يك عضو ارشد «كارگزاران» از نسبت تازه طيفي از اصلاحطلبان و «علي لاريجاني» گفت
دوگانه
رقابت - حمايت
علي لاريجاني سياستمداري اصولگراست كه حتي - به دور از نگاه مبتني بر جانبداري و ارزشگذاري- بهتر باشد او را به معناي دقيق كلمه و آن طور كه دانشنامههاي علوم سياسي ميخوانيم، «سياستمداري محافظهكار» توصيف كرد. سياستمداري كه پايگاه فرهنگي و هويتي مذهبي دارد، از شهري مذهبي و خانوادهاي روحاني برخاسته و دوران سياستورزياش را هم به دقت و با نوعي جزيينگري و ريزبيني سياسي و نيز با رعايت ملاحظات و اصول حاكم بر روابط قدرت سپري يا به بيان دقيقتر «مديريت» كرده است. حالا اما چند سالي است كه تعيين محل و محدوده سياستورزي اين سياستمدار كاركشته - كه علاوه بر سابقه مديريت ارشد در حوزه فرهنگ (وزارت ارشاد و صدا و سيما) و فعاليت در امور نظامي (سپاه پاسداران)، ركوردار رياست بر قوه مقننه و نهاد قانونگذاري مملكت است و همزمان كه به عنوان «لابيمني» كاركشته در عرصه سياست شناخته ميشود شايد بيش از بسياري از مديران همسطح خود با اصول و مباني اقتصاد آشناست - معماي ناظران و تحليلگران و حتي كنشگران سياست ايراني است. معمايي كه مبتني است بر اين پرسش اساسي كه لاريجاني حالا پس از 4 دهه كنشگري سياسي در سطح نخست و فعاليت در مناصبي حساس آن هم در مقاطع و بزنگاههايي خاص اصولگراست يا اصلاحطلب؟! پرسشي كه بهواقع حتي اگر نخواهيم مته به خشاش بگذاريم و با نگاهي نسبيگرا در پي كشف پاسخش باشيم، باز بعيد است به پاسخي روشن دست پيدا كنيم. چه آنكه لاريجاني همواره و البته به ويژه اين سالهاي اخير نشان داده كه پيش و بيش از هر چيز، عملگراست و شايد به همين دليل است كه سخت ميتوان او را ميان خطكشيها و مرزبنديهاي مرسوم جناحهاي سياسي تعريف كرد.
ندانستن پاسخ اين پرسش معماگونه اما تنها در مسير فهم نوع سياستورزي لاريجاني مشكلساز نيست و حالا اين پرسش فراتر از اين بحثها - در شرايطي كه 9 ماهي بيشتر تا برگزاري نخستين انتخابات رياستجمهوري سده 14 نمانده - به بحثي جدي و كليدي در مسير فهم مناسبات انتخاباتي حاكم بر فضاي سياسي اين روزهاي ايران و نيز درك روابط و نحوه مواجهه دو جناح كلان سياست ايراني (اصلاحطلبان و اصولگرايان باشند) تبديل شده است و اساسا همين مساله است كه باعث شده هم اصولگرايان ميانهرو و هم البته اصلاحطلبانه ميانهرو، او را به چشم كانديداي بالقوه خود براي ورود به اين رقابت انتخاباتي ببينند. گرايشي كه ازقضا پيرو هجمههاي اين سالهاي اخير از جانب جناح راست - كه بنابه شهادت تاريخ خاستگاه اصلي لاريجاني است - بيشتر در ميان چپهاي معتدل طرفدار پيدا كرده و اين سالها شايد اگر قرار باشد يكي از احزاب ايراني را نزديكترين تشكيلات سياسي به لاريجاني معرفي كنيم، احتمالا پيش از هر حزب اصولگرايي، از «كارگزاران سازندگي» نام ميبريم. هر چند وقتي به اظهارنظر رسمي چهرههاي شاخص اين تشكل نگاه كنيم و بهويژه اگر اين موضعگيريها را در بازه زماني چند ماه اخير دنبال كنيم، ميبينيم كه آنها به صراحت و به دفعات احتمال حمايت لاريجاني را رد كرده و حالا در آخرين اظهارنظر، محمد عطريانفر كه با ايلنا به گفتوگو نشسته، صراحتا از اين گفته كه كارگزارانيها ترجيح ميدهند، لاريجاني «رقيب» آنها باشد، نه كانديداتوري موردحمايتشان! جالب اما اينكه همين اعلام موضع تازه هم باز به نحوي ديگر رابطه دوطرفه «كارگزاران - لاريجاني» را فعليت بخشيده و دستكم منجر شده تحليلگران بار ديگر بر نسبت دو قطب اين رابطه سياسي، متمركز شوند. اما اين تنها كارگزارانيها نيستند كه به اين دست يارگيري از رقيب باور دارند. چنانكه احمد شيرزاد، عضو سابق جبهه مشاركت هم كه همزمان با عطريانفر مقابل ميكروفن خبرگزاري برنا نشسته، اين مشي و مرام اصلاحطلبان را حتي فراتر از يارگيري فيزيكي و جلب مشاركت افراد سياستمدار، بلكه در راستاي ترويج تفكر و گفتمان اصلاحطلبي تحليل كرده و معتقد است كه «در سطح مديران مياني تفكر اصلاحطلبي بخشهاي زيادي از اردوگاه اصولگرايي را فرا گرفته است.»