نوشتهاي بر تمرين - اجراي «هيچ ميان ما» تجربهاي از سياوش پاكراه
تمرين عمومي؛ ساحت تجربهاي نو
نيلوفر ثاني
طي سالهاي زياد ظهور تئاتر آنچه اغلب روي داده، اجرايي است كه مراحل تمريني را گذرانده و به صحنه آمده تا حاصل كار يك گروه اجرايي در حضور مخاطب باشد. اجرايي كه با پشت سر گذاشتن اين دوره خاص واجد قواعد و چارچوبهاي يك اثر نمايشي شده و با حضور سه ضلع متن، مولف/كارگردان و مخاطب به نوعي با ساختار قاعدهمند كليشه شدهاي مواجه هستيم كه از شروع تا پايان، يك اجراي رسمي است.
در اين ميان به ندرت اجراهايي با عنوان تجربهگرايي بوده كه به نوعي با بداههپردازي، مواجهههاي غيرقابل پيشبيني و غافلگيرانه رقم زده و بين مخاطب و فضاي رايج اندكي فاصله انداخته است. در همين راستا آخرين تجربه سياوش پاكراه در نوع خود واجد شاخصههايي است كه آن را قابل توجه و گفتوگو ميكند.
«هيچ ميان ما» عنوان تمرين- اجرايي است كه پروسه آمادهسازياش از چند ماه قبل آغاز شده و حالا با حفظ همان شاخصهها از پلاتو به سالن تئاتر آمده است.گروه با دعوت از تماشاگران پيگير، بيآنكه چشمداشت مالي داشته باشد، جلسه تمريني خود را به صورت رايگان براي عموم اجرا ميكند.
تمرين- اجراي «هيچ ميان ما» بر لبهاي قدم ميگذارد كه ميتواند در عين تجربهاي بكر و كمنظير، ريسك بزرگي را نيز بپذيرد چراكه همزمان تماشاگر را در فضايي نو از تجربه يك اجرا قرار ميدهد كه قرار است بين تسلط هميشگي اجرا بر صحنه و مخاطب و رهايي«تمرين- اجرا» موازنه برقرار كنند و منطبق با اين وضعيت پيش برود. وضعيتي كه نه تماما اجرا و نه كاملا تمرين است و امكان سردرگمي مضاعفي را نيز در اين وضعيت بينابيني به همراه دارد.
اما اين بار تنها «اجرايي تجربهگرا» در كار نيست بلكه تجربه تمريني است كه مخاطب حق و اجازه حضور خود را از گروه و كارگردان دريافت كرده و به مواجهه مستقيمتر با آنچه بر صحنه جريان دارد، دعوت شده است.
اجرايي كه همچنان جاي تكامل، رشد و كار دارد و مجراي تغيير، حذف و اضافه را در برابر ديدگان تماشاگر باز گذاشته تا دست عوامل براي ميل به نسخه تكامليافتهتر باز باشد. به نوعي همه چيز در مرحله رشد و «شدن» قرار دارد.
اين تمرين- اجرا از دو منظر ماهيتي و فرمي/ محتوايي قابل بررسي است.
نخست بايد پرسيد لزوم اين تجربه با اين شيوه تمرين چيست؟ از اين منظر، تجربه اخير سياوش پاكراه بدون شك از يك جهت حركتي در راستاي برهم زدن نظم موجود هميشگي و تجربهاي منحصر به فرد براي تماشاگري است كه تا پيش از اين همواره با اجرايي تمام و كمال و متفرعنانه روبهرو شده كه برخلاف چنين نمونههايي حق قضاوت، قياس و نقد را به طور كامل باز ميگذارد. آنچه بيننده در يك اجراي رسمي شاهد است نسخه نهايي فعاليت هنري در يك مقطع زماني است و قرار است به جز شاخصه زنده بودن نمايش هر چيزي درست در جاي خودش قرار گرفته باشد و در چارچوبهاي تعيين شده پيش برود و براي اين مهم گروه تمام تلاش خود را تا پيش از اين زمان براي «عرضه» انجام داده است.
