• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4781 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۴ آبان

نجات گربه

جواد ماهر

از دانش‌آموز كلاس دوازدهمي كه براي انتخابات شوراي دانش‌آموزي نامزد شده، پرسيدم:«راي بياوري چه مي‌كني»؟ گفت:«دو نفر مي‌گيرم ته مدرسه را جارو كنند. چيزي به تابلوي مدرسه مي‌چسبانم. ورزش صبحگاهي اجرا مي‌كنم. چهار نفر مي‌گيرم ماشين معلم‌ها را بشويند. چهار نفر مي‌گيرم سالن مدرسه را سم‌پاشي كنند. ريكا براي مدرسه مي‌خرم.» گاهي توي كلاس‌ها براي دانش‌آموزان كتاب «آداب معاشرت براي دختران و پسران جوان» را مي‌خوانم. نوشته «ژان لويي فورنيه» ترجمه «شهين‌دخت بهزادي» نشر «هيرمند» كتاب خوبي است. به دانش‌آموزان با زبان طنز شيريني آداب ضروري زندگي را ياد مي‌دهد. آداب سلام كردن، مكالمه، سر سفره، در خانه، ملاقات و ديدار و خيلي چيزهاي ساده اما لازم ديگر. كتابي است كه مي‌تواند جاي نصيحت و داد و بيداد بر سر كودكان را بگيرد و با زباني شيرين به آنها پند و اندرز بدهد. سر كلاس دهم رسيديم به آداب توالت رفتن. خواندم كه پيش از توالت رفتن زيپ شلوارتان را باز نكنيد. زنگ خورد. بچه‌ها گفتند ادامه بدهيد. اما كروناست و زود كلاس بايد خالي شود تا تهويه انجام شود. گفتم بقيه‌اش فردا. تا فردا يك ريز مي‌آمدند جلوي دفتر كه آقا، بياييد بقيه‌اش را بخوانيد. همسرم گفت سر راه يك روغن سرخ كردني بخر. سوپري محله نداشت. گفت كمياب شده. بي‌روغن رفتم خانه. ما روغن و اين‌طور چيزها را از قديم دانه‌اي مي‌خريم. الان همان دانه‌اي را هم نمي‌خريم تا پيدا شود. واقعيت شرم دارم وقتي روغن يا ماكاروني يا هر چيز كمياب مي‌شود، بروم اين مغازه آن مغازه دنبالش. ترجيح مي‌دهيم مدتي از آن چيز استفاده نكنيم تا دوباره پيدا شود.
رفتم ترمزهاي ماشين را تعمير كردم. هفته پيش زده بودم به يك وانت. تقصير وانتي بود ولي اگر ترمزهاي من قوي بود، نمي‌زدم. رفتم ديسك و لنت عوض كردم. الان يك ترمز قوي دارم. توي بلواري مي‌رفتم كه گربه‌اي پريد جلوي ماشين. زدم روي ترمز. كنار گوش گربه متوقف شدم. گربه نجات پيدا كرد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون