عفو دونالد ترامپ مانند بخشش ريچارد نيكسون فاجعهبار خواهد بود
جرمهاي نابخشودني رييسجمهور
ترجمه: هديه عابدي
شكست دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده در انتخابات ماه نوامبر اين كشور، حتي در صورت انتقال صلحآميز قدرت، به معناي پايان بحران سياسي در امريكا نخواهد بود. در واقع اين اتفاق آغاز آزمايش بعدي نظام سياسي امريكاست: اينكه چگونه با اقدامات غيرقانوني دولت ترامپ مقابله خواهد شد، هم جرايمي كه در دفتر وي اتفاق افتاده و هم آنهايي كه به واسطه حضور او در مسند قدرت ناديده گرفته شده است.
پايگاه خبري تحليلي «فارن پاليسي» در گزارشي به قلم پل ماسگريو، استاد علوم سياسي دانشگاه ماساچوست نوشت: رسيدگي به جرايم ترامپ پس از دوران رياستجمهوري شامل تحقيقات دقيق از جرايم كيفري و حقوقي او، همكاران و خانوادهاش خواهد بود و ممكن است كشور قادر به انجام چنين كاري نباشد. قبل از اين نيز چنين اتفاقي در تاريخ امريكا پيش آمده است: بخشش ريچارد نيكسون از سوي رييسجمهور وقت جرالد فورد و استقبال نخبگان سياسي از اين عفو. بنابراين مهم است كه بدانيم چرا شخصي مانند جو بايدن كه ممكن است رييسجمهور بعدي ايالات متحده باشد نبايد از جرايم ترامپ به سادگي بگذرد. البته بايدن متعهد شده كه چنين كاري نكند. اما هنوز هم نشانههايي وجود دارد كه نشان ميدهد ممكن است بايدن به تعهد خود عمل نكند. او در سال 2019 تاكيد كرد كه اقدامات ترامپ بايد به دقت موشكافي شوند (وي در مصاحبه با يك شبكه راديويي گفت: «مگر ميشود اين شخص هر كاري ميخواهد انجام دهد و موقعيت ما را به خطر بيندازد و بعد قسر در برود؟»)، اما بعدا در مصاحبه ديگري با «ان پي آر» (راديوي ملي امريكا) اظهار داشت كه پيگيري اتهامات كيفري رييسجمهور قبلي امري «بسيار بسيار غيرمعمول است» و ادامه داد: «البته نه خيلي – چطور بگويم؟ چنين كاري براي دموكراسي خوب است.»
اين تغيير مواضع احتمالا فقط تلاشي براي آرام كردن رايدهندگان مضطرب است. اما جهت اين تغيير مواضع به همان سمتي است كه ما از نامزدي آشنا با خرد نخبگان امريكا انتظار داريم: اينكه حتي بخشش روساي جمهور مجرم سابق نيز ميتواند كشور را نجات دهد.
رسوا كردن افراد يا كنار گذاشتن آنها بهطور رسمي، در نظام سياسي امريكا مرسوم نيست. تمامي روساي جمهور محترم شمرده ميشوند، حتي كساني كه در سمت خود افتضاح بوده يا مانند جان تايلر خيانتكار بودند. تايلر، دهمين رييسجمهور ايالات متحده بود كه نه تنها عملكرد دولتش فاجعهبار بود، بلكه به اعضاي حزب خود پشت كرد. با اين وجود هنوز هم عكس او روي يكي از سكههاي امريكا به چشم ميخورد.
با اين حال اين قاعده نيز نظام سياسي امريكا را بهبود نميبخشد، بلكه بيشتر به آن آسيب ميزند. اگر قوانين شامل دولتمردان امريكا نشود، آن وقت اين باور امريكاييها كه دولت آنها دولت قانون است، نه دولت اشخاص به سخره گرفته ميشود. اين كار به معناي انكار عدالت و عفوي است كه تنها شامل قدرتمندان جامعه ميشود. اين قاعده ميتواند ترامپ را نيز از مهلكه نجات دهد.
