مركبي كه خالي ماند
و راهي كه بايد رفت
سميه توحيدلو
جايش بسيار خالي خواهد ماند. كمتر كسي را ميتوان يافت كه بشناسدش يا از او خوانده باشد، او را شنيده باشد و چنين نينديشد. چون هر انديشمند ديگري ممكن است موافقان و مخالفان خودش را داشته باشد كه اين اساس كار علمي است و نظر يا علمي كه نشود با آن مخالف بود از اساس علم نيست. اما وقتي با نگاه و روش علمي به قضاوت بنشيني خواهي دانست كه دكتر فيرحي بسيار زود رفت. در راه بود و انگار كه داشت به جاهاي خوب راه ميرسيد. انگار كه بر مركب تمام دانشي كه اندوخته بود تازه سوار شده باشد و زمانه حركتِ روانترش فرا رسيده بود. كوششهايش براي فهم بيشتر و آشتي دادن گستردهتر فقه، حقوق و دولت مدرن هنوز بسيار جاي كار داشت.
در زمانهاي كه مساله تجدد سوال روشنفكرانه ساليان اين جامعه است، او چنان آستانه تجدد را موشكافانه بررسي كرده بود،كه بتواند نسبت سنت و نگاه شيعي را با مفاهيم جديد به خوبي تحليل كند. جزو بهترين كساني بود كه آخوند خراساني و محمد حسن ناييني را تشريح كرده بود. براي تبارشناسي مفاهيمي چون دولت، حقوق، مشروعيت، آزادي، عدالت و... در ايران بايد به كتابها و آثارش سر ميزدي و از نگاه پژوهشگرانه و مطالعات ژرفش متعجب ميشدي. از هيچ مدركي و از هيچ گفتوگويي دوري نميكرد و بعد از ساليان سال كار كردن در مورد مشروطه، وقتي از تأملات پژوهشگرانه اندك خود برايش ميگفتي به وسواس و دقت گوش ميسپرد و چقدر ميتوان حزين بود از نبودن چنين تكيهگاههايي براي هرنوع انديشهورزي در اين موضوعات.
در ميانهاي كه يكي از امتناع تفكر در آستانه خبر ميدهد و ديگري فهم نادرست از مفاهيم را مساله مشروطه ميداند يا در زمانهاي كه برخي شرع و شيعه را سبب از كار افتادن مشروطه برميشمرند، منصفانه به شرح و بسط تجدد، نقد سنت و نسبتهاي آن دو به هم ميپردازد با وسواس نظر ميدهد و بيمحابا و ذاتگرايانه مدرنيته يا تشرع را با تيغ نميزند و اينچنين است كه امكان تحليل و بسط حكومت ديني و دولت در جامعه معاصر را پيدا ميكند، چرا كه تبار بسياري از مفاهيم رايج در قانون، حقوق و حتي فقه امروزين را به خوبي ميداند. بزرگوارانه، خاضعانه و با متانتي مثال زدني امروز را از خلال تاريخ و فرهنگ پيشينهمان تحليل ميكرد. آشنايي عميقش با تحولات روز و فهم گستردهاش از موضوعات روشنفكرانه امروزين و مساله روشنفكري ديني گواهي است بر جايگاه رفيع او در نهاد علم.
وسواسش در ديدن آثار جديد و مرتبط با فعاليت علمياش ستودني بود. در اندك زماني كه در سازمان اسناد و كتابخانه ملي مشغول به كار شدم يكي از كنكاشكنندگان اسناد ديجيتال شده كتابخانه ملي بود و بسيار دقت داشت و دنبال ميكرد و هر جا كه مشكلي جهت دسترسيهاي به منابع پيش ميآمد، پيگير بود. در همين زمان اندك مواجهه كمتر استادي را با اسناد ملي چنين يافتم. مگر ميشود چنين بديع و هر بار از زاويهاي جديد موضوعات را دنبال كرد، جز به مدد همين خواندنها و تأمل كردنهاي چندباره. جز بازبينيها و گذركردنها از نظريات خويشتن براي رسيدن به حرفها و نگاههاي جديدتر و به راستي فيرحي را در آثارش ميتوان اينچنين يافت.
براي ما كه اوج دوران دانشجويي را در اواخر دهه 70 تجربه كرده بوديم، طبيعي بود كه براي فهم بهتر آنچه به آن ميانديشيم با افتخار كتاب «دانش، قدرت و مشروعيت در اسلام» را به هم معرفي كنيم. اين كتاب نماد فهم تاريخيمان بود در آن روزگار. كتابي كه رساله دكترايش بود و آغاز راهي كه بدان پاي نهاده بود. و چقدر جذاب بود خواندن آن كتاب و جزوههاي دستنويس دانشجويانش براي ما كه آن روزها در دانشكده فني نگاهمان به دانشكده همسايه بود. و چه حيف از پروژهاي كه ناتمام ماند. خوانش مجدد تنزيهالامه و رساله يك كلمه مستشارالدوله از قرارهايي بود كه در انديشگاه كتابخانه ملي با وي گذاشته شده بود كه مصادف شد با بيماري و پايان حيات. دريغ و صد افسوس از رفتنش و چه خوب و پرسعادت كساني كه بتوانند سوار بر گرده ايشان و با فهم نظراتشان اين مسير هر چند سخت را ادامه دهند. مزيت استادي كه خوب معلمي كرده باشد و شاگردان زياد تربيت كرده باشد همين است كه مسيرش و مركبش بر زمين نميماند.
هرچند ناباورانه، اما روحش شاد.