ابوالفضل فاتح : با پايان حصر
باب حكمت در حكومت را باز كنيد
حصر ضدتوسعه
و مغاير حكمت
در حكومت است
بيش از 3500 روز از آغاز حصر ميرحسين موسوي، مهدي كروبي و زهرا رهنورد ميگذرد و بهرغم برخي گشايشها در وضعيت عمومي برخي محصوران، بهويژه در هفتهها و ماههاي اخير، اين 3 چهره سياسي كه از السابقون نظام و انقلابند و البته از بزرگان جريان اصلاحات، همچنان در حصر خانگي و شرايطي دشوار روزگار ميگذرانند؛ حصري كه بهويژه در پي درگذشت آيتالله صانعي در واپسين روزهاي شهريورماه امسال - با توجه به آنكه ايشان ازجمله معدود مراجع تقليد منتقد حصر بودند - بسياري از ناظران و كنشگران سياست ايراني از اين گفته و نوشتند كه محصوران از اين پس بيش از گذشته تنها مانده و يك پشتيبان و حامي بزرگ را از دست دادهاند. در اين ميان اما آنچه شايد بيش از هر نكته و بحثي از سوي منتقدان و مخالفان حصر، در مقام استدلال براي ايجاد گشايش در اين حصر بيان شده و ميشود، آن است كه نهتنها اين اقدام فراقانوني، كمكي به بهبود اوضاع و احوال سياسي در ايران نكرده و نميكند، بلكه تداوم آن در حالي كه در آستانه پايان دهه نخست حصر اين 3 چهره سياسي هستيم، ميتواند اثرات و عواقبي به مراتب سنگينتر از آنچه انتظار ميرود به همراه آورده و در نتيجه موجب شود كه حتي انگيزه اوليه حصر آنها كه احتمالا جلوگيري از تشديد تنش در فضاي ملتهب كشور پس از انتخابات رياستجمهوري دوره دهم بوده نيز به عكس خود تبديل شده و اين اقدام و عواقبش خود به معضل امنيتي و سياسي بدل شود. مجموعه اين شرايط و البته شايد مهمتر از آن، خواست بخش قابلتوجهي از شهروندان در ارتباط با رفع حصر است كه اين سالها به دفعات مطرح شده و بهويژه در بزنگاههاي انتخاباتي همچون بهار 92 و 96 و همچنين اسفندماه 94 كه عمدتا فضاي سياسي كشور بازتر است با صراحت دوچندان مطرح شده است. با تمامي اينها هنوز پس از سپري شدن بيش از 3500 روز از حصر ميرحسين موسوي، مهدي كروبي و زهرا رهنورد و بهرغم درخواست مكرر شهروندان و سياسيون ايراني براي رفع حصر، اگر چه شاهد گشايشهاي نسبي در وضعيت محصوران بوديم، اما رفع حصر آن طور كه مطالبه عمومي شهروندان ايراني بوده و نيز آنچنان كه به دفعات از سوي برخي كانديداهاي انتخاباتي، ازجمله حسن روحاني در هر دو انتخابات رياستجمهوري 92 و 96 مطرح شده، محقق نشده و همچنان مطالبهاي است بر زمين مانده. آنچه با اين مقدمه در ادامه ميخوانيد، يادداشتي است از ابوالفضل فاتح، روزنامهنگار و كنشگر سياسي كه در فضاي سياسي- رسانهاي ايران، بهواسطه نقشي كه در بنيانگذاري و تاسيس ايسنا ايفا كرده از احترامي ويژه برخوردار بوده و هست. فاتح با اشاره به واقعه دردناك درگذشت آيتالله صانعي، از لزوم رفع حصر گفته و با تاكيد بر اينكه «حصر، ضدتوسعه و مغاير حكمت در حكومت است»، ابراز اميدواري كرده كه با «پايان حصر»، «باب حكمت در حكومت» گشوده شود.
