كشتن مرغ دستآموز
محمد خيرآبادي
دقايق آخر كلاس بود و بچهها مثل زمين شخم خورده، آماده بودند. استاد گفت: «فرض كنيد يك مرغ يا خروس، پرنده، بره يا هر حيوان اهلي و خانگي ديگر داريد كه ماهها يا سالها برايش زحمت كشيدهايد، روي پايتان نشاندهايد و بزرگش كردهايد. حالا به دلايلي مثل فقر و نداري يا گير افتادن در موقعيتي كه امكان بيرون رفتن از خانه و تهيه غذا از شما گرفته شده، مجبوريد آن حيوان را سر ببريد تا براي خانوادهتان يا براي فرزند مريضتان سوپ يا كباب درست كنيد. با دست خودتان چاقو را برميداريد و حيوان دوستداشتني خود را سر ميبريد.» بچهها هر كدام ايدهاي به ذهنشان رسيد. رفتند تا هفته بعد روي اين مشق كار كنند، بر اسب خيال سوار شوند و قصهاي بسازند و بنويسند. هفته بعد بچهها سر كلاس آمدند و تجربيات خود را به اشتراك گذاشتند. هيچ كدام داستان دندانگيري ننوشته بودند. پدرشان درآمده بود از بس خود را در موقعيت خواسته شده قرار داده بودند. دنيا جلوي چشمشان تيره ميشد وقتي به اين فكر ميكردند كه مثلا پرنده دستآموز خود را سر بريدهاند. به خودشان بد و بيراه گفته بودند، وقتي تصوير خود را مجسم ميكردند در حالي كه پا روي حلقوم حيوان بيچاره گذاشتهاند و او دست و پا ميزد. حالشان بد شده بود. به تهوع دچار شده بودند. غذا خوردن برايشان سخت شده بود. هر وقت خورشتي جلويشان گذاشته بودند به اين فكر افتاده بودند كه گوشت آن از كجا آمده و اعضاي بدن كدام حيوان زبان بسته بوده؟ لاي ساندويچ را كه باز ميكردند به جاي هاتداگ و همبرگر چشمشان به چشم از حدقه بيرون زده ميافتاد. همه ما در آن جلسه به اين فكر ميكرديم كه اگر تعداد بيشتري از افراد تلاش ميكردند يك صفحه درباره كشتن مرغ خانگي خود بنويسند، شايد دنيا جور ديگري ميشد. نوشتن به تعبيري «عرقريزان روح» است. انگار روح خود را تحت شديدترين فشارها قرار داده باشيد آنقدر كه شرشر عرق بريزد و نفسش بند بيايد. مشكل ما اين نيست كه گوشت ميخوريم. گوشتخواري امري طبيعي است. در چرخه طبيعت خيليها خوراك ديگران ميشوند. اما از اين همه تنوعطلبي و سيريناپذيري كه در انسان هست، هيچ جاي ديگر خبري نيست. اين همه تقاضا در تيراژ بالا و اين همه انبار و فريز كردن، مختص ماست. مشكل ما اين است كه قتلعام سراسري راه انداختهايم و چون به كمك كشتارگاههاي بزرگ و صنعتي، با شكار خود چشم در چشم نميشويم، روز به روز بر وقاحتمان و ميزان مصرفمان افزوده ميشود؛ مگر تخيل به كمك ما و طبيعت بيايد.