نقد فيلم «تِنت» آخرين ساخته كريستوفر نولان
انگارهاي در باب هنر سينما
احسان آجورلو
اين نوشتار تنها انگارهاي در باب فيلم «تِنت» يا «انگاره» است. نولان به مانند شعبدهبازي است كه حقه خود را آشكارا به نمايش ميگذارد، اما مخاطب را شيفته اين رونمايي و مكانيسم شعبده ميكند. او وراي تمام عرفهاي مرسوم فيلم را به مثابه يك هنر متشكل از دكوپاژ، داستان فيلمبرداري و بازيگرداني نميداند، او فيلم را موردي براي فلسفيدن درباره خود فيلم و ذات سينما ميبيند. (البته درباره فيلم «دانكرك» بايد استثنا قائل شد). فيلم براي نولان به نوعي كندوكاو در حوزه شناختي است. اينكه ذهن چگونه ميتواند يك پديده را آناليز و مكانيسم آن را درك كند. با احتياط ميتوان گفت وي به دنبال يك هرمونتيك تصويري است. به همين دليل او را يكي از مهمترين كارگردانان سينماي روز جهان ميشناسيم. اما به واقع سينما اين هنر مسحوركننده، چگونه با ترفندي جادويي ميتواند بارها مخاطبان را به يك غار تاريك بكشاند و ساعتي با بازي نور روي يك پرده نقرهاي آنان را بر صندلي ميخكوب كند؟ چه جادويي در نور تخيل آپارات وجود دارد كه مخاطب بارها واقعيت را پشت در سالن ميگذارد و خود را به دست ايدههاي دوردست ميسپارد. يكي از مهمترين و پيچيدهترين مكانيسمها، عملكرد و ساز و كار سينما و عرضه يك فيلم براي ذهن مخاطب است. اين سازوكار مرزهاي واقعيت و تخيل را در هر لحظه باهم جابهجا ميكند. تحليل و درك اين مكانيسم براي ذهن به قدري پيچيده و دشوار است كه ذهن فريب بازنمايي واقعيت را ميخورد. حال كافيست نگاهي به آثار نولان داشته باشيم تا ببينيم او چگونه با يك فيلم درباره ذات سينما پرسشگري و افشاگري ميكند. نولان مخاطب را فروتنانه به پشت صحنه دعوت ميكند. جايي كه ايدههاي روايي شكل ميگيرند. به مخاطب نشان ميدهد راوي و روايت چگونه براي عرضه آماده و ساخته ميشوند. در اين چيدمان نولان دريچه روايت را معكوس كرده و روايتپذير يعني مخاطب را بر مسند راوي مينشاند. در همين زمان با ظرافت داستان خود را هم آغاز كرده و در يك اينهماني ساده مخاطب با شخصيت اصلي داستان در يك رديف و جايگاه قرار ميگيرند تا هر دو باهم بايد به كشف و شهود از روايت برسند؛ روايتي كه به خود ميانديشد. اين امر در فيلم «انگاره» به اعلاترين حد خود ميرسد. يعني يك انگاره كه خود را ميانگارد. شخصيت اصلي داستان حتي نام ندارد. ديگر شخصيتها نيز نام او را نميدانند و اوست كه هم روايتگر، هم روايتپذير و هم خود روايت است، يعني در هم تنيدگي ابژه و سوژه. به بيان ساده زماني كه به روايت فكر ميكنيم بايد همزمان در بيرون و داخل از خود باشيم. گويي تمام فيلم يك واگويه عميق است در يك لحظه واحد. اين ايده لكاني كه هر مكان دروني، يك مكان بيروني نيز تلقي ميشود، به صورت يك لابيرنت حلزوني در فيلم «انگاره» ديده ميشود. به همين دليل نوشتن خلاصهاي از داستان فيلم عملا كاري عبث و غيرممكن است، زيرا داستان طول و عرض ندارد كه با تعريف روابط بتوان آن را بيان كرد، بلكه مانند ذره فشرده شدهاي است در كهكشان كه به دليل گرانش بسيار زياد باعث ايجاد يك سياهچاله شده كه هيچ خط روايتي توان گريز از مركز آن (روايتگر و همزمان روايتپذير) را ندارد. به همين علت ابتدا، ميانه و انتهاي فيلم همگي در يك نقطه و لحظه زماني واقع شده است. اگر بخواهيم به زبان سادهتر در اين باره صحبت كنيم، مانند اين است كه به تماشاي فيلم دوربينهاي شهري پاريس بنشينيم. ما در تهران هستيم اما در همان لحظه پاريس را هم ميبينيم، كافيست صفحه را دو قسمت كنيم و شهر لندن را هم نگاه كنيم و همينطور مابقي شهرها. اما پرسش اساسي اينجاست: اين واقعيت كه ما ميتوانيم تمام شهرها را در يك لحظه ببينيم يك تخيل است يا واقعيت؟ اين همان كاري است كه فيلم «انگاره» به بهترين نحو در پي رسيدن به آن است. سينما در يك اِشل كلي يك روايت است كه ميخواهد خود را براي خود بازتعريف كند و بيانگارد. اين پديده آنچنان پيچيده و دشوار است كه به عنوان حقه اصلي سينما بيش از يك قرن است مخاطبان را به درون سالنهاي تاريك ميكشاند. حال نولان با ادغام اين ايده پيچيده با مولفههاي ژانر جاسوسي كه همواره در زمره جذابترين ژانرها قرار دارد يك «انگاره» روياگون از هنر سينما را در فيلم خود جاي داده است. روايت آنقدر پيچيده و هيجانانگيز دنبال ميشود كه نبود هانس زيمر و موسيقيهاي گوشنوازش در فيلم آنچنان احساس نميشود، همچنين نبود بازيگر ستارهاي كه نگاه را خيره كرده و روايت را مخدوش كند از هوشمنديهاي انتخاب بازيگر براي اين فيلم و نحوه روايتي آن بوده. البته نولان به مانند قبل دست به دكوپاژي غريب نزده است. كارگرداني ساده، سيال و در خدمت روايت صحه بر اين امر ميگذارد كه نولان بيش از خودنمايي درباره هنر سينما به دنبال نحوه درك و تاويل هنر سينماست. البته نبايد از اين نكته غافل شويم كه «انگاره» هرچند يك تريلر جاسوسي و داراي صحنههاي اكشن است كه به جذب مخاطب عام براي فروش كمك خواهد كرد، اما داستاني به غايت پيچيده دارد كه مخاطب خاص سينمايي نيز پس از چندبار تماشا تنها ميتواند تا حدودي متوجه آن شود. پيچيدگي متن حاضر نيز برخاسته از دشواري و پيچيدگي فيلم است كه درباره آن صحبت شد.