كاترين كبير
مرتضي ميرحسيني
نويسنده هم بود و گاهــــي داستـان و نمايشنامه مينوشـت. در يكي از داستانهايش، ماجراجوييهاي جواني را حكايت كرد كه در جستوجوي گل سرخي افسانهاي و بدون خار به دل خطرات ميزند، اما در پايان به اين نتيجه ميرسد كه جز فضيلت، چنين گلي وجود ندارد. بهار 1729 در يكي از شاهزادهنشينهاي آلمان متولد شد و در نوجواني براي ازدواج با وليعهد روسيه به آن كشور رفت.
پيش از آن به خوبي، زير نظر بهترين معلمان آموزش ديده و به يكي از فرهيختهترين دختران روزگار خودش تبديل شده بود.
نامش سوفيا بود اما در روسيه كاترين خوانده شد و با همين نام هم جايي در تاريخ براي خودش باز كرد. تعليمات كودكي و نوجوانياش ريشه در آيين پروتستان داشت، اما به روسيه كه قدم گذاشت به آيين ارتدوكس گرويد و مذهب رسمي كشور جديدش را پذيرفت. هر چند ميگويند كه او واقعا به هيچ دين و مذهبي اعتقاد نداشت.
زبان فرانسوي را در زادگاهش آموخته بود و روسي را هم در دربار مسكو ياد گرفت. از هر حيث و حتي در قدرت جسمي بر شوهرش برتري داشت و از كندذهني و سستي او - كه چندي بعد به نام پتر سوم تزار روسيه شد - رنج ميبرد. البته به او نيز وفادار نماند و چند مرد جوان را براي جبران نقايص شوهرش دور خود جمع كرد.
بعدها فرزنداني به دنيا آورد كه پدر واقعي هيچكدامشان به درستي معلوم و مشخص نشد و شائبه حرامزادگي هميشه با آنان باقي ماند. چند بار كوشيد تا به شوهرش نزديك شود و پيوندشان را بازسازي كند، اما معشوقههاي پتر - كه يكي از آنها به مقام كاترين چشم دوخته بود - سد راهش شدند. سرانجام سردي رابطه اين دو به رقابت سياستهاي ميان اعضاي طبقه حاكم كشيد و طرفداران كاترين، توطئهاي را براي خلع پتر از مقامش ترتيب دادند و اجرا كردند. كاترين در لباس يكي از افسران سوارهنظام، پيشاپيش سپاهياني وفادار، كودتا ضد شوهرش را فرماندهي كرد و قدرت را از او گرفت. زماني كه به تخت نشست، روسيه با بحران شديد مالي مواجه بود و عدهاي از اشراف هم با او دشمن بودند. مشكلاتش آنقدر زياد بود كه برخي سفراي خارجي ميگفتند حكومت كاترين زياد دوام نميآورد و به زودي ساقط ميشود. اما او در قدرت باقي ماند و حكومت را از همه مشكلات كوچك و بزرگي كه سر راهش قرار ميگرفتند، عبور داد.
فساد مالي و اخلاقي را بخش جداناپذير قدرت ميديد و حتي گاهي از آن در پيشبرد كارهايش بهره ميبرد. از رشوه و خدعه هم ابايي نداشت و استفاده از هر وسيلهاي را به شرط تحقق هدف مجاز ميشمرد. مردان لايق را از دور و نزديك به خدمت فراخواند و آنان را در دولت و دربار به كار گرفت. برخي قوانين قديم را منسوخ كرد و دستور به تدوين قانونهاي تازه داد. سختگيريهاي مذهبي و شكنجه را - حداقل روي كاغذ - ممنوع كرد و با دعوت از چند پزشك اروپايي، در مسكو مدرسهاي براي آموزش طب و داروسازي برپا كرد.
در سياست خارجي و داخلي به همان مسيري رفت كه پتر بزرگ رفته بود و كوشيد تا روسيه را هر چه بيشتر «اروپايي» كند و مرزهاي اين سرزمين را تا سواحل درياها گسترش بدهد.
با ولتر نامهنگاري داشت و تا مدتها به هرچه فرانسوي بود عشق ميورزيد، اما از انقلاب آنها به وحشت افتاد و ورود همه چيزهاي فرانسوي را به روسيه ممنوع كرد. او پاييز 1796 در چنين روزي در سنپترزبورگ از دنيا رفت.