بنابراين مخاطب با اين ديد وارد سالن ميشود كه تمام عناصر از تغييرهاي آنچناني عبور كرده و به مرحله تثبيت و ارايه رسيده است. بدون آنكه از پروسه تكميلي چيزي كه پيش رويش قرار دارد مطلع شود و يا اصولا از جريان روند تمريني، مصائب و مسائل گروه پيش از حضور روي صحنه خبر داشته باشد. مخاطب با ويتريني پر زرق و برق روبهرو ميشود كه قرار است آن را با تمام توجه و حواس خود بسنجد و دريافت كند. از اين منظر هر دو سويه اجرا يعني گروه نمايش و تماشاگر در لحظه رخداد، همسو شده و تحت شرايط قوانين حاكم ملزم به رعايت قانونمندي هستند كه لاجرم بخش عمدهاي از سياليت ذهن و آزادي رفتار هر دو را حذف و مخدوش ميكند. نه گروه ميتواند خارج از قواعد بازي كند و نه تماشاگر حق دارد نظام موجود و تعريف شده را بر هم بزند. وجه آمريت و نوعي استبداد كماكان در اين دست اجراها برقرار است.
اما در تجربه «هيچ ميان ما» با وجود شرايط بيماري اپيدمي كه منجر به تعطيلي و محدوديت بسيار زياد اجراهاي صحنهاي شده، علاقهمندان به تئاتر را به برههاي از اين هنر دعوت كرده كه در آن قرار نيست قواعد مسلط و قانونمدارانه، مستبدانه و برساخته رعايت شود. تماشاگر ميتواند حين تماشا از سالن خارج شود و دوباره بازگردد، حرف بزند، سوال كند، با تلفن همراه كار كند و هر چيزي كه اساسا در روند يك نمايش اختلال ايجاد ميكند و الزام به رعايت است را كنار بگذارد و تجربه كند.
اين توضيحات را كارگردان در ابتداي ورود تماشاگران بيان ميكند و قدمها براي حضور در يك تجربه خاص و ويژه برداشته ميشود. اجرايي كه در آنارشي آزاد موقعيتي به نظم شخصي فرد فرد ببيندگان منجر ميشود.
آنچه بر صحنه رخ ميدهد حاصل تلاش و تمرين ماههاي گروهي است كه با قدرت بدني و ميزان بالاي حركات فيزيكال از انسجام خوبي برخوردار است و توانسته حتي به يك اجراي كامل نزديك شود. اگرچه به دليل وجود انقطاعها و باز بودن احتمال تغييرات بيشتر در طول كار و دخالت كارگردان در توضيح و اصلاح بعضي حركات و شكست قوانين رايج همچنان ساحت تمريني خودش را حفظ كرده و مرزهايي كه تاكنون براي تماشاگر ناديده و لمس نشده بودند را رويتپذير ميكند.
همان چيزهايي كه تا پيش از اين و در اجراهاي رسمي تحت سلطه بينقصي و كامل بودن در آستانه فروپاشي و سقوط قرار دارد و هر لحظه حتي با وجود يك تپق يا اشتباه بازيگري، كليت اجرا ميتواند از دست برود.
اما تمرين- اجرا به نوعي شفافيت توام با رهايي و آزادي قيدو بندي از چنين فراز و فرودي را در ذات خود دارد و برخلاف يك اجراي اصلي، جاي هرگونه نقص، اشتباه و تغيير را باز گذاشته تا تماشاگر به جاي آنكه متمركز بر گسست تمركز و ارتباط با اجرا از طريق بر هم خوردن نظم موجود شود با فراغ بال به معنا، حركات و صحنه دقت داشته باشد و به رغم افت ريتم به دليل تمريني بودن آنچه مشاهده ميكند، بيواسطه با جريانات آن همراه و حتي همجنس شده و شكلي از تكثير فروتني متقابل را در برخورد با يك نمايش تمرين كند. چنانكه هر آنچه در سالن حضور و وجود دارد، داراي سطح و حقوقي يكدست است.
