اولين موشك را شليك كن!
مرتضي ميرحسيني
كل بحران يا به قولي آن «ديوانگي تمامعيار» فقط دو هفته از 14 تا 28 اكتبر 1962 طول كشيد، هر چند منشا آن به مدتي قبل برميگشت. آن را بحران موشكي كوبا ناميدند زيرا امريكا و شوروي در آن ماجرا خاك اين كشور كوچك را ميدان زورآزمايي خودشان كرده بودند. البته حكومت كوبا هم اين وسط نقش منفعلي نداشت و در حد خودش يكي از طرفهاي درگير در جدال و به اصطلاح خودمان «آتش بيار معركه» بود. ماجرا از آنجا شروع شد كه يكي از هواپيماهاي جاسوسي امريكا از تحركات مشكوك شوروي در خاك كوبا عكسبرداري كرد و اين عكسها، درستي گزارشهاي سازمان سيا درباره ساخت پايگاه موشكي در آن جزيره را نشان ميداد. چند روز بعد جان كندي، رييسجمهور وقت امريكا در آن سخنراني مشهور 18 دقيقهاي از شواهد قطعي و خدشهناپذيري درباره تهديد موشكي حرف زد. بعد از آن به نيكيتا خروشچف(رهبر آن روز شوروي) پيام داد:«اميدوارم كاري نكني كه هيچ عاقلي نميكند و جهان را به جنگي نكشاني كه برندهاي ندارد.» خروشچف هم پاسخ داد:«اهداف ما مثل هميشه دفاعي است و تا زماني كه مرزهاي كوبا امن و آرام است هيچ مشكلي پيش نخواهد آمد.» رويارويي آنها از لفاظيهاي معمول ميان دو طرف فراتر رفت و با نزديك شدن ناوهاي امريكايي به سواحل كوبا و حركت زيردرياييهاي شوروي به سوي كاراييب به مسيري خطرناك افتاد. بسياري از مردم آن روزگار هنوز جنگ جهاني دوم را به ياد داشتند و ذهنشان براي درگيري بزرگ و خونين و ويرانگر ديگري آماده بود. اما به قول كريس هارمن اين جنگ سرد، گرم نشد كه اگر ميشد بيشتر مردم آن روزگار را قرباني و جهان را تباه و ويران ميكرد. «از جنگ اجتناب شد تنها به علت عقبگرد خروشچف در واپسين دقيقه و موافقت با برچيدن موشكها.» كاسترو از عقبنشيني شوروي آزرده و حتي عصباني شد و حتي مشهور است كه روز آخر به خروشچف گفته بود:«اولين موشك را شليك كن!» اما خروشچف چنين نكرد «زيرا احتمال اندكي وجود داشت كه روسيه به مخاطره نابودي شهرهاي خودش در مبادلهاي هستهاي صرفا براي خوشامد كوباييها تن بدهد.»