قربانيان جنگ
حسن لطفي
اگرچه تاريخ سينما فيلمهاي ضدجنگ كم ندارد و خيليها هنگام تماشاي آثاري همچون غلاف تمام فلزي، جوخه، بچههاي هيروشيما، پيانيست، زندگي زيباست، دانكرك، 1917، شكارچي گوزن و... به جنگافروزان لعنت فرستادهاند، اما اين لعنتها و دعاي مادراني كه فرزندان خود را نه در جبهههاي جنگ بلكه در كنار خود ميخواهند تا اين زمان اثري نداشته است. هنوز هم بسياري از جوانان دنيا به جاي آنكه قلم به دست داشته باشند و براي معشوقهاي خود نامه عاشقانه بنويسند، ناگزيرند درون خاكريز و زير سايه مرگ، سردي اسلحههاي توليدي كمپانيهاي جنگطلب را در آغوش بگيرند. كمپانيهاي كه غرش توپهاي جنگي برايشان حكم نواي شادي دارد و هر گلولهاي كه شليك ميشود سكهاي است كه درآمدشان را افزون ميكند. فرقي هم نميكند اين گلوله قلب كدام عاشق را نشانه رفته باشد. برايشان فرق ندارد كه گلولههاي توپ بر انبار مهماتي فرود ميآيد و ميتركد يا بر بام خانهاي كه كودكاني در آن روياي جامعهاي شاد را در خوابشان دنبال ميكنند. جنگ براي آنها دلهره نيست. دلهرهاي كه اين روزها نصيب مردم كشورهاي آذربايجان و ارمنستان شده است. مردماني كه كابوس جنگ هراس از ويروس را برايشان تشديد كرده است.نويسنده اين مطلب هيچ شناختي درباره مناقشه قرهباغ ندارد، اما خوب ميداند بازنده و برنده اصلي اين جنگ مثل تمام جنگهاي دنيا مردمند. مردميكه خانهشان ويران ميشود، قلب تپنده عزيزانشان با شليك گلولهها از تپش باز ميماند، عاشقاني كه حسرت وصال را به گور ميبرند و... برندهاش هم كه معلوم است. اين برنده بيشك كسي نيست كه پيروز جنگ است. كسي نيست كه مثل ميمون آدمنماي فيلم اديسه فضايي استنلي كوبريك پس از هلاك همنوعش، به سينه ميكوبد و فرياد شادي ميكشد. كس و كساني هستند كه مرگ ديگران را براي پر و پيمانتر شدن حسابهاي بانكيشان يا تحقق انديشههايشان لازم و ضروري ميدانند. البته حاضر نيستند در اين جنگ خوني از دماغ خودشان و عزيزانشان بريزد. لابد از اين وحشت دارند كه اين خون باعث شود تا نتوانند جنگ و جنگافروزي را در خفا ستايش كنند. ستايش كه در ظاهر نكوهش جنگ است. حتي جنگافروزان و جنگطلبان هم در ظاهر در صف مخالفان جنگ ميايستند.