ابوالفضل فاتح
گاهي به واكنشها و پيامهاي تسليت درپي ارتحال حضرت آيتالله صانعي نشان ميدهد كه علاوه بر مقلدان و طرفداران، ايشان نزد بسياري ديگر از شخصيتها جايگاه منزه و رفيعي داشتهاند و نگاه واقعيشان به آيتالله صانعي بسيار محترمانهتر از آن چيزي بوده است كه در حق ايشان روا داشته ميشد. شايد اين رخداد به نوعي در دل خود تنبهي داشته و يادآور موضوعي باشد كه مكرر بيان شده، لكن لاينحل باقي مانده است.
متاسفانه شرايط سياسي و امنيتي حاكم، وضعيت را به گونهاي پيش برده كه بسياري از نخبگان منتقد در انزوا، و عسرت و حصر دوران حيات خود را سپري ميكنند و آنگاه كه از ميان ما پرميكشند و فرصتي براي ابراز همدردي فراهم ميشود درمييابيم كه اين انزواها، عسرتها و حصرها صرفنظر از نداشتن پشتوانه حقوقي و اخلاقي به هيچوجه مطلوب افكار عمومي نيز نبوده است. اما افسوس كه فايده چنداني بر اين همدرديهاي پس از فاجعه مترتب نيست.
از همين منظر شايسته است، يك بار ديگر به مساله حصر آقايان مهندس موسوي و حجتالاسلام والمسلمين كروبي و خانم دكتر رهنورد بنگريم. ايشان به عنوان شخصيتهاي صاحب انديشه و فعال در بالاترين سطوح سياسي، نسبت به سياستهاي حاكم بر كشور در بسياري از موارد منتقد و معترضند. همانطور كه بسياري ديگر از نخبگان و مردم به اين سياستها منتقدند. مقامات ديدگاهها و مواضع ايشان را قبول ندارند، ايشان هم سياستها و عملكرد مقامات را قبول ندارند. آنها از يكديگر متمايزند. بايد حصر شوند؟ يا بايد ديدگاهها در محيطي مدني به داوري عمومي گذاشته شوند؟ بهخاطر ميآورم، در ايام انتخابات در جلساتي كه با حضور آقاي مهندس موسوي برگزار ميشد، طيف وسيعي از ديدگاههاي بعضا متباين حضور داشت و ايشان يك به يك ميشنيدند و هيچگاه كسي حذف نشد، بلكه از ديدگاه متمايز استقبال هم ميشد.
عقل و تجربه گواهي ميدهد، وجود تفاوت و تمايز چه در حوزه انديشه و چه در حوزه سياسي با حفظ روشمندي و اصول، بهويژه از شخصيتهاي خوشبنياد و اهل فكر براي هر جامعهاي موهبت و براي توسعه هر ملتي حياتي است. تمايز و درپي آن اتباع احسن زيربناي رشد است و اساسا بدون تمايز اصولي، اتباع احسن معنا نمييابد و جامعه به رشد و تعالي نخواهد رسيد. جامعه بشري ذاتا كارخانه «شبيهسازي» نيست و از بين بردن تمايزات با تحميل فشار، عوارض فراواني بهدنبال خواهد داشت. سيستمهايي كه هاضمه بزرگتر و صدر وسيعتري در پذيرش تفاوتها داشتهاند، بستر خلاقيتها شده و برابر پيچيدگيهاي دنياي امروز راهحلهاي بهتري ارايه دادهاند.
از منظر تاريخي و انساني و اخلاقي و مذهبي نيز تحميل تكصدايي و حصر و محدودسازي مخالفان مدني، براي هيچ سيستمي عزت و آبرو بهدنبال نياورده است و بيترديد وقتي در تداول ايام، دورهاي بگذرد و قدرتي فرو بنشيند و باب نقدها گشودهتر شود، بسياري حسابشان را از اين سياستهاي محدوديتآفرين جدا خواهند ساخت و به نوعي خواهند گفت كه موافق نبودهاند؛ چنانكه در انبوه تسليتهاي مربوط به آيتالله صانعي شاهد بوديم و بيش از اين را بعدها در نمونههاي ديگري شاهد خواهيم بود.
