روايت خودكامگي انسان كالا شده
رضا بهكام
اجرايي بر اساس نمايشنامه Les amis du placard يا دوستان كمُدي نوشته شده در سال 2010 ميلادي از نويسنده فرانسوي گابور راسوو با ترجمه دلنشين ساناز فلاحفرد منتشر شده در انتشارات علمي و فرهنگي كه دراماتورژي آن بر اساس ايده اجرايي در فرم براي كارگردان تغييراتي را در مسير داستاني به وجود آورده است.
زوجي متمول و سطحينگر از طبقه بورژوازي فرانسه كه براي رهايي از يكنواختي در زندگي و فرار از جدايي خانوادگي و در مسير خودكامگي و عقده خود برتر بيني به صورت تصادفي به تبليغي رسانهاي چشم دوخته و به خريد دو انسان با اتيكت خريد دوست با استعانت از حوزه تعريف كالامحوري طبقه زيردست و دونپايه جامعه اروپايي در قاره سبز روي ميآورند. متني كه «عقده برتري» و «حقارت انساني» در جهان معاصر را هدف قرار داده و از پس اُبژه مفروض به لايههاي «تنهايي» و «تكرار» او در مسير سوژه چنگ ميزند؛ سوژه اثر طبقهاي طرد شده از فقيرترين افراد جامعهاي است كه عمده آنان بر اساس تعريف نظريهپرداز فرانسوي از بيكاران، پناهندگان درمانده و آدمهاي نااميدي تشكيل ميدهند كه به عجز و ناتواني محض دچارند. افرادي كه براي بقا چارهاي جز تن دادن به تصميمات صاحبان بنگاههاي سودجو و چپاولگر ندارند؛ شركتهاي فروشنده كالاهاي لوكس با برچسب «دوست» ولي در واقع سازنده انسانهاي مطرود و تهيشده از اميد و معنا كه به ابزار بازي طبقات بورژوازي تبديل ميشوند. منطبق با نظريه آلفرد آدلر، روانشناس اتريشي قرن بيستم تلاش براي برتري يا كمال در قالب عقده برتري عبارت است از نظر اغراقآميز درباره تواناييها و موفقيتهاي خويشتن. امكان دارد چنين فردي در درون احساس رضايت و برتري كند و نيازي نداشته باشد كه برتري خود را با دستاوردها و موفقيت نشان دهد يا اينكه ممكن است چنين نيازي را احساس كند و بكوشد شديدا موفق شود در هر دو مورد كسي كه عقده برتري دارد لاف ميزند، تكبر دارد، خودخواه است و ديگران را تحقير ميكند. احساسهاي حقارت منبع انگيزش و تلاش هستند. آدلر در آغاز، حقارت را با احساس كلي ضعف يا زنانگي مرتبط ميدانست. او از جبران اين احساس به صورت نرينهنمايي سخن گفت. هدف از اين جبران ميل به قدرت بود كه در آن پرخاشگري، ويژگي ظاهرا مردانه نقش مهمي را ايفا ميكرد. او بعدها عقيده خود را رد كرد و ديدگاه گستردهتري را پرورش داد كه به موجب آن ما براي برتري يا كمال تلاش ميكنيم. آلفرد آدلر مفهوم تلاش براي برتري را به صورت واقعيت اساسي زندگي توصيف كرد. برتري هدف نهايي است كه در جهت آن تلاش ميكنيم. تلاش براي برتري به معني تلاش براي بهتر بودن از ديگران نيست. منظور آدلر، انگيزهاي براي كمال بود. اين هدف فطري به سوي آينده گرايش دارد. در حالي كه فرويد معتقد بود، رفتار انسان توسط گذشته تعيين ميشود. آدلر انگيزش انسان را بر حسب انتظارات براي آينده در نظر داشت. غرايز و تكانههاي ابتدايي به عنوان اصل توجيهي، ناقص هستند. فقط هدف نهايي برتري يا كمال ميتواند شخصيت و رفتار را توجيه كند. ما الگوي منحصر به فردي از خصوصيات، رفتارها و عادتها را پرورش ميدهيم كه روانشناس اتريشي آن را «سبك زندگي» ناميد. سبك زندگي تعيين ميكند كه به كدام جنبههاي محيط توجه كنيم يا آنها را ناديده بگيريم و چه نگرشهايي داشته باشيم. در مورد تعاملهاي اجتماعي نيز ماجرا به همين صورت است. در ۴ يا ۵ سال اول زندگي آنچنان محكم شكل ميگيرد كه بعدا تغيير دادن آن مشكل ميشود. اتفاقي كه براي ژك، كاركتر اصلي نمايشنامه دوستان كمدي در قالب تروماهاي خانوادگي از سالهاي آغازين زندگياش روي ميدهد، آسيبهايي كه در متن نمايشنامه نيز با نقل قول از ژك و پدرش به ميان ميآيد؛ اشاراتي به شكلگيري ريشههاي عقده برتري در او و با طيفي ملايمتر در همسرش، اوديل كه در طول نمايش براي آنان به طغياني در جهت عقدهگشايي بدل ميشود. سبك زندگي براي ما تعيين نشده است؛ ما آزاديم تا خودمان آن را انتخاب كنيم و به وجود آوريم. اما