فوتبال، نوستالوژي و رسانه
از نگاه توطئهمحور تا بهرهبردارانه
ابوالفضل نجيب
نسل من نوعي حتما به خاطر دارند در رژيم گذشته مخالفان سياسي و ايدئولوژيكي رژيم شاه چه تحليلهايي درباره فوتبال و كاركردهاي فرضي آن و در پيوند با سياستهايي كه از جانب رژيم شاه دنبال و اجرا ميشد، به ذهنيت جامعه القا ميكردند. زماني كه اولين دوره ليگ سراسري ايران و در بحبوحه مبارزات چريكي و زيرزميني با نام تخت جمشيد كليد خورد، بسياري چپولمپولهاي سياسي آن زمان كه اغلب تحولات و اتفاقات را با تئوري توطئه تحليل ميكردند، فلسفه وجودي فوتبال و به خصوص ليگ تخت جمشيد را جز در منحرف كردن ذهن جوانان و مردم از مسائل اساسي و سرپوش گذاشتن بر فضاي بسته سياسي و زندانيان مخالف شاه، به علاوه غارت نفت توسط دول استعماري و استثمار كارگران و خفه كردن صداي معترضان ارزيابي نميكردند. صدالبته اين ديدگاه به ساير پديدهها چون سينما و كانون و كتابخانه و اردوهاي دانشآموزي و... و نهادهايي مثل پيشاهنگي و پليس مدرسه و دانشگاه و جشنوارههاي فرهنگي و هنري و فيلم و تئاتر و جشنهاي ملي و سنتي و آييني و...، جز با همين نگاه تئوري توطئهمحور التفاتي نداشت و فراموش نميكنيم حاميان تئوري توطئه در زمان افتتاح ورزشگاه آزادي چهها كه در باب حيف و ميل اموال مستضعفان به پاي اهداف استعماري شاه نگفتند و ننوشتند. اين نگاه تئوري توطئهمحور تا سالها بعد از انقلاب به خصوص در مورد فوتبال و سينما ادامه داشت. نسل من تلاشهاي بيوقفه برخي مسوولان براي حذف سينما از چرخه جامعه را فراموش نميكنند.
در اين ميان اما فوتبال سرنوشت جالب و عبرتانگيزي داشت. فراموش نميكنيم تلويزيون آن زمان تا سالها بعد چه دقدلي ميداد به دوستداران فوتبال بابت پخش مسابقات فوتبال داخلي و اروپايي و حتي جام جهاني. آن نگاه توطئهمحور تا جايي پيش رفت كه وقتي در جريان مسابقات جام جهاني 1982 اسراييل به جنوب لبنان حمله كرد، يكي از نمايندگان وقت مجلس مدعي شد استكبار جام جهاني را به اين خاطر برگزار ميكند تا ذهن افكار عمومي جهان را از حمله اسراييل به لبنان منحرف كند. اين نماينده مجلس نه آنچنان اطلاعات ورزشي داشت كه بداند جام جهاني از دهه سي ميلادي و هر چهار سال يكبار برگزار ميشود و نه آنچنان دانش و هوشمندي سياسي كه حداقل اسراييل را به فرصتطلبي از اين بازه زماني براي حمله به جنوب لبنان متهم كند. آن نگاه توطئهمحور و سياستزده ادامه پيدا كرد و به تحريم دو دوره متوالي المپيك منتهي شد. بازخورد اين نگاه صدالبته به تعطيلي فوتبال باشگاههاي تهران تا سال 1365 و ليگ سراسري تا اواخر دهه شصت منتهي شد. همچنان كه بازخوردهاي آن در سياستگذاريهاي كلان در تلويزيون به محروم كردن جوانان از تماشاي مسابقات ورزشي و به خصوص فوتبال منجر شد.
نسل من حتما به خاطر دارند تلويزيون به خاطر اين نگاه و ذهنيت چهها كه بر روح و روان و احساسات هواداران فوتبال نياورد. اما آن نگاه به تدريج تعديل و به جايي رسيد كه حاميان تئوري توطئه به يكباره از آن سوي بام افتادند و تبديل شدند به دوستداران سينه چاك فوتبال و فراتر براي بسياري آنها فوتبال به نماد شرافت و تعصب و غرور ملي ارتقا پيدا كرد. تا جايي كه بعد از شكست از بحرين و عدم راهيابي به جام جهاني براي اولين بار در تاريخ ورزش اين مرز و بوم و بلكه در دنيا مسوولان ورزشي مجبور شدند به مجلس و پارلمان بابت آنچه به فاجعه تعبير كردند، پاسخگو باشند. اين روند اما با تغييرات تدريجي و بعد ناگهاني به جايي رسيد كه فوتبال به طرز عجيب و غريبي به سرنوشت سياست و سياستمداران گره خورده. در اهميت اين موضوع ميتوان مثلا به حضور ناگهاني آقاي احمدينژاد در مقام بالاترين قدرت اجرايي كشور در اردوي تيم ملي و قبل از عزيمت به جام جهاني برزيل اشاره كرد. اين تغيير رويه و نگاه را ميتوان تا امروز به همان نسبت و شتاب در رسانه ملي دنبال كرد. تا جايي كه منجر به نوعي فوتبالزدگي و بعضا جبههگيري علاقهمندان فوتبال شده است. آنچه ميخواهم تاكيد كنم تنها از منظر كميت پوشش رسانهاي و تصويري و شنيداري و نوشتاري فوتبال در مقايسه سرانگشتي با گذشته است. اين را قبول داريم كه پيشرفت كمي مسابقات فوتبال در كنار وسايل ارتباط جمعي و نياز جامعه و مردم به اين مقوله، قابل مقايسه با دهه پنجاه نيست، اما اين واقعيت را هم نميتوان ناديده گرفت كه اگر فوتبال در گذشته چنان كاركرد ابزاري براي غفلت مردم از مسائل مهم جامعه و زندگي آنها داشته، چرا نبايد در شرايط موجود و با توجه به گستره نفوذ آن بر روح و روان و غرور ملي نقش مضاعفي ايفا كند؟ به علاوه با توجه به اهميت كمي و كيفي كه وسايل ارتباط جمعي به فوتبال معطوف ميدارند، حتي در مداري به مراتب وسيعتر و گستردهتر از گذشته ممكن است چنين اتفاقي بيفتد.