تمرين- اجرا چيزي از جنس تئاتري است كه بيرون افتاده و يا به عنوان چيزهاي زائد كه مخاطب ربطي با آن نمييابد و معمولا ناديده گرفته ميشود به معرض ديد ميگذارد تا اعتبار و ارزش خود را بازيابي كند. ميزان اهميتي كه تمرين و رخدادهاي آن دارد تاكنون كمتر مورد توجه بوده مگر در اثر اختلالهاي مكرر در اجراي اصلي كه بازتابي از تمرينات كم و نارس تداعي ميشود. با اين حال بدنه اصلي يك اجراي موفق تماما به آن وابسته است. تمرينهاي تئاتر به عنوان حاشيه يك اجرا گاهي حتي از اصل نيز مهمتر هستند و اين روح پنهان در ايده خلاقانه سياوش پاكراه بر صحنه و با حضور مخاطب جان تازه گرفته و هويتمندي خود را بازنمايي ميكند. تمام ريزهكاريها، فرمانها، تطابقها و اجراي حركات بيآنكه با فشاري مضاعف از كامل بودن دست به گريبان باشد كه هر لحظه ممكن است فرو بپاشد در نوعي رهايي، هويت و ربط، خودش را در تعاملي به واسطه موقعيت با بيننده و هر حضور ديگري برقرار ميكند.
اين فضاسازي به نوعي همسو با اهداف تئاتر به عنوان هنري جمعي و ارتباطي زنده همچون صورتبنديهاي اجتماعي شكلي از انديشه ايجابي را توليد ميكند كه منافذ تحميلي خود را نيز مسدود و حتي مسيرهاي سرپيچي، كنش و عمل را براي سوي ديگر نمايش يعني تماشاگر در صورت اقدام به هر نوع تاثيرپذيري باز ميگذارد. چنانكه به هر دليل در صورت عدم ارتباط با اجرا و يا دور بودن از سليقه، مخاطب ميتواند سالن را ترك كند و يا از وجد و تاثير آن در همان حين اجرا واكنش نشان داده و شروع به صحبت كند. به نظر ميرسد چنين تجربياتي در سطحي همگاني پيش از هر اجراي رسمي ميتواند روشمند و جذابيتهاي كاركردي بسياري را نيز لحاظ كند كه بدون شك مورد استقبال نيز قرار خواهد گرفت.
در بخش فرمي/ محتوايي همچون آخرين نمايش سياوش پاكراه «من» باز هم با بهرهگيري از سياليت ذهن و آشوب بدنها اين بار با نگاهي انتقاديتر به وضعيت اجتماعي با شدتهايي از حركات فيزيكال و درهمكنش بدنها، طاعوني شبه آرتويي را به معرض ميگذارد و زبان بدن را به عنوان مولفهاي گويا به ميدان ميآورد. زباني كه حين حركات بارور ميشود و خود اهرم مبدلي است كه انرژي صحنه را در گستره متفاوتتري جاري نگه ميدارد.
تركيب چنين فرم و زباني، كاربستي است كه بالقوگي دارد تا به نوعي مفاهيمي را مطرح كند كه مناسبات مسلط و صلبيت اجتماعي را دگرگون كند، بيآنكه نياز باشد به وجه شعاري و نخنما تن بدهد.
يك اثر تمريني كه ويژگيهاي رهاييبخشي را نيز در ماهيت خود گوشزد ميكند در مسير محتوايي پيش ميرود كه قرار است نسبتهاي متفاوتي را از يك درام غيرخطي در ميدان صحنه بگشايد و مولفههايي را به كار گيرد كه ذهن را درگير ميكند و نيازمند تمركزي براي انسجام زنجيره است.
پاكراه در اين شگرد با انتخاب 3 كاراكتر با حركات سخت و پردامنه فيزيكال كه الزاما بايد حتي در جزييات تنانه، عيان و عريان به چشم بيننده برسد به جرح و تعديل عواطف و مرسومات فكري مخاطب خود دست ميزند، زبان اثر او زبان نشانههاست كه حتي در بخش ابتدايي تمرين- اجرا از معناسازي ميگريزد و به بسترسازي سياليت ذهن بسنده ميكند؛ اما در ادامه و شروع معدود ديالوگها، ابژههاي مورد طرح به شيوهاي در ميدان نيروها قرار ميگيرد كه قادر باشد روي ديگري از دگرگونيهاي مناسبات رايج را به نمايش بگذارد و علائم را در بطن اثر واجد معنا كند. معنايي كه به فراخور ذهنيت هر تماشاگر ميتواند قابليت تفسير گسترده داشته باشد. با اين وجود در راستاي يك جريان، همگن و همگرا هستند.
