مزيت فعلي آدمي
علي وراميني
چندي پيش خبر نوشته شدن سرمقالهاي در «گاردين» توسط رباتي به اسم GPT-3 مثل بمب تركيد. اين خبر را كه خواندم ياد صحبتهاي مستمر همكاري افتادم كه هميشه شبهاي خروجي ميگفت ما به زودي بيكار ميشويم و رباتها جاي ما را در نوشتن ميگيرند. واقعا چنين ميشود؟ نه فقط در كار روزنامهنگاري بلكه در ديگر كارهاي فرهنگي هم رباتها با شتاب زيادي ميروند كه همه كارها را انجام دهند. رباتهايي كه فيلمنامه مينويسند، نقد فيلم ميكنند و پيشتر از اين در عرصه موسيقي حضوري فراگير داشتهاند. امروزه هر كسي به راحتي با داشتن يك لپتاپ و چند نرمافزار ميتواند، آهنگي براي خودش بسازد. نقاشي هم همين طور. با گوشيتان ميتوانيد «شب مهتابي» اثر ونگوك را كه احتمالا بسيار خون دل خورده براي كشيدن آن، بكشيد. يا كافي است هر اثري كه به ذهنتان ميرسد با هر جزيياتي و در هر مقياسي با يك كامپيوتر و چاپگر سه بعدي با بهترين و ماندگارترين مواد خلق كنيد و به روح «ميكل آنژ» درود بفرستيد كه براي اثري سالها وقت ميگذاشت تا نبوغ حيرتانگيزش را در آن نمايان كند. سوال اساسي اين است كه با همه اينها بايد گفت كه جهان ديگر به روزنامهنگار، مجسمهساز، نقاش و حتي در حوزههاي ديگر مثلا جراح، آتشنشان و... احتياج نخواهد داشت؟ آيا هيچ تفاوتي ميان اثر آنژ با فرآورده چاپگر سه بعدي نيست؟ آيا ربات ميتواند همان تصميمهايي را بگيرد كه يك پزشك در هنگامه بحران و ترجيح جاني بر جان ديگر ميگيرد؟ يا آتشنشاني كه ميان آتش بايد يكي را نجات دهد؟ در همه اينها ربات ميتواند بهتر از انسان تصميم بگيرد و عمل كند؟ دوست پزشك و نويسندهاي مدتي پيش يادداشتي نوشت درباره بيماري كه چهارشنبه عصر جواب آزمايشش را گرفته بوده و تا شنبه صبح كه به مطب دكتر برسد، دچار فشار عصبي فراواني شده چراكه كامپيوتر يكي از آيتمها را براي هشدار سياه كرده بوده، آيتمي كه هيچ مهم نبوده و چون تنها يكصدم درصد از درصد معمول بيشتر بوده، هشدار داده بوده. در حالي كه پزشك از پس سالها تجربه و شهود تشخيص ميدهد كه اين درصد در اين آيتم جاي نگراني ندارد. برگرديم به بحث اصلي خودمان و بر آن متمركز شويم؛ سرمقاله امروز گاردين كه رباتي آن را نوشته چه مزايا و معايبي در قياس با سرمقالهاي دارد كه مثلا «فريد زكريا» مينويسد؟ حقيقت امر اين است كه هر ادعايي درباره نقص هوش مصنوعي اگر تا به حال بياعتبار نشده باشد، زماني ميتواند بياعتبار شود. هوش مصنوعي مرزهايي را درخواهد نورديد كه از ظرفيتهاي علمي و به تبع آن ذهني امروز ما خارج است. هوش مصنوعي ميتواند در پرتو بيگ ديتا هر روز و هر روز پختهتر و با تجربهتر شود و در بحث فرهنگي هم هر روز به دستاوردهايي برسد و كاري در عرض چند ثانيه انجام دهد كه شايد براي انساني با استعداد هم انجامش چند سال طول بكشد. اما با نگاهي فلسفي به نظر ميرسد كه بشر همچنان چيزهايي دارد كه امكان دسترسي هوش مصنوعي به آنها وجود ندارد كه اگر روزي به آنها دست پيدا كند ديگر هوش مصنوعي نيست. هوش مصنوعي ميتواند در پارادايمهاي مسلط در هر حوزهاي بهترين كار را انجام دهد، چه كار عملي باشد چه در حوزه انتخاب و تصميمگيري. حجيم شدن بيگ ديتا هر روز و هر روز هوش مصنوعي را به بيخطا شدن نزديك ميكند؛ {اما در پارادايم مسلط} هوش مصنوعي ميداند اما نميداند كه ميداند و اين جهل به دانش خود مهمترين نقطه افتراق او با انسان است كه تا به حال به آن دست پيدا نكرده است. انساني كه از آگاهي خود آگاهي پيدا كند، ميتواند در خصوص آگاهي خود ترديد كند، دچار شك شود، نقد كند و از پارادايم مسلط بيرون بزند، كاري كه هوش مصنوعي از انجام آن عاجز است. يك تفاوت ديگر انسان با هوش مصنوعي در كار فرهنگي چيزي است كه به «آن» معروف است و در عربي به آن «ملاحت» ميگويند. ميكل آنژ را {آن}اش آن كرد همان طور كه ونگوك، بتهوون و داستايوفسكي را. هنر در هر شكلي بيملاحت چيزي كم دارد. نويسندگي و بخشهايي از كار روزنامهنگاري هم. فرهنگ و هنر را كساني پيش بردهاند و انقلاب در آن ايجاد كردهاند كه هم از پارادايمهاي مسلط خودشان بيرون زدند و هم {آن}ي داشتند. درست است، بسياري از ما كپيكاران، ما كه نه ملاحتي داريم و نه ميخواهيم از پارادايمهاي سيطرهزده كنوني حتي لحظهاي جدا شويم، در برابر همكاران تازهوارد هيچ جاي عرضاندامي نداريم. البته كه هوش مصنوعي هم نميتواند بيايد و ما را با تجربههايي غيرماشيني آشنا كند هر چند بتواند بهترين كار را برايمان انجام دهد. به قول خواجه شيراز: حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/ آري به اتفاق جهان ميتوان گرفت.