نحوه برخورد سيستم سياسي امريكا با نيكسون را در نظر بگيريد. گذشت زمان، جزييات جرايم نيكسون را به گونهاي از خاطرات پاك كرده كه نام او دوباره به عنوان يكي از دولتمردان موفق امريكا مطرح ميشود. مثلا ريچارد هاس، رييس شوراي روابط خارجي ايالات متحده اخيرا در صفحه توييتر خود مقايسهاي ميان نيكسون و ترامپ انجام داد و نوشت: «نيكسون با تمامي نقصهايش محافظهكاري محسوب ميشد كه به هنجارها پايبند بود.»
فراموش كردن موضوع واترگيت نشان ميدهد كه سيستم سياسي امريكا تا چه اندازه ميتواند جرايم قدرتمندان را به سادگي از ياد ببرد. عدم توجه ترامپ به شرايط پيش آمده پس از شيوع ويروس كرونا ميتواند اقتصاد كشور و همچنين شانس پيروزي او در انتخابات را كاملا از بين ببرد.
نيكسون از نهادهاي دولتي براي ارتقاي املاك شخصياش استفاده كرده بود. مالياتش را نپرداخته و اسناد آن را نيز لاپوشي كرده بود. اما با توجه به كارهايي كه قبل از رسيدن به كاخ سفيد انجام داده بود، كسي نبايد از ارتكاب اين جرايم تعجب ميكرد. او پيش از پيروزي در انتخابات، از منابع مالي ستادش براي هزينههاي شخصي استفاده كرده بود، تلاش كرد مذاكرات صلح ويتنام را با هدف پيروزي در انتخابات 1968 به هم بزند و با گروههاي زيرزميني مختلفي در تماس بود.
جرمي كه نيكسون مرتكب شد فراتر از ورود غيرقانوني و لاپوشاني بود. دولت او به شكل منظم و سيستماتيك از قدرت سوءاستفاده كرده بود و اين مساله شبيه يا حتي فراتر از كاري است كه ترامپ انجام داده است.
آلن برينكلي در كتاب تاريخي كه براي دبيرستانهاي امريكا نوشته، تنها دو صفحه و نيم را به مساله واترگيت اختصاص داده است. در همان دو صفحه نيز به جرم صورت گرفته نميپردازد و تنها به ورود غيرقانوني اشاره ميكند. همين امر نشان ميدهد چرا در تحقيق سال 2014 سيانان، تنها 51 درصد از مردم امريكا مساله واترگيت را موضوع بسيار مهمي تلقي كردهاند و 46 درصد، اين رسوايي را بخشي از سياست و امري معمول در ميان دو حزب امريكا دانستهاند. كتاب برينكلي در ادامه خيلي مختصر اشاره ميكند كه جرالد فورد، رييسجمهور بعدي امريكا به خاطر تصميم به عفو نيكسون دچار برخي تبعات سياسي شد.
زماني كه فورد نيكسون را عفو كرد، 53 درصد امريكاييها با اقدامش مخالف بودند. از آن زمان تاكنون در ميان نخبگان سياسي امريكا، اين مساله به يك خرد متعارف تبديل شده كه اقدام فورد درست و عقلاني بوده است. در سال 2001 بنياد كتابخانه جان اف كندي به فورد به خاطر عفو نيكسون مدال شجاعت داد. عفو نيكسون به مردم اين طور القا كرد كه او جرم چندان مهمي مرتكب نشده بود و مساله واترگيت صرفا يك ورود غيرقانوني و سرقت اسناد بوده است. اين عفو همچنين باعث شد نيكسون نزد افكار عمومي تبرئه شود. پس از مرگ نيكسون، بيل كلينتون رييسجمهور امريكا به نشانه احترام دستور تعطيلي ادارات دولتي را داد. او همچنين در پيامي به نمايندگي از يك ملت داغدار، ميراث نيكسون در حوزه سياست داخلي و خارجي را ستود، اما هيچ اشارهاي به واترگيت يا سوءاستفاده او از قدرت نكرد و تنها به يك جمله در اين خصوص بسنده كرد كه «او اشتباهاتي را مرتكب شد».
در درازمدت، عفو نيكسون پيامدهاي وحشتناكي براي امريكا داشته است. عفو او زمينه را براي عفوهاي دلبخواهي بعدي فراهم كرد. از آن جمله ميتوان به اقدام جورج بوش پدر مبني بر عفو بسياري از اشخاصي اشاره كرد كه در رسوايي «ايران كنترا» نقش داشتند.
