نگاهي به رمان «سايههاي بهار» نوشته سيدمحمد ميرموسوي
گرگان - بهمن 57
سارا گودرزي
با پيروزي انقلاب 1357 در قالبهاي متعدد هنري، آثار متنوع و گوناگوني توليد و منتشر شده است و اما در زمينه ماجراي چگونگي شكلگيري آن در شهرستانها و مناطق كمتر صورت گرفته و اگر هم انجام شده بسيار شتابزده و گزارشگونه يا مصاحبههاي شفاهي است و برخي از آنها به زبان نگارشي ضعيف است و نياز به بازنويسي مجدد دارد و در قالب هنر داستانويسي كمتر انجام شده است. رمان سايههاي بهار يكي از انگشتشمار كارهايي است كه در زمينه بومي، محلي و منطقه خاصي صورت گرفته است. اين رمان نوشته نويسنده نام آشنا سيدمحمد ميرموسوي است كه در 21فصل و 222صفحه از سوي انتشارات سوره مهر در زمستان 1398 منتشر شده و در اسفندماه همان سال از سوي خانه كتاب ايران در بخش ادبيات به عنوان رمان برتر شناخته و معرفي شده و برگزيده جايزه ادبي اميرحسين فردي و داستان انقلاب نيز است. سيدمحمد ميرموسوي نويسنده گرگاني (اهل روستاي كلاجان سادات) كه بيشتر آثار او حول محور فرهنگ و زندگي روستاست و در واقع آيينه تمامنمايي از آرزوها و آمال و زندگي مردمان روستايي خطه شمال است را پيشتر با آثاري چون آقاجان سرهنگ، پرچينهاي بلند، خاكستر سوزان؛ بشكن و بالابنداز، آقاي مد، سحريخوان، نشانههاي بهار، آواي سرباز، كلاجان و سرخ باد، فيلمنامه امتحان نهايي و ... و تكداستانهايي در مطبوعات ميشناسيم و در بيشتر آثار او ردپاي پر رنگي از فرهنگ روستايي خطه گرگان مشاهده ميشود و اين ردپا براي مردم منطقه آنجا آشناست و ديار خويش را به مردمان ديگر نقاط ايران معرفي كرده است. او در مجموعه افسانه بشكن و بالابنداز تعدادي از افسانههاي اين منطقه را نيز گردآوري كرده است و گمان ميرود كه اين مجموعه ادامه دارد و شنيده شده كه مجموعه قوزوبالاقوز ايشان در انتشارات قدياني زير چاپ است. سيدمحمد ميرموسوي در دو رمان سرخ باد (نشر قدياني) و سايههاي بهار (نشر حوزه هنري) هر كدام ماجراها و مبارزات قبل و هنگام انقلاب را دستمايه خويش قرار داده و به خوبي هم نوشته است و ميتوان رمان دوگانه و به هم پيوسته ناميد و اگر روزي ماجراها و آسيبهاي پس از پيروزي انقلاب را دستمايه خويش قرار دهد و رمان ديگري بنويسد، ميتوان گفت يك مجموعه سهگانه را آفريده است و اين مجموعه كامل خواهد شد. در اين بحث به رمان سايههاي بهار پرداخته ميشود كه ماجراي شكلگيري انقلاب و مبارزه مردم منطقه گرگان تا پيروزي آن در 22بهمن 57 است و موضوع داستان در فضاي روستا و شهر ميچرخد و لحظه به لحظه روزها و شبهاي انقلاب به تصوير كشيده شده است. خواننده با لحظه به لحظه مبارزان همراه و هم نفس ميشود و دلهره و تپش قلب مبارزان را حس ميكند و همذاتپنداري او زنده ميشود. يكي از مردان روستايي پس از كشف حقيقت كمكم در جرگه مبارزان ميپيوندد. يكسال مانده به انقلاب 57 است و تازه زمزمههاي ضدشاهي شنيده ميشود. پدر روستايي كه كشاورز است از دامادش كه دخترش را عقد كرده سخت ناراضي و نگران است. داماد به سربازي نميرود و بارها فرار كرده است. بيواهمه حرفهاي ضد حكومتي و به گمانش نامربوط ميزند. حرفهايي كه پدر از آينده او ناراحت است و ميداند دير يا زود او را دستگير ميكنند. پدر محترمانه شاه را دوست دارد و