خِرد متعارف
عباس عبدي
يك اصطلاح و مفهوم در زبان انگليسي وجود دارد به نام «كامنسنس»، در ترجمه فارسي آن با كلمات و اصطلاحات متفاوتي مواجه ميشويم ولي شايد بتوان آن را فهم يا عقل سليم و خِرد متعارف دانست. در واقع هنگامي كه ميخواهيم بگوييم فلان فرد آدم فهميده و عاقلي است، منظورمان بالاتر بودن فهم او از عقل سليم و خرد متعارف است و الا عقل سليم را همه كس بايد داشته باشند و اگر كسي از آن بيبهره شد، يك جاي كارش لنگ است. بنابراين انتظار داريم كه خرد متعارف را همه داشته باشند، به ويژه كساني كه در مصادر امور قرار ميگيرند بايد واجد اين حداقل باشند.
البته خِرد متعارف لزوما هميشه خوب نيست. در يك جامعه عقبمانده فهم متعارف به اموري تعلق ميگيرد كه خلاف بديهيات است. به همين دليل برخي افراد اقدام به نفي آن ميكنند، مثل گرديدن خورشيد دور زمين كه زماني فهم متعارف بود. ولي در يك جامعه متعادل، خِرد متعارف يا به تعبير ديگر «داوري عملي معقول» اهميت دارد.
براي فهم ماجرا بهتر است مثال بزنيم. هنگامي كه يك نفر مدعي شود كه دختر 16 ساله در زيرزمين خانهشان انرژي هستهاي توليد كرده است، به معناي روشن از فهم متعارف يا كامنسنس بيبهره است. از اين موارد بسيار زياد است. نمونه ديگرش كسي كه گفت اگر رييسجمهور شوم اقتصاد كشور را طي چهار سال ۲.۵ برابر ميكنم. يعني رشد سالانه 26 درصد!! آن هم در كشوري كه 3 دهه است تكرار ميكند كه ميخواهد رشد 8درصدي داشته باشد و هيچگاه به آن نرسيده و متوسط رشد 3 دهه اخيرش احتمالا كمتر از 3درصد است. اين نشان ميدهد كه درك درستي از عدد و رقم وجود نداشته است و دركي حداقلي و مطابق با فهم متعارف اهل نظر ندارد. اين مثل آن ميماند كه يك نفر ادعا كند، ميتواند 4 تن بار را با دست خود و بدون كمك از وسايل ديگر و به تنهايي بلند كند، همه به او خواهند خنديد.
با اين تعبير «داوري عملي معقول» و «فهم متعارف» را ميتوان براي گروههاي ويژه نيز درنظر گرفت. براي مثال پزشكان، وكلا، اقتصاددانان و بازرگانان هر كدام براساس چارچوب كار خود در مسائل مربوط به خود داراي حداقلي از مفاهيم و داوريها هستند كه ميان خودشان معقول و متعارف است و اظهارنظري خلاف آن نشاندهنده بيگانه بودن گوينده با اين فهم است و نشاندهنده فقدان حداقلهاي لازم نزد گوينده است.
همه اينها را گفتم تا ادامه دهم كه متاسفانه برخي مديران كشور در حوزههاي تخصصي خود يا حتي در حوزههاي عمومي اظهارنظراتي ميكنند كه نشان ميدهد فاقد فهم متعارف در آن حوزه هستند.
اخيرا ديدم كه يك مقام مسوول از رقم يك و نيم ميليوني دنبالكنندههاي سايت مربوط به حوزه مديريتي خود سخن گفته است. در حالي كه بيننده مطالب آن سايت بعيد است به چند هزار نفر محدود هم برسد. اين نشان ميدهد كه گوينده با فهم متعارف اين حوزه آشنا نيست. اگر واقعا ميدانسته كه اين تعداد فالوئر يا دنبالكننده صوري است و فقط خواستهاند جايگاه خود را نزد مخاطبان بالا ببرند در اين صورت شايد قابل تامل باشد، ولي هنگامي كه مخاطب او، خودشان اهل موضوع باشند، بيش از آنكه تحت تاثير اين رقم و موفقيت ادعا شده، قرار گيرند، در دل خود به سادهلوحي يا فريبكاري گوينده ميخندند. حالت بدتر اينكه گوينده خودش نيز متوجه صوري بودن اين ارقام نشود و گمان كند كه واقعا اينقدر بيننده دارد.
به احتمال فراوان مديري كه چنين گزاره نادرستي را ميگويد، آن را جعل نكرده است، بلكه كارشناسان زيردست او چنين نكتهاي را نوشته و گزارش كردهاند و بعيد است كه كارشناسان مزبور از مفهوم اين ارقام آگاه نباشند. ولي چون ميدانند كه مدير ارشد و نهايي يا متوجه اين اغراق نيست يا از اينگونه اغراقها خوشحال ميشود، آنها را تهيه و به اطلاع او ميرسانند. مدير اگر واجد فهم و خِرد متعارف باشد، چنين فريبي را نخواهد خورد و اگر فريب خورد بايد به كليه برنامههايش شك كرد. متاسفانه شواهد فراواني از فقدان خِرد متعارف از دستاندركاران امور ميتوان ارايه كرد.