مرگ ادگار آلن پو
مرتضي ميرحسيني
فقط 40 سال زندگي كرد اما در همين دوره كوتاه، نشان خود را در تاريخ ادبيات جهان ثبت كرد. در بوستون متولد شد و چون يتيم بود تاجري ثروتمند به نام جان آلن او را به فرزندي پذيرفت. سالهاي كودكياش در انگليس گذشت و اوايل جواني، گويا بعد از اختلاف با پدرخواندهاش به بوستون برگشت. اولين مجموعه شعرش را 18 سالگي منتشر كرد و از آن پس، همراه با مشكلات كوچك و بزرگي كه سر راهش قرار ميگرفت كار ادبي را هم با جديت دنبال كرد. 27 ساله بود كه با دختر عمويش كه آن زمان 13 سال داشت ازدواج كرد. مدتي مدير يك مجله ادبي به نام پيام ادبي جنوب بود و در مدتي كوتاه تيراژ آن را 10 برابر بيشتر كرد. به اين اميد بسته بود كه شماري از ثروتمندان امريكايي را به سرمايهگذاري براي انتشار مجلهاي بزرگ و بينالمللي متقاعد كند اما هم در اين كوشش شكست خورد و هم چندي بعد بيماري سل، همسرش را از او گرفت و زندگي را برايش تلخ و تيره كرد. خودش را هم دو سال بعد در چنين روزي، بيهوش كنار خياباني در بالتيمور پيدا كردند.
چند ساعت بعد در بيمارستان از دنيا رفت (7 اكتبر 1849). او نمونه تمامعيار نابغهاي قدرنديده بود كه هميشه شرايط دشواري داشت و زندگياش هم در افسردگي و سرخوردگي به پايان رسيد. محافل اشرافي اروپا اين مرگ تلخ را دستمايه حمله به دولت و جامعه امريكا كردند، با اين ادعا كه نوابغ در يك نظام دموكراتيك – كه محصول مداخله مردم عادي (به زعم آنان «عوام بيفرهنگ») در اداره كشور است - چنانكه شايسته است قدر نميبينند و مثل بذر پاشيده شده بر زمين باير و بخيل، تباه ميشوند. اما سرنوشت آلن پو به كنار، از بودلر و مالارمه گرفته تا داستايوسكي و بعدتر همينگوي، بيشتر يا كمتر از او تاثير گرفتند و حتي ژول ورن و هربرت جرج ولز هم براي نوشتن داستانهاي خودشان در مسيري كه پو گشوده بود قدم گذاشتند. او را پايهگذار داستانهاي پليسي (در واقع كارآگاهي) و يكي از اولين علمي- تخيلينويسان ميشناسند و مهارت او در ايجاد تعليق و هراس و كشاندن خواننده به دنبال سير حوادث داستان را هنوز هم ستايش ميكنند.
نويسنده پركاري بود و جز مجموعهاي از شعرها و داستانهايش، دهها مقاله و نقد و بررسي هم نوشت و يكي از كساني بود كه نقدنويسي براي مجلات درباره مسائل كلي و جزيي هنر و ادبيات را ميان اهالي اين عرصه جا انداخت. تعدادي از داستانهاي او به فارسي هم ترجمه شدهاند كه مجموعه «نقاب مرگ سرخ و 18 قصه ديگر» با ترجمه كاوه باسمنجي (نشر روزنه) شماري از بهترين آنها را در خود جاي ميدهد. خود داستان نقاب مرگ سرخ، داستاني است در اميرنشيني قرونوسطايي كه بيماري مرموزي در آن شيوع مييابد و چنين به نظر ميرسد كه «هيچ آفتي هرگز تا بدان سان مرگبار و دهشتناك» نبوده است. بيماري به كسي رحم نميكند و به قول جيل لپور (در نيويوركر) به اين نكته اشاره دارد كه در جهاني كه مرگ سرخ بر آن چيره ميشود سرنوشت نهايي فقرا و ثروتمندان تفاوتي باهم ندارد. همچنين در اين مجموعه، داستان مشهور «قتلهاي خيابان مورگ» هم ديده ميشود كه آن را اولين داستان جنايي تاريخ ادبيات ميشناسند.