• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4781 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۴ آبان

با گرگ‌ها مي‌رقصد

مرتضي ميرحسيني

چهارم نوامبر 1990 فيلم با گرگ‌ها مي‌رقصد كه كوين كاستنر كارگرداني و ايفاي نقش اصلي آن را به عهده داشت در لس‌آنجلس اكران شد و 2 هفته بعد هم در سينماهاي گوشه و كنار امريكا به روي پرده رفت. كاستنر براي ساخت اين فيلم هنوز جذاب به رمان حماسي مايكل بليك تكيه كرد و حتي به نامي كه بليك براي اثرش برگزيده بود، وفادار ماند.  داستان با گرگ‌ها مي‌رقصد روايت مقطعي از زندگي ستوان جان دانبار، افسر ارتش ايالات متحده و يكي از قهرمانان جنگ داخلي امريكاست كه در ماموريتي با گروهي از سرخ‌پوست‌ها مواجه مي‌شود و خواه‌ناخواه زندگي‌اش به زندگي آنان گره مي‌خورد. آنجاست كه مي‌فهمد آنچه پيش‌تر درباره سرخ‌پوست‌ها (يا در واقع بوميان اصيل آن سرزمين) شنيده نادرست و مغرضانه بوده است و آنها - حتي بسيار بيشتر از همرزمان سابقش و نظاميان ايالات متحده - مردمي شريف و لايق احترامند.  داستان فيلم موضوع روابط نژادي ساكنان امريكا در قرن نوزدهم را پيش مي‌كشد، اما از آن، يعني از تاريخ فراتر مي‌رود و تماشاگر را به تامل درباره مساله انسانيت فراتر از رنگ پوست و زبان و نيز بازنگري درباره واژه‌ها و كليشه‌هايي مثل «متمدن» و «وحشي» وادار مي‌كند. هر چند برخي مدافعان حقوق سرخ‌پوست‌ها آن زمان ايراداتي از فيلم گرفتند و آن را از برخي جنبه‌ها «غير دقيق» دانستند، بازماندگان قبيله سيوكس كه فيلم به نوعي درباره اجداد آنهاست از كاستنر تقدير كردند و او را به عضويت افتخاري قبيله خودشان پذيرفتند.  مايكل بليك طرح اوليه داستانش را براي نوشتن فيلمنامه آماده كرده بود، اما بعد - بي‌آنكه ايده تبديل داستان به فيلمنامه را كنار بگذارد -آن را به رمان تبديل كرد. چند ناشر نوشته او را فاقد جذابيت ديدند و رد كردند تا اينكه در نهايت سال 1988 چاپ بي‌كيفيتي از آن به بازار عرضه شد. حتي كاستنر و شريكش جيم ويلسون هم براي تامين بودجه فيلم با مشكلات زيادي روبه‌رو شدند، زيرا در آن دوره نگاه مديران استوديو‌هاي فيلمسازي اين بود كه ژانر وسترن ديگر مخاطب چنداني ندارد و سرمايه‌گذاري براي ساخت فيلمي در اين ژانر منطقي و معقول نيست. فيلم با بودجه‌اي حدود 15 ميليون دلار ساخته شد و 184 ميليون فروخت و اين كمترين موفقيتش بود.  بيشتر منتقدان آن را بالاتر از رفقاي خوب ساخته مارتين اسكورسيزي و قسمت سوم پدرخوانده اثر فرانسيس فورد كاپولا، بهترين فيلم سال 1990 ديدند و داوران اسكار هم آن را نامزد 12 جايزه كردند. با گرگ‌ها مي‌رقصد 7 جايزه اسكار، از جمله بهترين فيلم و بهترين كارگرداني و بهترين فيلمنامه اقتباسي را برد. همچنين تا مدتي درباره صحت و سقم مسائل تاريخي طرح‌ شده در فيلم بحث و از معايب و نقايص كار بليك و كاستنر صحبت مي‌شد، اما حتي طرح اين مباحث هم جزو موفقيت‌هاي فيلم محسوب مي‌شد كه توانسته بود چنين گفت‌وگوهايي را حتي در ميان مورخان سطح اول امريكا ايجاد كند.  هرچند ستوان دانبار ريشه در تخيل بليك داشت، ايستاده با مشت، يعني همان زن سفيدپوستي كه ميان سيوكس‌ها زندگي مي‌كرد و بعد به قهرمان داستان دل باخت از شخصيتي واقعي به نام سينتيا پاركر اقتباس شده بود. جالب اينكه بليك، داستان دانبار را در رمان ديگري به نام جاده مقدس ادامه داد و ماجراي او، همسرش را 11 سال بعد از حوادث با گرگ‌ها مي‌رقصد پي گرفت.  اين بار گروهي سفيدپوست، ايستاده با مشت و يكي از 3 فرزند دانبار را مي‌دزدند و او براي نجات آنها به تعقيب دزدان مي‌رود. گويا بليك پيشنهاد ساخت فيلمي از روي همين داستان را با كاستنر در ميان گذاشت، اما كاستنر تمايلي براي اين كار نداشت. بليك طرح قسمت سوم داستانش را مي‌ريخت كه بهار 2015 بعد از دوره طولاني بيماري از دنيا رفت و رماني كه قرار بود راز بزرگ نام بگيرد، نانوشته باقي ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون