سالهاست كه در حوزه فرهنگ و زبانهاي باستاني فعاليت ميكند. سالها مدير بخش زبانشناسي مركز داير\المعارف بزرگ اسلامي بود و حالا هم، افزون بر آنكه عضو شوراي عالي علمي اين نهاد فرهنگي است، استاد دانشگاه اوساكا ژاپن است و در مدرسه عالي زبان و فرهنگِ اين دانشگاه حضور دارد. او به پرسشهاي مكتوب ما درباره اهميت مجموعه پنججلدي «جغرافياي جامع ايران» و همچنين مقالهاش با عنوان «زبانها و گويشهاي ايران» در اين مجموعه پاسخ گفت.
تأليف و تدوين مجموعه «جغرافياي جامع ايران» واجد چه اهميتهايي است؟
پيش از هر چيز چاپ و انتشار «جغرافياي جامع ايران» را به جامعه علمي كشور تبريك ميگويم و وظيفه خود ميدانم كه از رياست محترم مركز داير\المعارف بزرگ اسلامي، جناب آقاي موسويبجنوردي، و ويراستار دانشمند اين مجموعه، جناب آقاي دكتر سعيدي، براي چاپ و انتشار اين اثر گرانسنگ سپاسگزاري كنم. در واقع، «جغرافياي جامع ايران» و «تاريخ جامع ايران»، كه قبلا منتشر شده بود، دو مجموعه بسيار گرانبها هستند كه اطلاعاتي ژرف و وسيع درباره همه جنبههاي مربوط به تاريخ و جغرافياي ايران از قديمترين ايام تا به امروز در اختيار خوانندگان ميگذارند. هركس كه بخواهد اطلاعات تاريخي يا جغرافيايي موثق و معتبري درباره ايران فرهنگي يا ايران كنوني به دست آورد، مثلاً درباره سرزمين، تاريخ، سياست، اقتصاد، فرهنگ، اوضاع اجتماعي و بسياري مباحث ديگر، ناگزير بايد به اين دو منبع مهم مراجعه كند.
اين كتاب براي شما كه استاد فرهنگ و زبانهاي باستاني هستيد، از چه زوايايي ميتواند محل توجه باشد؟
در پاسخ به اين پرسش بايد عرض كنم كه فرهنگ ايرانِ امروز و زبانها و گويشهايي كه اصطلاحاً «ايراني» خوانده ميشوند و در شهرها و روستاهاي ايران پراكندهاند و فهرست بلندبالايي از آنها ميتوان به دست داد (مثلاً ابوزيدآبادي، ابيانهاي، افتري، بلوچي، تاتي، تالشي، خوانساري، خوري، دواني، سمناني، سيوندي، كردي، گوراني، گيلكي، لارستاني، لري، لكي، مازندراني، ناييني، وفسي، و... و... و...)، همه و همه ريشه در فرهنگ ايران باستان و زبانهاي باستاني ايران دارند؛ البته در تعامل با فرهنگها و زبانهاي مجاور تحولاتي در آنها پديد آمده است. به عبارت ديگر، هنوز ردّپاي فرهنگ ايران باستان و زبانهاي باستاني ايران را نهتنها ميتوان در جايجاي ايران كنوني، بلكه در بسياري از كشورهاي همسايه ايران يافت. بسياري از مباحث مطرح شده در «جغرافياي جامع ايران» مباحث فرهنگي و اجتماعي است كه يقيناً براي متخصصان فرهنگ و زبانهاي باستاني هم سودمند خواهد بود.
گستره جغرافيايي زبانهاي ايراني از چه وجوهي قابل بررسي است؟
خيلي خوشحالم كه به اين موضوع بسيار مهم اشاره فرموديد. معمولاً به ذكر اين نكته بسنده ميشود كه زبان فارسي زبان رسمي ايران و افغانستان و تاجيكستان است. يا گاه به اين نكته نيز اشاره ميشود كه در گذشته زبان فارسي صدها سال زبان اداري هند بوده است. اما علاوه بر اينها بايد بدانيم كه هنوز دهها زبان ديگر در افغانستان و تاجيكستان رواج دارد كه از خانواده زبانهاي ايراني هستند. مثلاً زبان پشتو هم يكي از زبانهاي ايراني و درواقع خواهر زبان فارسي است. بسياري از زبانهاي ايراني رايج در افغانستان و تاجيكستان در ايران كنوني رواج ندارد و بررسي آنها براي علم زبانشناسي ايراني بسيار مهم است، مثلاً زبانهايي چون شُغني، روشاني، وخي و يغنابي. نكته مهمتر اين است كه گستره رواج زبانهاي ايراني محدود به ايران و افغانستان و تاجيكستان و هند نبوده و نيست. مثلاً زباني ايراني به نام سريكلي هنوز در شمال غرب چين، در همسايگي تاجيكستان، رواج دارد. در غرب ايران هم، پهنه زبان كردي تا عراق و سوريه و تركيه امتداد دارد. هنوز در قفقاز زباني ايراني به نام آسي رواج دارد و حتي در حاشيه جنوبي خليجفارس هم، در درون قلمرو زبان عربي، زباني ايراني به نام كمزاري هنوز زنده است. اين گستره وسيع، از شمال غرب چين در شرق تا همسايگي اروپا در غرب، و از قفقاز در شمال تا سرزمينهاي جنوب خليج فارس در واقع حوزه نفوذ فرهنگ ايراني و گستره رواج زبانهاي ايراني بوده است.