بعد از اينكه سبك زندگي ايجاد شد در طول زندگي ثابت ميماند. آدلر 3 مشكل همگاني را اينگونه شرح ميدهد: اول: مشكلات مربوط به رفتار ما در قبال ديگران، دوم: مشكلات شغلي و سوم: مشكلات عشق و محبت. او 4 سبك اساسي زندگي را براي حل و فصل اين مشكلات مطرح ميكند: تيپ سلطهجو، تيپ گيرنده، تيپ دوريجو و تيپ مفيد به حال جامعه. او تيپ سلطهجو را اينگونه بيان ميكند: آگاهي اجتماعي كمي دارد و بدون توجه به ديگران رفتار ميكند. نوع افراطي اين تيپ به ديگران حمله ميكند و آزارگر، بزهكار يا جامعهستيز ميشود. هر آنچه در اين تعريف به صورت پررنگ در كنشهاي ژك و اوديل در نمايش پيش رو شاهد هستيم. ايده اصلي شكلي، انتخاب هندسه مربعي بر اساس كمُد ذهني كارگردان است كه انتخابي قابل تامل به نظر ميرسد. ژك و اوديل زوجي جوان در صحنه(در تعارض با متن اصلي) با تعاريف آدلري كه پيشتر تشريح شد بر اساس خط اصلي داستان كالاي انساني(كاراكترهاي گي و ژوليت) را خريداري و به حريم خصوصي(چارچوب مربع) زندگي خود وارد ميكند. مربعي كه سخن از تعادل اوليه و در رويه آلترناتيو خود از فشاري بيروني بر اضلاع خانواده دلالت دارد. دو دوست كالايي كه پس از تكميل رئوس هندسي به تبعيت از بيماري رواني زوج در مسير تشكيل اضلاع مربعي از روابط پيش ميروند تا تنش و فشار هر لحظه به نقطه اوج خود نزديك شود. «دوستان كمدي» نوشته گابور راسوو 3 شب از ميهماني زوج فرانسوي را در 3 پرده روايت ميكند و كارگردان با تلفيق پردههاي دوم و سوم با كاستن از برخي صحنههاي نمايشنامه اصلي و افزودن برخي كنشهاي دلخواه به آن در جهت راديكاليزه كردن جانمايه نمايش تلاش كرده است. به اين ترتيب هر چه در قلم طنز راسوو عيان است توسط اميرمحمد ابراهيمي به سايه رفته تا بر اساس بازيهاي طراحي شده شخصي، تلخندي را كه نويسنده با ظرافت در لايههاي زيرين طراحي كرده با شدت بيشتر به سطح روايت سوق پيدا كند. اين افزايش طمطراق به واسطه اكتهاي بيروني «ژك» و «اوديل» كه در ادامه به روابط علت و معلولي «گي» و «ژوليت» ميرسد به نوعي انحراف از متن اصلي را پديد ميآورد. محتوايي كه در دل ديالوگها و تكگوييهايش با يك دراماتورژي شتابزده به جريان سياسي- اجتماعي روز هم نيم نگاهي دارد. (مانند گفتوگوي گي و ژوليت رو به تماشاگران درباره مهاجرت و دلايل از كار افتادگي در برابر قدرت) نور ثابت و تخت تا انتهاي نمايش به كند شدن ريتم اجرا دامن ميزند و اگر مربع مياني(كمد) كه جايگاه مقدس اعترافات حقيقي يا رهايي از تن است با نور نقطهاي(اسپات) در طول اجرا از ساير محيط مجزا شود(به لحظه اعترافات گي و ژوليت براي طرح نقشه قتل ژك و اوديل در كمد يا لحظه آواز خواندن اوديل در كمد دقت كنيد) تاثير بهتري در روند اجرايي خواهد داشت. ديالوگهاي همزمان رئوس دو به دو و بيتوجهي به مفاهيم زباني، مخاطب را در فضايي با تناقض گرفتار ميكند. اين امر خود مسيري است براي ورود مخاطب به دايره تعقل و فاصلهگذاري ضمني از نمايش و كنشهاي جسماني هر بازيگر كه مستقلا به آشناييزدايي واژهگاني ميانجامد(اشاره به بازي بدني و زباني اداي واژه پارس سگها توسط ژوليت و گي سپس اوديل). ميزانسنها بر اساس تروماي ذكر شده در رفتارهاي وسواسي نياز به دقت بيشتري حين اجرا در امتداد اضلاع دارد؛ استفاده حداقلي از آكسسوار در صحنه حسن كار است كه در مقاطعي به صورت انگارههاي تصويري براي مخاطب قابل درك و بازسازي ذهني به نظر ميرسد(صحنه ريخت و پاش تنقلات يا پرتاب كفشها و سطل خاك در صحنه) موسيقي نمايش بر دفرمگي حركات موزون و ريشخندي به ابتذال موجود دامن ميزند؛ چهرههاي بدون گريم، طراحي لباس و صحنه خالي در چارچوب كانسپت اصلي نمايشنامه كه ايزولگي انسان معاصر را به نمايش ميگذارد، قابل تحسين است. اين روند فكري فرمي حتي در طراحي پوستر و بروشور ساده نمايش نيز مشاهده ميشود. به طور كل با اجراي موفقي مواجه هستيم كه موجب ميشود توجه بيشتر به نمايشهاي دانشجويي را به مديريت تالار مولوي پيشنهاد دهيم.