اگر فرهنگ سياسي امريكا ميتواند به خاطر عفو نيكسون و نجات او از رسوايي به خود تبريك بگويد، آن وقت دولت بايدن نيز به احتمال زياد همين كار را در مورد ترامپ انجام ميدهد. ميانهروها استدلال ميكنند كه اين امر به دولت بايدن اجازه ميدهد سراغ ديگر اولويتها برود. اما انتخابات بعدي درست دو سال بعد است؛ آيا ميخواهيد دو سال ديگر دوباره ترامپ را در صدر اخبار ببينيد؟
طرفداران عفو يا ديگر گونههاي بخشش به عوامل ديگري هم اشاره ميكنند. استدلال آنها اين است كه در كشوري دوقطبي مثل امريكا، محاكمه با انگيزههاي سياسي باعث ميشود احتمال انتقام و تلافيجويي از سوي جمهوريخواهان در آينده افزايش يابد و اين براي دموكراسي يك فاجعه است كه هر دولتي روي كار ميآيد بخواهد از ابزار محاكمه براي نابودي دشمنان سياسياش سوءاستفاده كند.
ناظراني كه نگاه پيچيدهتري به ماجرا دارند، هشدار ميدهند كه حتي محاكمههاي موجه نيز ميتواند آثار زيانباري بر سياست امريكا و جايگاه جهاني اين كشور داشته باشد. محاكمه روساي جمهور برزيل – لولا، ديلما و ميشل تمر – باعث شد راه براي انتخاب رييسجمهور فاجعهبار كنوني اين كشور، يعني بولسونارو هموار شود. همين نگرانيها در خصوص محاكمه مقامات در ديگر كشورها نيز مطرح شده است؛ از جمله محكوميت رافائل كوريا، رييسجمهور سابق اكوادور كه جلوي بازگشت او به سياست را گرفت.
اما عجيب است كه برخي ميگويند دموكراسي به عدم مجازات اين دسته از مجرمان بستگي دارد. در فرانسه، حتي نخستوزيري كه از بيتالمال سوءاستفاده كند نيز به زندان ميافتد، نه اينكه دوران بازنشستگياش را در ويلاي لوكسش سپري كند و اگرچه برخي از كره جنوبي به خاطر مجازات روساي جمهور سابقش انتقاد ميكنند (در حال حاضر بيش از نيمي از آنها در زندان هستند)، اما شاخصهاي جهاني نشان ميدهند سابقه دموكراسي ليبرال در سئول قويتر از سابقه امريكاست.
اينكه دموكراسي و مجازات مقامات سابق ميتوانند در كنار يكديگر قرار بگيرند، اصلا نكته تعجبآوري نيست. برعكس، مجازات مقامات پس از ترك قدرت نشاندهنده حاكميت قانون است. اينكه مقامات به خاطر اعمالشان پاسخگو باشند، لازمه تقويت نهادهاي دموكراتيك است و صندوق راي نيز تنها راه رسيدن به آن محسوب ميشود.
به همين دليل است كه بايدن نبايد در اين خصوص ترديدي داشته باشد. اگر در تاريخ امريكا هيچ رييسجمهوري محاكمه نشده است، به اين دليل است كه آخرين بار كه شانس انجام اين كار وجود داشت، اين شانس از ما گرفته شد. انجام تحقيقات مفصل، هوشمندانه و سنجيده نه تنها براي دموكراسي بد نيست، بلكه در ثبت اضمحلال دولت ترامپ بسيار مفيد است و ميتواند ليبرال دموكراسي و مبارزه با فساد را يك قدم جلو ببرد، چراكه نشان ميدهد در يك حكومت دموكراتيك پخته، مقامات در صورت ارتكاب جرم، مجازات ميشوند. داشتن يك رييسجمهور جنايتكار در تاريخ امريكا بيسابقه نيست. آنچه ميتواند بيسابقه باشد، اين است كه با محاكمه اين افراد و برقراري عدالت در مورد آنها مثل هر امريكايي ديگري، به اين كابوس پايان دهيم.