اين را از اين جهت عرض ميكنم كه توجه امروز سياستمداران و رسانه ملي به فوتبال در مقايسه با گذشتهاي كه سهم مخاطبان رسانه ملي از فوتبال به ساعات و مسابقات معدوي محدود ميشد، اساسا قابل مقايسه نيست يعني بر خلاف تصورات و ذهنيت توطئهمحور آن زمان تلويزيون توجه و عنايت چنداني به فوتبال در مقايسه با ساير رشتهها و به خصوص كشتي كه تا آن زمان ورزش اول ايران بود، نداشت.
و فراموش نكنيم آن زمان كه مصادف با اولين تنشهاي سرخ و آبي در بالاترين سطوح سياسي حايز اهميت بود، تلويزيون بين پخش دربي و كشتي پخش دومي را در اولويت قرار داد. براي همين تاريخيترين برد سرخها كه تاجيها را از آن زمان به ششتاييها تعبير ميكند، نه تنها پخش نشد كه به دليل محدوديتهاي سختافزاري آن زمان حتي ضبط تصويري نشد. ميخواهم بر اين نكته تاكيد كنم، صرفنظر از محدوديتهاي سختافزاري در انعكاس مسابقات فوتبال و همچنين كميت مطبوعات و نشريات و رسانههاي ورزشي در مقايسه با آنچه در خصوص راهبردي كردن استعماري فوتبال مطرح ميشد و حتي در مقايسه با وضعيت امروز و توجه همهجانبه به فوتبال و حضور سياستمداران در عرصههاي اجرايي ميتوان ادعا كرد التفات و اهميت درخوري به فوتبال نبود. اينكه نسل علاقهمند به فوتبال امروز در هفته شاهد پخش زنده اغلب مسابقات اروپايي و جهاني هستند و اغلب رو به گزينهگرايي براي تماشاي فوتبال آورده، جاي شكر دارد.
فرزندان ما آنقدر خوشبخت هستند كه ميتوانند علاوه بر تماشاي مستقيم كليه مسابقات فوتبال در داخل و خارج از ريزترين و بياهميتترين اخبار مربوط به بازيكنان دستههاي دو، سه و چهار ليگهاي اروپايي باخبر باشند. در اين ميان دربيها كه جاي خود دارد. رسانه ملي و ساير رسانههاي موازي باوجود صغري و كبري چيدن در اين خصوص كه اين بازي هم مثل سايربازيها سه امتياز دارد و نبايد آن را حساس كرد، در عمل از يك ماه جلوتر بخش كليدي و پربيننده برنامههاي ورزشي و بعضا اخبار مهم رسانه ملي و هم برنامههايي كه بشود به لطايفالحيل به دربي ربطشان داد را به دربي تهران اختصاص ميدهند و به پيشوازش ميروند.
به يقين حتي در كشورهايي كه با فوتبال ميخوابند و بيدار ميشوند، نميتوان شاهد برنامه فوتبالي با تايم چهار و پنج ساعت و تا دو و سه بامداد سراغ گرفت. در اين ميان راه انداختن انواع و اقسام مسابقات پيامكي حتي تا دقايق پاياني مسابقهاي كه نتيجهاش به شهادت اختلاف گلهاي دو تيم احراز شده هم جالب است. خندهدارتر اينكه لحاظ كردن همه مشاركتكنندگان در قرعهكشي از آن نكتههاي ظريفي است كه نميتوان با تاكيد مضحك روي اين پيام اخلاقي كه نبايد در هيچ چيز حتي ورزش افراط و افراطكاري كرد، ناديدهاش گرفت.
در واقعيت امر چه تغيير موضع سياستگذاران و چه رسانه به فوتبال طي چهار دهه گذشته و مهمتر حضور سياستمداران در فوتبال و استفادههاي ابزاري از آن براي جهشهاي بيولوژيكي سياسي و ... همه و همه خبر از اهميت فوتبال و مهمتر پيوند ظاهرا نانوشته با سياست ميدهد. دليلش پيوند اين پديده با روح و روان جامعه است. جايي كه بعضا مهمترين مطالبات و آرمانهاي سياسي مردم در پيوند با فوتبال تجلي و خودنمايي ميكنند. نسل من فينال جام ملتهاي آسيايي ميان ايران و اسراييل را فراموش نميكند. به اينكه امروز در ذهنيت آن باورمداران تئوري توطئه گذشته چه اتفاقي افتاده كاري ندارم. در خوشبينانهترين حالت ميپذيريم كه واقعيت موجود هيچ دخلي به انگيزهها و اهداف استعماري در گذشته ندارد. اما اگر كمي انصاف به خرج بدهند و بفرمايند اگر قرار باشد با همان عينك و جهانبيني پنجاه سال پيش به فوتبال و بازخورد رسانهاي و سياسي و اجتماعي و ... آن نگاه كنند، چه نتايج عجيب و غريبي بر آن مترتب خواهد بود.