3 بازيگر حاضر در ميداني مرزبندي شده كه به جهت تمريني بودن اجرا از آن تخطي نيز ميكنند در آغاز با موسيقي زنده كه نوازنده از آلتي غيرمعمول و پرمعنايي مانند تيغه اره، نوايي ريتميك و تيز بيرون ميآورد بر زمين ميخزند و به سمت مركزيت صحنه حركت ميكنند. تركيب نيروهايي پيراموني از موسيقي، بدنها، متن و انتقال زنجيرهاي آن به ناظران اجرايي را ميسازد كه در دام فريبنده كليشه وجه زباني براي مفهومسازي نميافتد و درصدد است، استقلال خود را با خروج از اين سيطره در وهله اول تاكيد و اثبات كند. حركات فيزيكال، برخورد تنهاست. مادههاي انساني كه در انتزاع خير و شر در تقابل و تاثرند. به ويژه تسلط مصطفي لطيفيخواه در مركزيت فضا و جريان، همسو پيش ميرود و از كنشمندي بدن و شقاوت احيا كننده نهايت بهره را ميبرد. در بخش انتهايي حيوانشدگي در قالب مفاهيمي عرضه ميشود كه نسبت انساني- حيواني را به چالش ميكشد و مضاميني طرح ميكند كه نقد روشني به وضعيت تودهاي و الگوهاي گلهاي است.
در خاتمه، اجراي تمريني پاكراه كه در خشونتي ضمني شاعرانگي خود را نيز حفظ ميكند، اثري است نيازمند نگاه و دريافتي منحصرا مربوط به خود و اگرچه به نوعي در زمره تمرين پيشاجراي نمايشي ميگنجد كه هنوز كامل نشده اما واجد كاركردهاي قابلي است كه مقابل ساختارهاي تجاري و اقتصادي تئاتري و از سوي ديگر در شرايط بيماري اپيدمي به همگرايي تئاتر و مخاطبانش ميانجامد و تجربه نو و متفاوتي را با حفظ كيفيت اجرايي مناسب براي علاقهمندان هنرهاي نمايشي ميسر كرده است.
تمرين- اجراي «هيچ ميان ما» در دو روز 8 و 9 آبانماه در سالن مستقل تهران، به اجرا درآمد و در زمانبنديهاي بعدي، درصدد تكرار همين روال است و با توجه به تاكيد بر حفظ مسير تمريني خود كه قائل به كاملترشدن و جاافتادن در فضاي سيال و معنايي است، انتظار ميرود چه در بخش فرم و چه انتقال محتواي موردنظر، تفاوتهاي چشمگيري داشته باشد؛ ضمن آنكه با تجربه پيشين، مخاطب نيز موثرتر با فضاي تمرين اجرا مواجه شده و بهرهمندياش را دريافت خواهدكرد.
طي سالهاي زياد ظهور تئاتر آنچه اغلب روي داده، اجرايي است كه مراحل تمريني را گذرانده و به صحنه آمده تا حاصل كار يك گروه اجرايي در حضور مخاطب باشد. اجرايي كه با پشت سر گذاشتن اين دوره خاص واجد قواعد و چارچوبهاي يك اثر نمايشي شده است و با حضور سه ضلع متن، مولف/كارگردان و مخاطب به نوعي با ساختار قاعدهمند كليشه شدهاي مواجه هستيم كه از شروع تا پايان، مشابه يك اجراي رسمي است.
به ندرت اجراهايي با عنوان تجربهگرايي بوده كه به نوعي با بداههپردازي، مواجهههاي غيرقابل پيشبيني و غافلگيرانه رقم زده و بين مخاطب و فضاي رايج اندكي فاصله انداخته است. در همين راستا آخرين تجربه سياوش پاكراه در نوع خود واجد شاخصههايي است كه آن را قابل توجه و گفتوگو ميكند.
هر دو سويه اجرا يعني گروه نمايش و تماشاگر در لحظه رخداد، همسو شده و تحت شرايط و قوانين حاكم ملزم به رعايت قانونمندي هستند كه لاجرم بخش عمدهاي از سياليت ذهن و آزادي رفتار هر دو را حذف و مخدوش ميكند. نه گروه ميتواند خارج از قواعد بازي كند و نه تماشاگرحق دارد نظام موجود و تعريف شده را بر هم بزند. وجه آمريت و نوعي استبداد كماكان در اين دست اجراها برقرار است.