مرگ ويل دورانت
مرتضي ميرحسيني
بحث درباره امكان بيطرفي مورخ به كنار، ويل دورانت به توماس مان گفته بود ميخواهم تاريخ تمدني چنان بيطرفانه بنويسم كه كسي با خواندن آن من را به پيروي از يكي از اديان ابراهيمي نشناسد و «هيچكس نتواند بگويد من كاتوليكم يا مسلمان يا يهودي.» او اين كار را كرد و تاريخ تمدني 11 جلدي، از ابتداي تاريخ بشر تا دوران ناپلئون نوشت. در آن هم از جنگ و لشكركشي گفت و هم از سياست و بازيهاي اغلب آلوده به خون آن. اما از اينها گذشت و تلاشهاي چندهزار ساله بشر در توسعه هنر و ادبيات و علم را روايت كرد. ميگفت كوششم اين بوده كه به اختصار، از نبوغ انسان در ساختن ميراث فرهنگي امروز ما سخن بگويم و داستان تمدن را تا حد ممكن در كليتش
بازخواني كنم.
اما اين كتاب، يا در واقع اين مجموعه چنان كه او ميخواست بيطرفانه نشد. مثلا زماني كه به كوروش كبير، شاه پارس ميرسد روايت زندگي و فتوحات او را با جمله «آن اندازه كه از افسانهها برميآيد» شروع ميكند، اما اسكندر مقدوني را كه حدود 2 قرن بعد از كوروش ظهور كرد «يك خدا» مينامد و حتي برخي داستانهاي جعلي و نامعتبر زندگي او را همچون واقعيتهاي تاريخي ميپذيرد و
روايت ميكند.
براي دورانت كه يك امريكايي پرورشيافته در بستر تمدن غربي بود و همه چيز را - در بهترين حالت - از دريچه نگاه يك راوي غربي ميديد كه دستيابي به آن بيطرفي آرماني كه به نظرم صادقانه نيتش را داشت، ناممكن بود. نكته اينجاست كه خود او - فراتر از آن ادعايش در صحبت با مان - اين واقعيت را درك ميكرد و گاهي آن را به زبان هم ميآورد. مارس 1935 نوشت: «8 سالي كه من در مطالعه و سفر گذراندم به من فهماند كه اگر غربي تمام عمر خود را به مطالعه در قضاياي مشرقزمين وقف كند بازهم نميتواند روح اسرارآميز شرقي را چنان كه هست درك كند.»
البته اين مجموعه مشهور فقط يكي از آثار اوست و ويل دورانت براي خواننده فارسيزبان با كتابهاي ديگري مثل تاريخ فلسفه، لذات فلسفه، تفسيرهاي زندگي، درسهاي تاريخ و - اين اواخر- قهرمانان تاريخ نامي آشناست. نزديك به 96 سال عمر كرد و سال 1981 در چنين روزي، در بيمارستاني در لسآنجلس بر اثر ايست قلبي از دنيا رفت. در زمان حياتش گاهي او را مورخ و گاهي هم فيلسوف ميديدند، اما درنهايت نويسندهاي خواندند كه از تاريخ و فلسفه مينويسد.
سال 1968 براي كتاب روسو و انقلاب (جلد دهم تاريخ تمدن) همراه با همسرش آريل دورانت برنده جايزه پوليتزر شد، زيرا اين كتاب و كل مجموعه تاريخ تمدن كار مشترك اين دو بود. جالب اينكه اعتقاد داشت «ما اينك در روزگاري به سر ميبريم كه مردم براي كسب معرفت بيشتر از گوش خود استفاده ميكنند و نميتوان انتظار داشت كتابهاي گرانقيمتي كه موضوع آنها دلپسند عده معدودي است كه تمام عالم را وطن خود تصور ميكنند، رواج فراوان به دست آورند» اما از نوشتن به شهرت و ثروت رسيد و فقط همين مجموعه تاريخ تمدن به 9 زبان ترجمه شد و - طبق گزارش نيويورك تايمز به مناسبت مرگش - بيشتر از 2ميليون نسخه فروخت.