تقصير شجريان نبود
سازي كه قطعا براي او و موسيقي باشكوهش نقشي مقدس داشت را به مثابه وسيلهاي مكروه سانسور ميكرد، براي هويت و هنر او شانيت قائل نبود، بدون نظر و اجازه او بر صدايش و شعري كه خوانده بود تصاوير دلبخواهي كه چه بسا با باورهاي او ناسازگار بود را در تلويزيون پخش ميكرد و اين براي كسي در مقام ويژه شجريان كه براي خود در موسيقي رسالتي را قائل بود كه روزگاري فردوسي براي زبان فارسي ايفا كرده بود، سنگين ميآمد و حق هم داشت.
او زماني ديگر هم، مشخصا در سال ۸۸ مواضعي را در همراهي با معترضان گرفت كه از قضا رنگ و بوي جانبداري سياسي خاص نداشت. او كنار مردمي ايستاد كه خس و خاشاك ناميده شده بودند و او گفت من صداي اين خس و خاشاكم. آنچه شجريان در آن مقطع ابراز كرد، لزوما به معناي جانبداري از يك گروه سياسي مشخص نبود بلكه او از حق مردم در امر سياست و هر آن چيز ديگري كه در عرصه عمومي حق آنهاست و از كرامت و آزادي آنها دفاع كرد. حتي اگر بر فرض شجريان در آن مقطع موضع سياسي ناخوشايندي از نظر برخي مسوولان اتخاذ كرده بود، كمترين انتظار سعه صدر و دخالت ندادن اظهارنظري در اين حد به فعاليتهاي هنري اوست. ولي در مقابل چه شد؟ جلوي همان مختصر كنسرتهاي او را گرفتند و از آن بدتر اينكه جلوي پخش ربنايش كه به جزيي از فرهنگ رمضان و افطار مومنين تبديل شده و مايه افتخار و هويت جمعي بود را خودخواهانه و بدون در نظر گرفتن حق و نظر مردم گرفتند و در نقطه مقابل، آن اعتماد به نفس و بزرگمنشي كه از مسوولان انتظار ميرفت را در حدي رفيعتر از او شاهد بوديم كه به ايران آمد و ماند و اجازه نداد آن بيمهريها در تصميماتي كه براي زندگياش ميگيرد، تاثيرگذار باشد و كينهتوزي نكرد. اگر ايفاي مسووليتهاي اجتماعي در اين حد به معناي كار سياسي حرفهاي است و ديدن امثال او به چشم رقيب سياسي از سوي برخي صاحبان قدرت را در پي دارد، اين ديگر مشكل شجريان و شجريانها نيست. قدرتي كه با جزييات زندگي مردم كار دارد به هر خرد و ريزي در احوال شخصي و غيرشخصي سرك ميكشد، طبيعي است كه واكنش هم ببيند. طبيعي است كه اين شرايط منجر به شكلگيري دوگانه «ما - آنها» از سوي جامعه شود و انتخاب امثال شجريان هم مشخص است كه سمت «ما» بايستند. اما اگر حاكمان اين جبههبندي را به صلاح خود نميدانند كه نيست بايد حوزه دخالتشان را محدودتر كنند، در مقابل مخالف سعه صدر داشته باشند، لااقل در مقابل چند حرف مخالف سكوت كنند و خود را ملزم به شاخ و شانه كشيدن ندانند، مانند صاحبان بياسترس قدرت و از موضعي رفيعتر عمل كنند، از آزادي بيان منتقدانشان نهراسند و حرمت بنهند تا حرمت ببينند. واقعا شجريان هيچ زماني سياستورز به معناي خاص كلمه نشد. الان چه كسي ميداند كه شجريان مشروطهخواه بود يا جمهوريخواه يا چي؟ او فقط هنرمندي آزاديخواه و مسوول بود كه هيچ نگاهي قطعا به قدرت نداشت و اگر حكومت، كاري به كار او نداشت، او هم بيهيچ انتظاري كار خود ميكرد. و اگر او تحقير هموطنانش را احساس نميكرد، غيرت به خرج نميداد و اعتراض نميكرد. اگر شهروندان صاحب حق، خس و خاشاك ناميده نميشدند، او هم احساس مسووليتي نميكرد كه صداي خس و خاشاك شود تا در كنارشان مايي شود در مقابل آنها.
تكليف آن ما مشخص است. آنها بايد تجديد نظر كنند .