وجود او را مايه امنيت و اقتدار كشور ميداند و معتقد است گوشت و مشت حريف آهن نميشود، اما داماد برخلاف او سري ناترس دارد. به راديوهاي بيگانه گوش ميدهد و اخبار تازهاي ميداند و از اوضاع كشور ناراحت است. به هر حال مراسم عروسي برگزار ميشود. آنها همچنان در اين مجادله هستند تا اينكه از طرف تيمسار مزين نماينده شاه در منطقه گرگان در كنار جاده و از جمله در كنار مزرعه او درخت كاشته ميشود و ماموران شكسته شدن و آسيب به درخت را كار او ميدانند و هنگام عروسي به نزد او ميروند و او را ميخواهند دستگير كنند كه داماد سر ميرسد و با ماموران درگير و پس از كتككاري مفصل آنها به صورت ناشناخته متواري ميشود. هممحليها داماد را لو نميدهند، اما ماموران متوجه ميشوند كه جوان ضارب داماد اوست و پدر را دستگير و مدتي بازداشت ميكنند. پدر از همان ماجرا و برخورد ناحق ماموران خشمگين و با حكومت بد ميشود اما جايي بروز نميدهد. داماد كمكم وارد جريانات مبارزاتي شهر و با افراد و گروهاي ديگر آشنا ميشود و تا پيروزي آن تلاش ميكند و پدرزنش هم كمكم به اين مبارزه راغب ميشود و ديگر مخالفت نميكند و حتي به همراه فرزند نوجوانش در تظاهرات خونين روز 5آذر هم شركت ميكند. روز 5آذر حدود 14 نفر كشته ميشوند و هنوز هم در تاريخ و ذهن مردم گرگان ماندگار است. رمان نشانههاي بهار با نثري ساده و صميمي روايت ميشود و از هيجان و تعليق مناسبي برخوردار است بهطوري كه خواننده ميل دارد آن را يك نفس بخواند و اين يكي از قوتهاي اين اثر به شمار ميرود. طرح داستان ساده و منسجم است و شاخ و برگ اضافي كه مخل داستان باشد، ندارد. روايتها ساده و تصويري و بيانگر فضاي بومي محلي آن روز منطقه گرگان است. رمان به صورت خلاقه و مستند روايت ميشود در بعضي جاها و فضاها و شخصيتها كاملا واقعي و مستند هستند و براي مردم منطقه آشنا و خاطرهانگيز است. او ماجراي 5آذر گرگان و ماجراي دار زدن پاسبان در چهاراه ميدان و تسخير شهرباني و مجازات پاسبانها را به درستي و با هيجان شرح داده است و تا پيروزي نهايي آن خواننده را با خود به دنبال ميكشد. روزي كه مردم به سوي پادگان ميروند و با سربازان روبوسي ميكنند و اين روز را تبريك ميگويند. داستان در ابتدا با زندگي و كار يك خانواده روستايي شروع ميشود. ابتداي داستان ساده و چنين است:
«غروب بود. تازه از گرماي هوا كاسته شده بود. نرمه بادي ميوزيد و شاخ و برگ درختان تكان ميخورد كه به خانه برگشتيم. بابا پشته بزرگ علف را به دوش گرفته بود و به سختي و دولا دولا راه ميرفت. من هم به دنبالش پشته كوچكي از شاخ و برگ درختچههاي انگور را ميكشيدم. درختچههاي انگور كنار مزرعه ما خودرو بودند و دانههاي آن هيچ وقت بزرگ و آبدار نميشدند. هميشه تا ما بجنبيم، دزدها غورهها را به يغما ميبردند و فقط شاخ و برگهاي پهن درختچهها را براي ما باقي ميگذاشتند كه آنها هم خوراك گوسفندها ميشد.» اين رمان با اينكه يك اثر ملي و محلي براي منطقه گرگان محسوب ميشود ولي از سوي نهادهاي دولتي و مسوولان ديده نشده و خبري از آن در جايي منعكس نشده. به گمان با معرفي اين اثر به دانشآموزان از سوي آموزش و پرورش و ديگر نهادها ميتوان مردم را با تاريخ انقلاب در منطقه گرگان آشنا و نويسندگان بومي خود را معرفي و حمايت كرد.