گويشهاي ايراني در پهنه ايران آيا همگي داراي يك ريشه هستند؟ و اگر چنين نيست، وجوه مشتركشان چيست؟
وقتي سخن از زبانها يا گويشهاي ايراني به ميان ميآوريم يا مثلاً وقتي ميگوييم كه زبان الف و زبان ب و زبان ج به خانواده زبانهاي ايراني تعلق دارند، بدان معني است كه اصل و منشأ آنها يكي بوده است. به عبارت ديگر، وقتي ميگوييم فارسي و پشتو و كردي و بلوچي زبانهاي ايراني هستند، بدان معني است كه همه آنها ريشه در يك زبان واحد دارند كه در گذشتههاي بسيار دور صحبت ميشده و اكنون از ميان رفته است. در علم زبانشناسي چنين زبانهايي را «زبانهاي خواهر» ميناميم، زيرا مادر آنها يكي بوده است. البته طبيعي است كه هر يك از اين زبانها در طول تاريخ خود مسيرهاي متفاوتي را پيمودهاند و تفاوتهايي با يكديگر يافتهاند. نكته مهم ديگر اين است كه نبايد اصطلاح زبانهاي ايراني را با زبانهاي رايج در ايران يكي بدانيم. هر زباني كه در ايران رايج است لزوماً از خانواده زبانهاي ايراني نيست، مثلاً زبانهايي چون تُركي و عربي و ارمني و گرجي هم در ايران رواج دارند، اما از منظر زبانشناسي اين زبانها به خانوادههاي زباني ديگري تعلق دارند.
آيا زبان و گويشي وجود دارد كه از ميان رفته باشد؟
بله، البته. زبانها مثل موجودات زنده به دنيا ميآيند، متحول ميشوند و ميميرند. مثلاً زبان اوستايي كه حدود سههزارواندي سال پيش تكلم ميشده و زرتشت، پيامبر ايران باستان، در سرودهاي دينياش از آن زبان استفاده كرده، زباني مُرده است و قرنها از مرگ آن ميگذرد. اما فارسي باستان كه زبان مادري شاهان هخامنشي بود پس از حمله اسكندر مقدوني و فروپاشي سلسله هخامنشي متحول شد و در دوره ساساني به صورت فارسي ميانه درآمد. زبان فارسي ميانه هم پس از سقوط سلسله ساساني و ورود اسلام به ايران به صورت فارسي نو درآمد و همچنان به حيات خود ادامه ميدهد. شهرهايي مثل شيراز و اصفهان در قديم گويش مخصوص خود را داشتند كه كاملاً با فارسي تفاوت داشت، اما اين گويشها به فراموشي سپرده شده و لهجههاي فارسي جاي آنها را گرفته است. طبري و گرگاني هم از گويشهاي مُرده ايراني هستند، اما خوشبختانه آثار مكتوبي از آنها بر جاي مانده است. امروزه يكي از مهمترين دغدغههاي زبانشناسان مرگ زبانها و گويشهاي محلي در نتيجه تأثير رسانهها و گسترش زبانهاي رسمي است.
به اعتقاد شما، در برنامهريزي كلانِ جغرافيايي ايران، چگونه ميتوان گويشها را از بليات حفظ كرد؟
با كمال تأسف بايد عرض كنم تا زماني كه زبانها و گويشهاي محلي را تهديدي براي زبان رسمي و وحدت ملي به شمار آوريم، اميدي به حفظ اين زبانها و گويشهاي ارزشمند نيست. مرگ زبانها و گويشهاي محلي را ميتوان به انقراض گونههاي كمياب جانوري و گياهي تشبيه كرد كه از تنوع و زيبايي طبيعت خواهد كاست. بايد به اين باور برسيم كه حفظ و تقويت زبانها و گويشهاي محلي در نهايت به تقويت زبان رسمي و وحدت ملي خواهد انجاميد. درخواست من از دانشجويان رشته زبانشناسي و ساير علاقهمندان اين است كه تا حد امكان به گردآوري و ثبت گويشها بپردازند تا دستكم پس از مرگ آنها اطلاعات مربوط به آنها براي پژوهشگران آينده محفوظ باشد.