياز فراوان ما، درصدد برآمديم چراغها را توليد كنيم. قالب 120 ميليون توماني را حاج داوود با قيمت 30 ميليون تومان تحويل داد.
اهميت مطلب آن است زماني كه قالب را براي آزمايش به كارگاه حاجحسن جمشيدي (بستني رويال) فرستاديم، در اولين تست جواب داد كه حاج حسن متعجب شده بود. او ميگفت معمولا قالبها با چند بار رفت و برگشت و رفع عيب جواب ميدهد، اما كار حاج داوود در دفعه اول جواب داد.
در دوران انقلاب، حاج داوود فعاليتش زياد شده بود و كمتر در نازيآباد آفتابي ميشد. روز بيست و يكم بهمن ماه 57 و گرفتن كلانتري نازيآباد او در كنترل اوضاع و اينكه تندروي نشود و كسي آسيب نبيند نقش موثري داشت.
او از افراد موثر در تشكيل كميته منطقه 13 (محدوده باغ آذري تا خزانه و نازي آباد و 13 آبان و...) بود. كسي داوود را پشت ميز نميديد. روزهاي اول او بين در كميته و ساختمان اداري در رفت و آمد بود (كميته در ساختماني داخل پارك 17 شهريور استقرار داشت) به او ميگفتيم كه تو چه كارهاي؟ ميگفت: من مسوول سلام عليك هستم!
نازيآباد براي آقا داوود و برخي دوستان ما ديگر كوچك شده بود و آنها بايد دين خود را به همه ادا ميكردند، سپاه تازه تشكيل شده و آقا داوود از جمله افرادي بود كه در دفتر هماهنگي سپاه كه مسووليت تشكيل سپاه را در سراسر كشور عهدهدار بودند، فعال شد. سپاه اوليه كردستان و تعيين شوراي فرماندهي شهرهاي اين استان توسط آقا داوود و برخي دوستان شكل گرفت و آنگاه مسووليت سپاه منطقه 10 تهران را پس از ناصر جبروتي عهدهدار شد. گفتنيهاي زيادي در اين زمينه هست كه در اين مقال نميگنجد.
مسووليت فرماندهي منطقه 7 سپاه به او واگذار شد كه حيطه فرماندهياش شامل استانهاي همدان، ايلام، كرمانشاه و... بود. پس از آن به خاطر نامهربانيهايي كه در حق او شد ديگر مسووليتي در سپاه نداشت. اما او همچنان حاج داوود بود و با همان روحيات به ارايه خدماتش به نظام ادامه ميداد. هر جايي كه احساس ميكرد بايد باشد، حضور مييافت. جهاد سازندگي (به صورت ناشناس)، كميته انقلاب اسلامي (مسوول مبارزه با مواد مخدر) آن هم در سطح مبارزه با سران قاچاقچيان و باندهاي شرور آنها در شرق كشور.
پس از چندي به خاطر ناگواريهايي كه برايش ايجاد كردند، به كارگاه تراشكارياش برگشت. ديدار او در كارگاه براي ما حسرتي به دنبال داشت كه فردي با چنان توانايي بالايي، چرا امروز بايد پشت دستگاه تراش باشد و نظام از خدماتش بيبهره بماند؟!
شيميايي شدنش در كنار اروند، ديگر بر او تسلط يافت و روز به روز بر درد و رنج او افزوده و همچون شمعي رفته رفته آب ميشد. شنيدن خاطراتش در آن زمان كه در منزل بستري بود براي دوستان ضمن اينكه دلنشين و خاطرهانگيز بود بسيار آموزنده نيز بود. آقا داوود ما راه بين منزل و بيمارستان را چندين بار پيمود و در نهايت صبحگاهان 16 شهريور 83 به لقاالله پيوست و از تمام رنجها و درد و جفاها و نامهربانيها براي هميشه راحت شد.در آن صبحگاه من دعاگوي او در حرم مطهر حضرت رضا (ع) بودم كه اطلاع يافتم كه داوود رفت.
با توجه به وضعيت بحرانياش و همجوارياش با ما، كليد خانه را در اختيار خانوادهاش قرار داده بودم. خودم را تا ظهر به تهران رساندم؛ با جمع زيادي از دوستان مواجه شدم كه منزلم را ستاد برگزاري مراسم اين شهيد بزرگوار كرده بودند.
روز بعد پيكر مطهرش را در حياط منزل و با حضور دوستان غسل و كفن كرديم و پس از تشييعي باشكوه در بازار دوم نازيآباد، حاج داوود در بهشت زهراي تهران در كنار همرزمانش به خاك سپرده شد.
حاج داوود كريمي را با كارهاي بزرگش كه بزرگ هم بود در عرصههاي گوناگون خدمتياش چه قبل و چه بعد از انقلاب ميشناسند. ولي آقا داوود نازي آباديها با كارهاي كوچكش شناخته ميشود.
داوود ما تنها مسوول عمليات جنوب، ايجادكننده سپاه كردستان، فرمانده منطقه 10 و 7 سپاه، فرمانده قرارگاه محمدرسولالله و... نبود.داوود ما كسي بود كه هر وقت رفتگر محله را ميديد از ماشين پياده مي شد و با او دست ميداد و سلام و عليكي ميكرد.
داوود ما كسي بود كه وقتي عازم كارگاه بود در مسيرش كارگرهاي ساختماني را سوار ميكرد و تا شهرك توحيد آنها را ميرساند. داوود ما كسي بود كه بهرغم نياز مصرفي خودش، از پيرمرد كشاورز بهايي، شلغم و كدوتنبل و ساير محصولاتش را به قيمت خوبي ميخريد و بين كارگرها و همسايهها تقسيم مي كرد تا به او كمكي كرده باشد و...
اين جمله منتسب به رهبر يكي از انقلابهاي معاصر است كه:
«مردان بزرگ را از كارهاي كوچكشان بايد شناخت.»
روحش شاد، يادش گرامي، راهش پررهرو باد