از ابتداي انقلاب، مساله حصرها و برخوردهاي اينچنيني با نخبگان منتقد و مسكوتسازي آنان، يك اشتباه بارز بوده است و تداوم آن اشتباهي بزرگتر. 40 سال از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته و زمانه تغييرات اساسي داشته است. بسياري ميپرسند، چرا اين نوع سياستها اصلاح نميشود؟ امروز چند جاي ديگر جهان را ميشناسيم كه شاهد چنين پديدههايي باشند؟ چرا عدهاي شعار بنيادي آزادي در انقلاب را در حد يك شوخي تنزل دادهاند؟ و چرا بسياري از آنان كه بايد نگاهبان قانون اساسي باشند، تيغ به محو جمهوريت نظامي كشيدهاند كه امام(ره) آن را «جمهوري اسلامي»، «نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد» معرفي كرده و مردم هم در رفراندوم به همان ديدگاه راي دادند. به دامنه ردصلاحيتها در انتخابات مختلف و تحميل يك جريان خاص بر كليت كشور بنگريد. آيا اين تحميلها و تفسيرها خيانت در امانت نيست؟
در هر حكومت و سيستمي امكان بروز خطا وجود دارد. مهم نوع برخورد با خطاها و عبرت گرفتن از آنهاست. زمانه خطاها را به ما يادآور ميشود. با همه شكوه و عظمتهاي آفريده شده در دوران امام عظيمالشان، همين امروز رخدادهايي در آن دوران هست كه كسي مايل نيست درباره آن سخن بگويد، يا مسووليت آن را بپذيرد و البته بعيد است حضرت امام نيز از بسياري از آنها يا شيوهها و ابعاد آن مطلع بودهاند و مثل بسياري از اوقات، كساني كه قرار بود كلاه بياورند، سر آوردهاند. كما اينكه شاهد هستيم بعضي كه نظريهپرداز يا حامي برخي ديدگاهها يا رفتارها در گذشته بودهاند، بعدها كه از دايره حكومت و حجاب قدرت آن خارج شدند و از زاويهاي ديگر به واقعيتها نگريستهاند، ديدگاهشان تغيير كرده است. نه اينكه واداده باشند، فرصت يافتهاند از زاويهاي مستقل و به دور از مصلحتجوييهاي گريبانگير به مسائل بنگرند. تطور مواضع آيتالله صانعي، آيتالله هاشمي، آيتالله آذريقمي، حجتالاسلام والمسلمين كروبي، حجتالاسلام والمسلمين سيد احمد خميني، حجتالاسلام والمسلمين ناطقنوري و حجتالاسلام والمسلمين عبدالله نوري و آقاي حبيبالله عسكراولادي و... را كه يادمان هست. همين ايام اخير بود كه مديرمسوول سابق كيهان از اتهامات وارده به دكتر مصدق و نوع رفتار با مهندس بازرگان اظهار تاثر داشت و آنها را اشتباه ميدانست. و تا دلتان بخواهد از اين نمونهها هست و خواهد بود. دير يا زود نيز بسياري از همانها كه درباره كاستيهاي امروز ساكتند يا توجيه ميكنند، حسابشان را از اشكالات و عسرتها و حصرها و... جدا ميكنند و نواقص مختلف ازجمله اين تنگناها و حصرها را نه در خفا كه علنا به نقد جديتري خواهند كشيد. اين عسرتها و حصرها هم خلاف حقوق انساني و قانوني و هم موجب محروم ساختن كشور از انديشههاي متمايز و در نتيجه ستمي بزرگ در حق توسعه فكري كشور است. توسعهاي كه زيربناي همه توسعههاست، صرفا از دل چندصدايي متولد خواهد شد، نه تكصدايي.
