مرگ استاد زرينكوب
مرتضي ميرحسيني
21 سال از مرگ استاد عبدالحسين زرينكوب ميگذرد. معمولا او را با عناويني مثل اديب و منتقد ادبي و مدرس دانشگاه ميشناسند، اما براي بسياري ديگر او راوي تاريخ ايران و اسلام است كه با آثار پژوهشياش، سطح مطالعه تاريخ را در ايران بالا برد. اواخر زمستان 1301 در بروجرد متولد شد و بعد از پايان تحصيلات مقدماتي، براي ادامه تحصيل به تهران رفت. سال 1319 ديپلم ادبي گرفت و براي تدريس به زادگاهش برگشت. تقريبا از 20 سالگي نوشتن را شروع كرد و بعد از قبولي در دانشگاه تهران، رشته ادبيات را همانجا تا دكترا ادامه داد. اما ميگفت همه چيز را از عينك تاريخ ميبينم. ميگفت تاريخ تكرار نميشود و اساسا تكرار آنچه سپري و تمام شده ديگر ممكن نيست، اما چون «انسان به تعبير قرآن، ظلوم و جهول است» تجربيات شكستخورده گذشتگان را با اين توهم و خيرهسري كه «چون از او صادر ميشود ديگر خطا نيست» دوباره تجربه ميكند و اين تكرار خطا را با تكرار تاريخ اشتباه ميگيرد. معتقد بود كه تاريخ يك سلسله از رويدادهاي به هم پيوسته و درهم پيچيده است كه حكومت و آنچه قدرت سياسي نام دارد فقط نيمه ظاهري آن را در برميگيرد و سايهاي سنگين هم بر آن نيمه پنهان ديگر، يعني حيات فرهنگي و زندگي مردم مياندازد و فهم گذشته جز عبور از آن بخش اول، و شناخت اين بخش دوم ممكن نيست. هر قدر هم كه صداي مردان قدرت و ثروت بلند باشد باز اين واقعيت به جاي خود باقي ميماند كه زيربناي تاريخ را همانهايي ساختهاند و ميسازند كه سر به زير و بيهياهو، براي توسعه علم و رشد ادب و ارتقاي فرهنگ كوشيدهاند و ميكوشند؛ «تاريخ مرئي، سنجر و چنگيز و هولاگو و تيمور را عرضه ميكند و تاريخ مخفي ابوحامد غزالي و فخر رازي و سعدي و حافظ را ميپرورد.»
فهرست آثار اصلي زرينكوب طولاني است و از كتابهايي مثل بامداد اسلام و كارنامه اسلام تا با كاروان حُله را در خود جاي ميدهد. زندگينامههاي معتبري هم درباره مفاخر ادبي تاريخ ما نوشت كه پلهپله تا ملاقات خدا (درباره مولوي)، فرار از مدرسه (درباره غزالي)، از كوچه رندان (درباره حافظ) هنوز هم آثار پرفروشياند و همچنان تجديد چاپ ميشوند. او چند كتاب درباره تاريخ كشور ما تاليف كرد كه در ميان آنها دو قرن سكوت كه روايتي از سقوط شاهنشاهي ساساني و اوايل حكومت اعراب بر ايران است مشهورترينشان شناخته ميشود و روزگاران كه تاريخ عمومي كشور ماست بهترين و جامعترين اين آثار به شمار ميرود. بعدها كه كتاب تاريخ ايران بعد از اسلام را مينوشت به اشاره دو قرن سكوت را اثري «آكنده از شور حماسي و حس ملتپرستي» خواند كه در آن «لحني نامساعد و آميخته به نيش و طعنه در حق اعراب به كار رفته است و البته شايسته بيان مورخ نيست»، اما هميشه اين كتاب را كه انتشارش براي او شهرت زيادي به همراه آورده بود، بسيار دوست ميداشت. معلمي بسيار سختگير و مردي به معني واقعي كلمه باادب بود. به چند زبان زنده تسلط داشت، گاهي با نام مستعار عبدي براي برخي نشريات مينوشت و گفتهاند كه تقريبا هيچوقت تلويزيون تماشا نميكرد. عاشقانه ازدواج كرد، اما فرزندي نداشت و بعد از مرگ او (24 شهريور 1378) طبق وصيت، كتابخانهاش براي مركز دايرهالمعارف اسلامي به ميراث ماند.