تناسب كتابهاي درسي
محمد داوري
برخي از تصاوير و متنهاي كتابهاي درسي به ويژه كتابهايي مانند فارسي براي نسلهاي گذشته آنقدر نوستالژيك است كه با مراجعه به آنها حس خوشايندي پيدا ميكنند و شور و شوق كودكي را ميتوان در چشمان آنها به روشني ديد. اين واقعيت حكايت از اهميت و نقش كتابهاي درسي و تاثير متنها و تصاوير آن بر ذهن و روان دانشآموزان به ويژه در دوره كودكي دارد و ترديدي نيست كه كودكان و نوجوانان ارتباط عميقي با كتابهاي درسي خود برقرار ميكنند هر چند در پايههاي بالاتر اين ارتباط به واكنشهاي منفي هم كشيده ميشود كه در دست كارهاي دانشآموزان در متون به خصوص در تصاوير ميشود مصاديق آنها را مشاهده كرد. در نظام آموزشي ما كه تنوع تاليف وجود ندارد و تفاوتهاي فرهنگي در كشور وسيع ما ديده نميشود و يك نوع كتاب براي بيش از 14 ميليون دانشآموز در بيش از يكصد هزار مدرسه ارسال ميشود اين پرسش جديتر مطرح ميشود كه آيا اين كتابهاي درسي با نيازها و روحيات و ويژگيهاي كودكان و نوجوانان تناسب دارد؟ بيترديد پاسخ به اين پرسش نميتواند مثبت باشد چراكه چگونه ميتوان ادعا كرد كه يك كتاب هم براي كودك تهراني و هم كودك سيستاني ميتواند مناسب باشد يا اينكه كودكان كرد، لر، ترك و شمالي و جنوبي نظرشان در مورد كتابهاي درسي يكسان باشد. در حالي از تناسب كتاب براي كودكان و نوجوانان در نقاط مختلف كشور سخن به ميان ميآوريم كه متاسفانه محتواي تعدادي از كتابها به دليل سياستها و نگرشهاي نادرست در حوزه تاليف كتب درسي براي بيشتر كودكان و نوجوانان جذابيت نداشته و برايشان مفيد نيست. گويا مولفان كتابهاي درسي فراموش كردهاند كه براي كودك و نوجوان هزاره سوم و عصر رسانه و تكنولوژي دارند كتاب مينويسند و همچنان نگاههاي كليشهاي و بسته و قديمي بر حوزه تاليف كتب درسي حاكم است.
تاسفبارتر اينكه سيستمي براي بازخوردگيري وجود ندارد تا به متوليان تاليف كتابهاي درسي واكنش دانشآموزان را منعكس كند به همين دليل و دلايل متعدد ديگر روزبهروز و سالبهسال شكاف دانشآموزان و كتابهاي درسي بيشتر شده و ميشود و دانشآموزان به ويژه در مقاطع بالاتر ارتباط چنداني با كتابهاي درسي برقرار نميكنند و اگر معلمي با خلاقيت فراتر از كتابهاي درسي نرود و براي دانشآموزان جذابيت ايجاد نكند اين كتابها چندان انگيزهاي براي دانشآموزان ايجاد نميكنند. اين در حالي است كه نگرشهاي سياسي و ايدئولوژيك اساسا مسير تاليف كتب درسي و تهيه محتواي آموزشي را منحرف كرده و از مسير كاركردهاي مبتني بر نيازهاي رشدي و شناختي دانشآموزان در سنين و مقاطع مختلف خارج كرده است. لذا واكنش وزير آموزش و پرورش به تغيير يك متني از يك نويسنده در يكي از كتابهاي درسي كفايت نميكند و ايشان بايد نسبت به سياستها و نگرشها و روشهاي نادرست در اين حوزه تجديدنظري داشته باشد تا كتابهايي به دست دانشآموزان برسد كه اگر در سالهاي آينده خاطرات دوره دانشآموزي خود را مرور كردند حداقل تاثير نوستالوژيكي بر جاي گذاشته باشد و برقي در چشمان نسل فردا از خاطرات امروز بيفتد.