در كشورهاي مختلف جهان، دامنه چندصدايي و آزادي مخالفان را ببينيد. مخالفت سياسي مدني، امري پذيرفته شده و حتي بديهي است. روشن است از كره شمالي و عربستان و... سخن نميگوييم كه اميد است مقصد و مقصود كسي نباشد. چه بسيار مردم كه با سياستهاي حاكمان موافق نيستند و به آن معترضند. ازجمله روندها و نتايج انتخابات در كشورهايشان را زيرسوال برده يا ميبرند. چرا جاي دور برويم. مگر صبح تا شام تلويزيون ايران تظاهرات معترضان در كشورهاي مختلف جهان را نشان نميدهد و ديدگاههاي مخالفانشان را منعكس نميكند؟ اين خبرها را چه كسي به جهان مخابره ميكند؟ جز آن است كه يا خبرنگار آنجاست يا از رسانههاي خودشان برداشته ميشود؟ در اغلب كشورهاي جهان، ديگر تلويزيون انحصاري نيست و رسانهها بعد از انتشار مواخذه نميشوند. كسي هم جرات ندارد به شركتكنندگان اراذل و اوباش و وابسته و جاسوس بگويد، يا آنان را از حقوق مدني و سياسي محروم نمايد. صرفا در چند كشور است كه پاسخ اين نوع مخالفتها، اتهام وابستگي به اجانب و ضرب و جرح و زندان و حصر و محروميت از حقوق مدني و ردصلاحيت است.
جوامع غربي بهويژه امريكا و انگليس كه دامنه سياستهاي ضد حقوق بشريشان در جهان فراوان است، ملاك اين نگارنده نيست. اما داخل همين كشورها و بسياري ديگر، بابهاي گفتوگو باز است و عموما اجازه داده ميشود تا منتقداني كه با سيستم حاكم زاويه دارند، فعالانه براي كسب اقبال عمومي تلاش نمايند و اين رويكرد را ضرورت توسعه ميدانند. برني سندرز در امريكا و آقاي كوربين در انگليس نمونه رويكردهايي هستند كه شايد بتوان گفت به شكل بنيادين با نظام سرمايهداري حاكم بر اين كشورها مخالف هستند. با اين حال در رقابتهاي انتخاباتي حضور مييابند و پيوسته در رسانهها حاضرند. كوربين سالها رهبر حزب مخالف در پارلمان بود و مواضعش در تلويزيون پرستيوي نيز منعكس ميشد. ميزان مخالفت و تباين ميان انديشههاي اين افراد با نظام حاكم بر آن كشورها به هيچوجه قابلمقايسه با آقايان موسوي و كروبي و خانم رهنورد يا آقاي خاتمي نيست. اما تباين و تعارض و نگاه متمايز آنها، به منع خبر و تصويرشان و حصر و حذف سياسي آنها نميانجامد.
مصائب امروز كشور را نگاه كنيد. شكافهاي وحشتناك را ببينيد. فاصله ما با عدالت و اخلاق و آزادي را بنگريد. وضعيت ناكارآمدي و فساد و نااميدي را مرور كنيد و... موارد بسيار ديگر كه هرچه بيان شود ذائقهها تلختر ميشود. سالهاست آقايان موسوي و كروبي و خانم رهنورد، در حصر قرار داده شدهاند و بسياري در زندان، و هر روز دامنه انتخاب مردم تنگتر و تنگتر شده است. كدام وضعيت فعلي نسبت به سال 88 افتخارآميز است؟ اين محصول خطاهاي استراتژيك و سياستهايي است كه يكي از آنها، همين حصر منتقدان و فيلتر كردن انديشهها و صداهاي متفاوت است و چون باب گفتوگو، انتقاد و تمايز بسته و بابهاي تملق و تاييد گشوده بوده، از معايب و خسارتهايش نيز پس از فاجعه خبردار شدهايم و هرچه ادامه پيدا كند، عوارض و حسرت آتياش بيشتر خواهد بود. حق ايران و اسلام عزيز و ظرفيتهاي كشور بيش از اين است. هر يك، باور كنيم دلسوزتر از ما هم براي دين و ميهن و نظام و انقلاب هست و هر كه غير ماست، اجنبي نيست.اي كاش تا دير نشده در اين سياستها و محدوديتها و حصرها تجديدنظر و براي هميشه اين رويكردها متوقف شود و انشاءالله بابهاي حكمت در حكومت گشوده گردد.
والسلام عليكم ورحمهالله و بركاته
25 شهريورماه 1399