• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4761 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۵ مهر

تو هم آواز خواندي؟

جمال ميرصادقي

«ديشب يه خوابي ديدم.»
 «چه خوابي مادر؟»
 «داشتم به آسمون نگاه مي‌كردم، يهو ستاره‌ها همه شون ريختن رو زمين.»
 «خير باشه مادر.»
 «برق برق مي‌زدن، مثه دونه‌هاي جواهر گردنبند تو بودن.»
«دونه‌هاي جواهر؟»
«آره، خواستم ورشون دارم، قل قل خوردن و افتادن تو چاه.»
«تو چاه؟»
«آره، يه چاه گنده گنده اون جا بود.»
«خب...؟»
«يه صدا‌هايي از توش درمي‌اومد.»
«چه صداهايي مادر؟»
«صداي آواز.» 
 «تو چاه؟»
 «آره، ديگه چاه نبود.»
 «پس چي بود؟»
«يه باغ گنده، پر از گل و درخت. پرنده‌ها سر درخت‌هاش نشسته بودن.»
 «چه باغ قشنگي.»
«آره، من، تو يه كالسكه خوابيده بودم. پرنده‌ها آواز مي‌خوندن و مي‌گفتن آقا كوچولوتوهم آواز بخون.» 
«توهم آواز خوندي؟»
 «نه مادر، من يه بچه كوچولو بودم، آواز بلد نبودم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون