مرثيهاي براي يك ذهن زيباي زيبا
حميد ملكزاده
بعضي از ما هستيم كه به اعتبار رابطهاي كه با محيط پيراموني خودمان برقرار ميكنيم، به بخشي از آن ستونهاي نامريياي تبديل ميشويم كه حيات مردمي كه به آن تعلق داريم را به يكديگر متصل كرده و رابطه ميان گذشته، حال و آينده اين مردم را ممكن ميسازيم. كميت و كيفيت، مشاركت ما در جهان پيرامونمان، ما را به عضوي حياتي از چيزي كه همه ما در آن سهيم هستيم تبديل كرده و ما را در وضعيتي قرار ميدهد كه فقدان ما، به شكل بنياديني، سرنوشت «ما» را به مخاطره مياندازد. داود فيرحي، يكي از ما بود كه كار مداوم فكري، تعهد دانشگاهي و اجتماعي عميقي كه در بند بند جملاتي كه از او به جا مانده است و جايگاه ويژهاي كه مشاركت او در زندگي تاملي انسان ايراني برايش فراهم آورده بود، او را از چنين حيثيتي برخوردار ميكرد. فقدان فيرحي صرفا فقدان جسماني يك نفر انسان پيوسته با انسانهاي ديگري كه او را عزيز ميداشتند نيست، بلكه فقدان وجوه پختهتر، دقيقتر، و عالمانهتري از روايتي است كه او براي سالهاي بسيار زيادي در جريان كار فكري و دانشگاهي خود، درباره چيزي كه «ما» در مقام يك مردم زيسته بوديم، فراهم آورده بود. از اين جهت و در بزرگداشت چنين انساني كاري جز برجسته ساختن بخشي از آن روايت بنياديني كه او انتظار داشت، ضمن ارايه كردنش، هر كدام از ما به تنهايي، و همه ما به مثابه يك مردم، درون آن خودمان را فهم كرده و امكانات تازهاي را براي عمل سياسي به دست بياوريم.براي من و از نقطه نظري كه به طور عام با انديشه سياسي مواجه ميشوم، مبناي روايت فيرحي از سياست دو پايه اساسي دارد: الف- سياست دولت-پايه است؛ ب- انسان، از اهليت تصميمگيري درباره سياست برخوردار است. در نظام فكري فيرحي، اهليت به شكل بنياديني معنايي حقوقي دارد. روايت فيرحي از رساله تنبيه مرحوم ناييني، شايد عاليترين دقيقه از صورتبندي چنين فهمي از انسان و اهليت او براي تصميمگيري درباره سياست به حساب ميآيد. انساني كه در روايت فيرحي از ناييني برساخته ميشود، انسان بالغي برخوردار از قسمي عقل محاسبهگر است كه از طرف خداوند متعال به عنوان موجودي كه از شأنيت لازم براي ايكه طرف يك جور رابطه حقوقي مبتني بر عقد با حضرت باريتعالي قرار بگيرد، برخوردار است. اين شايد بزرگترين دستاورد فكر سياسي فيرحي باشد: نقطه عزيمت سياست دولت است؛ دولت ساز و كار توليد حكم است درباره جريان زندگي جمعي يك مردم و موضوع اين حكم انسان و رابطه با جهان پيرامونش در محدوده دولت به حساب ميآيد. انساني كه در روايت فيرحي از فقه ناييني توليد ميشود، انسان مالك است. انساني كه به اعتبار حقي كه مالكيت او بر جهان براي او ايجاد ميكند، ميتواند از حيثيتي سياسي برخوردار شود. در نظريه سياسي فيرحي، بهرهمندي اين انسان مالك از آنچه در مالكيت او قرار دارد، مستلزم وجود دولت است. پيوستگي عناصر بنيادين هستيشناسي سياسي فيرحي در اينجا عاليترين صورت خود را پيدا ميكند. اجازه بدهيد تا درباره اين رابطه كمي بيشتر صحبت كنم. انسان، در صورتبندي فيرحي از كتاب تنبيه آن موجوديتي است كه خداوند جهان را وقف او كرده است؛ يعني ذات باريتعالي بهرهمندي از جهان را براي انسان مقرر كرده است، امام معصوم را به عنوان ناظر وقف قرار داده تا در محدوده شريعت، احكام خمسه و مباحات بالاصل، بهرهمندي انسان از جهان را تضمين كند. نتايج حاصل از چنين روايتي از انسان براي هستيشناسي سياسي فيرحي، فراتر از آن چيزي است كه در اين يادداشت كوتاه بشود آن را تنقيح كرد. با اين وجود من سعي ميكنم تا حد امكان و به طور خلاصه بخشي از آنها را ذكر كنم: اولا جهان موقوفهاي است به نفع انسان. انسان، بدون شرط ايمان مستحق بهرهمندي از عوايد حاصل از اين موقوفه است؛ دوما، از آنجايي كه جهان در تماميت آن براي انسان وقف شده است و چون همه انسانها، به تنهايي نميتوانند در كار بهرهمندي از آنچه از عوايد اين موقوفه است به يك اندازه كامياب باشند، ضرورت دارد كه عقد وقفي كه حق بهرهمندي از موقوفه مورد نظر را براي انسان در نظر گرفته است، ناظري داشته باشد. اين ناظر، در غياب پيامبر خدا كسي نيست جز امام معصوم(ع) كه بايد به عنوان جانشين پيامبر اكرم(ص) به حساب بيايد در اين مساله. از اين جهت، حكومت در هستيشناسي سياسي فيرحي، مبنايي ديني پيدا كرده و از يك طرف به امري تبديل ميشود كه ضرورتا با شأن پيامبري پيوند خورده و از طرف ديگر بايد در نهاد امامت تداوم پيدا كند، تداوم حكومت، در غياب امام معصوم، نيز از همين مبناي هستي شناختي ريشه ميگيرد. يكي ديگر از تبعات روايت فيرحي از انسان برساخته شده در كتاب تنبيه و يكي از قابل توجهترين آنها، مسالهاي است كه تحت عنوان شرايط وقف مطرح كرده است: حاكم، پيامبر باشد يا امام معصوم، بر بهرهمندي انسان از جهان - كه موقوفه خداوند براي اوست - در محدوده مشخصي از قواعد و احكام نظارت ميكند. بحث درباره شرايط وقف دو دنباله سياسي بسيار مهم دارد: اولا اين نه نفس بهرهمندي انسان از عوايد موقوفه، بلكه عمل ناظر است كه مشروط شده است. يعني تا جايي كه بحث درباره حكومت باشد، اين نه رابطه هر فرد انساني با جهان پيرامونش، بلكه عمل حاكم است كه در روايت فيرحي از استعاره وقف در ناييني مشروط شده است. دوما قانونگذاري درباره رابطه انسان با محيط پيرامونش - كه شيوههاي گوناگون از بهره مندي او از عوايد موقوفه مورد نظر را ممكن ميسازد - در غياب امام معصوم (ع) توجيهي ديني پيدا ميكند. همين ضرورت اخير است كه بحث درباره علم سياست و ساز و كارهاي توليد حكم سياسي را با هستيشناسي سياسي فيرحي در پيوند قرار ميدهد. منابع اوليه براي توليد حكم محدودند؛ نظارت بر وقف، مستلزم توليد حكم درباره عرصه گشوده زندگي واقعي است، بحث درباره ساز و كارهاي توليد حكم سياسي اجتناب ناپذير است؛ در نتيجه، علم سياست، به مثابه علم توليد حكم اهميتي بنيادين پيدا ميكند.
دانشآموخته دكتراي علوم سياسي
سوگ دكتر فيرحي و زباني كه لال ميماند!
احمد زيدآبادي| برخي مصيبتها چنان سنگين و جگرخراشند كه هيچ كلامي نميتواند تسليبخش آدمي باشد. رحلت دكتر داود فيرحي از اين نوع مصيبتهاست. تاثر من از مرگ نابهنگام اين دوست فرهيخته و متفكر و زحمتكش و متواضع و با صفا به اندازهاي است كه چشمم درست صفحه مانيتور را نميبيند.
نميدانم به چه زباني بايد به خانواده و دوستان و شاگردان و خوانندگانِ آثار گرانقدرش تسليت بگويم جز اينكه از خداوند بخواهم تحمل اين مصيبت را بر آنان آسان و با اجر فراوان همراه كند و او را در جوار مهر خود بهترين پاداشها دهد.هجرت زودهنگام دكتر فيرحي مصيبتي بزرگ براي دانش و علم سياسي در كشورمان هم به حساب ميآيد. او كه تلاش فكري خود را بنا به خاستگاه دوگانه دانشگاهي و حوزوياش در جهت ايجاد پيوندي معقول بين سنت مأثور و دستاوردهاي عصر تجدد صرف كرد تا بدينوسيله گذرگاهي براي خروج از بنبست شرايط سياسي ايران بگشايد، جايش در جغرافياي دانش سياسي ايران خيلي خالي خواهد ماند. باشد كه مرگ جانگدازش رجوع به آثار متعددش را در بين دانشجويان و اهل انديشه صد چندان كند و بدين وسيله، اثر و خاطرهاش تا ابد در اين كشور زنده بماند.