پشت درهاي بسته
فاطمه باباخاني
اگر پس از مرگ در دوزخي گرفتار شويم كه راهرويي است پر از اتاق و در آن دو نفر ديگر همچون ما اسيرند؛ اتاقي كه به سبك ناپلئون سوم چيده شده و روي شومينه تنها شيء زينتي مفرغي بزرگي قرار گرفته است، آن هم چنان سنگين كه نميشود آن را بلند كرد يا حتي اندكي تكان داد. در اين اتاق چه كاري ميتوانيم انجام دهيم جز آنكه در انتظار ميرغضب باشيم تا سر برسد و شكنجهمان كند، اگر ميرغضبي هم در كار نباشد چه؟ آن زمان چه بايد كرد؟ گاه صدايي، نجوايي يا تصويري از زمين ميشنويم و ميبينيم. از آنها كه روزگاري زندگيمان به آنها وابسته بوده، دوستي، همكاري، همسري و... در حالي كه دارند درباره ما سخن ميگويند. دوستي معشوق ما را از آن خود كرده و در گوشش رازهاي مگويمان را زمزمه ميكند. همكاري ما را به ريشخند ميگيرد و همسري كه در نهايت در همان افسردگي و سكوت ميميرد. قرار نيست او هم دوزخي باشد. ما زمين را پيشتر برايش دوزخ كرده بوديم از اينرو او به جاي ديگري فرستاده ميشود و در دسترس نيست. در عوض دو نفر هستند هر كدام بر يك كاناپه لم داده در اتاق، آنها همچون ما دوزخياند و البته قرار نيست ساكت باشند تا بتوانيم اندكي فكر كنيم. در زمين به سرعت زمان ميگذرد و در اينجا همه چيز در يك روز در حال اتفاق افتادن است، ما نميتوانيم بر زمينيها تمركز كنيم و در سالن مشاجره تمام ناشدني است. «پشت درهاي بسته» نوشته «ژال پل سارتر» كه به تازگي توسط «اميرحامد دولتآباديفراهاني» توسط نشر پارسه منتشر شده روايتي از اين دوزخ و سه ساكن در يكي از اين اتاقهاست. مترجم در مقدمه كتاب مينويسد: «پشت درهاي بسته حول محور آزادي انسان ميچرخد. او در اين نمايش موقعيتي خلق ميكند كه آزادي ديگر معنايي ندارد و اين رنگباختگي آزادي، بيش از پيش خود را براي آدمهاي نمايش عيان ميكند و آنها را به مرز جنون ميرساند. سارتر در اين اثر جسورانه خود، آدمهاي نمايش را به نوعي صرفا در يك موقعيت قرار نميدهد، بلكه خود آنها را به موقعيت تبديل كرده و كش و قوسهاي اثر را بر سر همين موقعيتهاي خلق شده پياده ميكند.» به گفته مترجم سارتر در اين اثر ميخواهد نشان دهد كه « اگر كسي نتواند به زندگياش معنا دهد يا اخلاق و ارزشها را در زندگياش جاي دهد، محكوم به عذاب ديدن در جهنم است؛ درست مثل آدمهاي پشت درهاي بسته».